حاج آقای واله یک مسلمان واقعی بود؛ تسلیم محض. از خودش اختیاری در برابر پروردگار حس نمی کرد. این حرف ها را من نه از باب اینکه پسرش هستم که از طرف شاگردی درباره معلمش میگویم. مثلا وقتی می خواست خانهاش را بسازد معمار گفته بود سقف خانه کوتاه است. گفته باید 20سانت دیگر این سقف برود بالا. او گفته بود نه. همین جوری درست کنید. به معمار گفته بود من با این کار به اندازه 20سانت جلوی آفتاب همسایه را می گیرم. هرکاری کردند نتوانستند او را راضی کنند. زمانی که می خواستند قیر گرم کنند می گفتند توی حیاط نه، همسایه ها آزار می بینند، بروید توی زیرزمین.
سیدخلیل حسینی عطار درباره محل سکونتش میگوید: خانه ما منزلی دو طبقه و قدیمی است که سیدجلال آشتیانی در یکی از آن طبقات و دکتر حسن لاهوتی در دیگر طبقه آن میزیستهاند و سالها در کنار یکدیگر همسایگی کردهاند. این خانه برای من یک خانه فرهنگی محسوب میشود که خاطرات آن هنوز در یادم جاری است. حس خوبی به همراه دارد و با این علم که این خانه متعلق به چه فرهیختگانی بوده است پا در این جا گذاشتم و به این سکونت افتخار میکنم.
محمود، بودنش نعمت بود، نبودنش هم نعمت بود. در سال های بودنش تا پای جان برای مقابله با سوداگران مرگ پای کار بود و نبودنش هم انگیزه شد برای بهبود برادر از زخم اعتیاد و شروع دوباره روزگار پاکی. قرار است روایت محمود را از زبان برادرش بشنویم، از کارها و زندگی محمود و از زندگی جدید علی اصغر که شهادت برادر، زیر و رویش کرد و او را از نیستی به زندگی بازگرداند.
خانم مهین خدیویزند میگوید: پدرم که آن سال فوت شد من صندوق را برعهده گرفتم و عزمم را جزم کردم که رد خوبیهای او را دنبال کنم. یکی از دوستان پدرم به نام آقای پرویز احمدی که در نخریسی صندوق مالکاشتر را داشت به من گفت: شما که اینکار را به عهده گرفتهاید برای اینکه زحمات پدرتان هم حفظ شود، از اعضای صندوق بخواهید که به غیر از ۱۰۰ تومانی که برای صندوق قرضالحسنه پرداخت میکنند، نفری ۳۰ تک تومانی در ماه برای خیریه پرداخت کنند تا از این طریق بشود دردی از نیازمندان دوا کرد.
قدیمیهای محله امام هادی (ع) هر وقت از مقابل صندوق قرضالحسنه شهید گذری رد میشوند به یاد روزهای اول انقلاب میافتند و جمع ۵ نفرهای که اگر کارهای ستادی آنها برای پیگیری امورات محله نبود، امروز همچنان بین ادارات مختلف شهری و روستایی پاسکاری میشدند! از آن ۵ نفر یکیشان شهید غلامحسین گذری بود که برای مردم بحرآباد، حکم شهید بهشتی را داشت و همان سالهای اول جنگ به دیدار معشوق شتافت و دیگری حاج محمدتقی خاوری که سالها بعد فوت شد.
شهربانو تقیپورشاندیز عقبه مرگ همسرش در سفر حج را اینگونه روایت میکند: یکی از همسایهها به خانه ما مراجعه کرده و هرچه زنگ زده بود، همسرم متوجه نشده و در را باز نکرده بود. همسایه به من اطلاع داد و سراسیمه به خانه آمدم و دیدم همسرم خیلی خوشحال است. گفت خواب پسر شهیدمان را دیدم که به من گفت: بلند شوید که میخواهم شما را به مکه برای زیارت خانه خدا ببرم و همانجا هم برایتان خانه زیبایی گرفتم که ساکن شوید.
حدود نیم قرن از آن روز میگذرد که قرار شد نخستین مجموعه آپارتمانی مشهد با نام ششصددستگاه در ظاهر برای استادان دانشگاه ساخته شود. این آپارتمانها از سوی آستان قدسرضوی، با همکاری دو شرکت ایتالیایی و فرانسوی و نظارت مهندس مهدیزاده در زمان استانداری ولیان و شهرداری محمد رهبر ساخته شد و به دلیل تعداد واحدهای آن این محله به ۶۰۰ دستگاه معروف شد و در واقع به گاردیهای رژیم پهلوی واگذار شد. گفتوگو با فاطمه نوروزیفرد از اولینهای ساکن در محله ششصد دستگاه حاوی روایات خواندنی از این محله است.