انقلاب

نخستین مجموعه آپارتمانی مشهد چگونه ایجاد شد؟
حدود نیم قرن از آن روز می‌گذرد که قرار شد نخستین مجموعه آپارتمانی مشهد با نام ششصد‌دستگاه در ظاهر برای استادان دانشگاه ساخته شود. این آپارتمان‌ها از سوی آستان قدس‌رضوی، با همکاری دو شرکت ایتالیایی و فرانسوی و نظارت مهندس مهدی‌زاده در زمان استانداری ولیان و شهرداری محمد رهبر ساخته شد و به دلیل تعداد واحد‌های آن این محله به ۶۰۰ دستگاه معروف شد و در واقع به گاردی‌های رژیم پهلوی واگذار شد. گفت‌وگو با فاطمه نوروزی‌فرد از اولین‌های ساکن در محله ششصد دستگاه حاوی روایات خواندنی از این محله است.
پدرم به حکومت پهلوی اجازه سوءاستفاده نمی‌داد
پدرم، آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای، در زندگی بسیار منظم و مرتب بودند. غذایشان بسیار ساده و اندک بود. انسانی بسیار زاهد و بسیار بی‌اعتنا به مسائل دنیوی بودند. در زندگی غالب علما و شخصیت‌های روحانی به‌خصوص در میان قدما حدی از زندگی تعریف داشت، اما ایشان از آن حد تعریف شده زندگی نیز پایین‌تر بود. بزرگ‌تر که شدیم گاهی پیشنهاد می‌کردیم که اگر اجازه بدهید برخی امکانات رفاهی را برایتان فراهم کنیم، ایشان موافقت نمی‌کردند.
پارسایی از نژاد پاکان
آیت‌الله سید جواد خامنه‌ای در مشهد، علاوه بر تدریس، در دو مسجد امام جماعت بودند: مسجد صدیقی‌ها و مسجدگوهرشاد. برنامه حاج سید جواد آقا، تا سال‌های متمادی این چنین بود که هر روز پیش از نماز صبح، به حرم مطهر امام رضا مشرف شوند و پس از زیارت، برای اقامه نماز صبح، به یکی از شبستان‌های مسجد گوهرشاد بروند. همچنین نماز ظهر و عصر و نماز مغرب و عشا را نیز در مسجد صدیقی‌ها در بازار بزرگ (فرش فروش‌ها) - که به مسجد ترک‌ها معروف بود - اقامه می‌کرد.
دانشنامه شفاهی دفاع مقدس
حمیدرضا صدوقی می‌گوید: قصه آدم‌های جنگ، حکایت عروج دگرباره انسان است از خاک به افلاک و از فرش به عرش. صیاد از جنس همین آدم‌هاست. در میان همه حکایت‌هایی که از جنگ و آدم‌هایش شنیده‌ایم، خواندن قصه صیاد، مسافر صبح، لذت دیگری دارد. مگر می‌شود او را، خاطراتش را، حماسه‌هایش را، نمازهای اول وقتش را، صفای باطنش و دوستی و رفاقتش با مردم کوچه و بازار را از یاد برد.
داستان روزهای یخ حوض شکستن و در اتاق سه‌در‌چهار زندگی کردن خانواده سرابی
همسایه‌ای داشتیم که اعتقادی به امام و انقلاب نداشت، اما دو پسر انقلاب ی داشت. پسرهایش برای کمک به مجروحان انقلاب ، خون می‌دادند، اما از ترس، به مادرشان حرفی نمی‌زدند. آن دو به خانه ما می‌آمدند و از من می‌خواستند برایشان غذایی درست کنم تا جلوی ضعفشان گرفته شود. آن خانم همسایه که به انقلاب اعتقادی نداشت حالا خیلی تغییر کرده و مادر دو شهید است.از همان اول از شاه و نظام شاهنشاهی‌اش دل خوشی نداشتم حتی در فعالیت‌های انقلاب ی به همسرم کمک می‌کردم.
عاشقانه‌های یک پستچی
به دلیل فاصله طولانی مشهد از جبهه‌های غرب و جنوب و وضعیت جنگی منطقه به طور معمول بیش از یک تا 2ماه طول می‌کشید که نامه نوشته شده سربازان به اداره پست مشهد و از آنجا به دست خانواده‌هایشان برسد. به همین دلیل گاهی اوقات زمانی که آخرین نامه رزمنده به دست منِ پستچی می‌رسید، رزمنده شهید شده بود. اما چون وظیفه من رساندن نامه به دست خانواده‌اش بود با هر ترفند و واسطه‌ای که بود آخرین نامه شهید را به دست یکی از افراد یا بزرگان خانواده‌اش می‌دادم تا آن‌ها نیز سر فرصت مناسب نامه را به خانواده‌اش تحویل بدهند.
11سالگی هیئت زدیم
حبیب‌پور که 61بهار از زندگی‌اش می‌گذرد دراین باره توضیح می‌دهد: دوست داشتم همراه با دوستانم به عشق امام حسین(ع) و دیگر اهل بیت در هیئت‌ها سینه بزنیم و عزاداری کنیم، اما آن‌طور که باید فضا مهیا نبود. برای همین به همت بچه‌های تپل‌محله هیئتی تشکیل دادیم و کودکان بسیاری را دور خودمان جمع کردیم. مادرم در این مسیر خیلی به من کمک کرد. مراسم عزاداری را در خانه برگزار می‌کردیم.