شب تاسوعای سال1360در چهارراه راهنمایی صدای شلیک چند گلوله شنیده میشود. چند نفر از شهروندان و مغازهداران اطراف چهارراه بعد از تیراندازی خودشان را به خودروهای بچههای سپاه که توسط منافقان تیرباران شده بود میرسانند تا جان مجروحان حادثه را نجات دهند. با دیدن این منظره افرادی که در وسط چهارراه جمع شدهاند با شعار مرگ بر منافق و مرگ بر وطنفروش این حرکت جنایتکارانه و تروریستی را محکوم میکنند. شاید خیلیها باور نکنند یا ندانند که در تاسوعای سال1360 برابر با 14آبانماه در چهار راه راهنمایی مشهد خودرو پاسداران توسط منافقین هدف حمله قرار گرفته است. در این حمله 3سرنشین از 4نفر که داخل خودرو حضور داشتند به شهادت رسیدند.
زمانی که مهدی به شهادت رسید، ما خبر نداشتیم، اما آن روزها حالم بد بود، شبها خوابم نمیبرد. یک روز پاییزی برای نماز صبح بلند شدم و دیدم آسمان بسیار تیره و دلگیر است. در دلم گفتم نکند بچهام شهید شده باشد! به من الهام شده بود. یک ماهی بود که از او خبری نداشتیم. مسیر تهران تا مشهد را یککله با یک پیکان سفید رفتیم تا اینکه حوالی ساعت 11 صبح به خیابان امام رضا(ع) رسیدیم، پیکر شهدا روی دست مردم بود، من هم راه افتادم دنبال گمشدهام تا اینکه روی یکی از تابوتها نام و عکس مهدی را دیدم.
مسجد امام حسن مجتبی(ع) یکی از قدیمیترین مساجد منطقه 5 است که کلنگ ساخت آن در سال 1348 به زمین زده شده و در سال 1352 به بهرهبرداری رسیده است .این مسجد از دیرباز از مساجد فعال منطقه بوده است به طوری که در ایام فعالیتهای انقلاب ی سال 1356 و 1357 هم مشارکت داشته است و قبل از انقلاب محل تجمع افراد انقلاب ی بوده است. همچنین یکی از مساجدی است که راهپیماییهای اول انقلاب مشهد را پوشش میداد. بعدها نیز از اولین مساجدی شد که اعزام افراد برای جبهه از آن انجام میشد. مسجد امام حسن مجتبی(ع) نبش خیابان امت 25 در محل تقاطع بولوار امت و خیابان شهید علیمردانی قرار دارد.
هاشمینژاد نویسنده بود. کتابهایش را اکنون نیز میشود خواند. در حوزه مسائل اعتقادی قلم میزد. یکی از کتابهایش بهنام «مناظره دکتر و پیر» رمانی است که بیش از ۶۰ سال پیش یک روحانی نوشته است. در این کتاب یک پیر مراد و یک پزشک سکولار در قطاری همراه میشوند و درباره معارف دینی سخن میگویند.
سال 1337 بود که قدیمیترهای محله کوی دکتری خواستند مسجدی داشته باشند تا در آن بتوانند در کنار عبادت همبستگی بین همسایهها را بیشتر و مشکلات اهالی را رتق و فتق کنند. آن سالها یکی از مهمترین کاربریهای مسجد رفع مشکلات اهالی محله و ایجاد دوستی بین آنها بود. این شد که زمینی را خریدند و چند نفر از بزرگترهای محله مانند حسنخسرومنش، محمدنیا، محمدی، غفوریان و مسلمدوست هزینههای کلان ساخت را دادند و بقیه اهالی هر چه در چنته داشتند گذاشتند تا دیوار مسجد بالا برود و سقفی بر سر دوستیهای محله نبش خیابان ابومسلم20 شکل بگیرد.
در آن روزها او بهندرت به خانه میآمد و برای دیدنش باید راهی مساجد و خیابانها میشدیم تا شاید بهطور اتفاقی او را ببینیم. بهجرئت میتوانم بگویم سیدحسین همواره گوش به فرمان امام راحل به عنوان مقتدا و مراد خویش بود، برای همین با فرمان امام از ارتش بیرون آمد و پس از فرمان حکیمانه امام راحل مبنی بر بازگشت افسران و نظامیان به پادگانها، بلافاصله اطاعت محض کرد و به پایگاه نیرو هوایی بازگشت و در پایگاه هوایی همدان و پس از آنجا در دزفول به خدمت پرداخت.
حسین خانپور فرنی پز هفتاد و سه ساله کوچه «مشاق» از دوره کودکی سروکارش با شیر و شکر و آرد و نان قندی گرده خورده است. او فرنیپزی را از پدرش حاج محمدتقی به ارث برده و حالا در خیابان امام خمینی (ره) جزو آخرین بازماندگان این شغل است و کام مردم را شیرین میکند.
حسین سال 1327 در محله جنت یا همان خیابان امام خمینی (ره) به دنیا میآید و از همان کودکی با نگاه به دستان پدر با نحوه پخت فرنی آشنا میشود.