محمداسماعیل افشاریصفوی معروف به «حاجی» میگوید: پدر هر روز هفته برای قشری از جامعه جلسه برگزار میکرد. شبهای جمعه جلسههایش مختص دانشجویان دانشگاه ادبیات و پزشکی بود. شبهای یکشنبه رفوگران قالی پایینخیابان میآمدند و شبهای دوشنبه نیز قاریهای قرآن جلسه داشتند. شبهای سهشنبه کفاشان خیابان ارگ و شبهای چهارشنبه اهالی سعدآباد و میدان صاحبالزمان (عج) میآمدند. شبهای پنجشنبه هم مردم خیابان سراب و حسینیه سراب شرکت میکردند. شبهای شنبه هم جلسه دعای سمات برای عموم برگزار میشدکه از عصر شروع میشد و تا نماز جماعت ادامه داشت. جوانهای بسیاری آنجا میآمدند که بعدها فعال انقلاب ی یا شهید شدند.
به مشهد که آمدیم، اول در مدرسه دو در مشغول تحصیل شدیم و بعد هم نواب. آن موقع در میان طلبهها کموبیش زمزمههایی از امامخمینی (ره) شنیده میشد. در اتاقی که من بودم، طاقی بود که جلو آن مقواهایی محکم شده بود. یک روز از سر کنجکاوی مقواها را کندم. همین که مقوا را کنار زدم، دیدم مقدار زیادی کاغذ انباشته شده است. در را از داخل بستم و تعدادی را برداشتم و مشغول مطالعه شدم. نوشتههای حضرت امام بود درباره واقعه ۱۵ خرداد و کشتار بیرحمانه طلبههای بیگناه. آن شب تا نیمهشب بیدار بودم، میخواندم و اشک میریختم. این نقطه آغازی برای من بود که پا در این میدان بگذارم.
محمدحسن حسنی، متولد روستای «حسن آباد بلهر» در میانجلگه نیشابور است و بعد از کلاس ششم به مشهد آمده و شروع به خواندن دروس طلبگی کرده است. او در مدرسهای تحصیل میکرده که برخی از استادانش از مخالفان رژیم پهلوی بودهاند و در حاشیه درسهای رسمی نکاتی مطرح میکردند تا طلاب جوان را ترغیب به مبارزه کنند... ماجرا آنقدر پیش میرود که طلبه تازه آمده از روستا به دام مأموران ساواک میافتد و به بهانه نوشتن نامهای به طلبهای دیگر که او هم از نظر دستگاه، «سابقهدار و ناراحت» تلقی میشد به زندان میافتد. جمله طلایی این گفتگو آنجاست که وقتی انگیزهاش را میپرسم یک کلمه پاسخ میدهد: جهانبینی؛ یعنی که جهانبینی خاصم باعث شده بود که از حاکمان دیکتاتور زمانهام نترسم و پای کار بمانم.
ماجرا از این قرار است که 17دی را تا سال56 بهخاطر کشف حجاب رضاخانی، روز «آزادی زن» میخواندهاند اما از این سال به بعد، ورق برگشت.
راهپیمایی و تظاهراتهای زیادی از بحبوحه انقلاب تا به امروز در خیابان امام رضا(ع) انجام شده است. همچنین گروههای مختلف مردم و هیئتهای مذهبی در مناسبتهای مختلف مانند تاسوعا، عاشورا و شهادت امام رضا(ع) در این مسیر حرکت کردهاند. اما سیل جمعیتی که در روز تشییع پیکر سردار شهید حاج قاسم سلیمانی در این خیابان دیده شد، چیز دیگری بود.
شهید سیدمحمد روحبخشباغی در هفدهسالگی، وقتی شور مبارزه داشت، در 9و10دی سال1357 خودش را از پایینخیابان به بیت آیتالله شیرازی رسانده بود تا اعتراضش را با حضور در راهپیمایی بیان کند. او روز یکشنبه، دهم دی، بعد از مدت کوتاهی شعاردادن در چهارراه شهدا، هدف گلوله رگبار مسلسل قرار گرفت و با اصابت تیر به سرش به شهادت رسید.
زهرا فرخی، متولد ۴ خرداد ۱۳۶۲ است، همه حسرتش این است که ایکاش در ۳ خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر متولد میشد تا میتوانست به تاریخ تولدش بیشتر مفتخر باشد. نزدیک به ۲ دهه است که کار نویسندگی را آغاز کرده و در این مدت ۵ کتاب، ۴ ویژهنامه و دهها مصاحبه و گزارش با خانواده شهدا، جانبازان و آزادگان را در کارنامه کاری خود دارد، البته به قول خودش یکی دو جین مصاحبه و نوشتههای دستنخورده در خانه دارد که بهواسطه وسواس فراوان روی نوشتههایش، فرصت تکمیل و چاپ آنها فراهم نشده است.