کارآفرینی عصمت خانم برای ۴ هزار زن سرپرست خانوار
روایت روزهای زندگیاش در مستند «زنان قهرمان» جلوی دوربین رفته است؛ آنهم بهخاطر سالها فعالیتِ بیدریغش در حوزه کارآفرینی و حمایت از زنان بیسرپرست، کودکان آسیبدیده اجتماعی، گرفتارشدگان در دام اعتیاد، بیماران خاص، مبتلایان به اچ. آی. وی، معلولان ذهنی-جسمی و بسیاری از ایندست که کارنامه پروپیمانی را پیشروی هرکسی که با او آشنا نیست، قرار میدهد.
این سطرها حکایت زندگی زنی ۶۳ ساله است که در جوانی زرقوبرق زندگی اشرافیاش را کنار میگذارد و با احداث مؤسسه خیریه ریحانه النبی (س) در خیابان کلاهدوز تلاش میکند دستگیر درماندگان زیادی باشد؛ تا آنجاکه در رسیدن به این مهم از فروش طلا و جواهراتش هم دریغ ندارد.
او در دوران ۸ ساله جنگ، سرپرستی ۶۰کودک جنگزده را برعهده میگیرد و بعدها هم مادرانههایش را با صدها کودک بیپناه و آسیبدیده دیگر در میان میگذارد؛ همین است که حالا چند عنوان، کنارِ همه افتخاراتش میدرخشد که کلمات اولیه ما برای معرفی «عصمت شیخمؤمنی» به شماست.
او مادر ۳۰۰ کودک یتیم و آسیبدیده اجتماعی است. برای ۴ هزار زن سرپرست خانوار زمینه کار و اشتغال ایجاد کرده است. در کنار همه اینها بعداز بیستسالگی ادامهتحصیل داده، چهار اختراع ثبتشده دارد و مسئول بنیاد تعاون و توسعه کارآفرینی زنان در خراسان رضوی است.
یک شب سرد پاییزی در کوچههای پایینشهر
عصمت شیخمؤمنی اوایل انقلاب یک زن جوان است از یک خانواده اشرافی و سرشناس که کنارِ همسر و دوفرزندش گذرانِ روزگار میکند، اما یک اتفاق ورق را برمیگرداند. انگار یکی آیینهای پیشرویش میگیرد تا او واقعیتِ جهانی بهنام فقر و محرومیت را در آن بهتماشا بنشیند.
چراییِ سؤال ما از کارآفرینشدنش هم حرف را به یک شبِ نیمهسرد پاییزی در خیابان شهدا میبرد و او اینگونه روایت کرد: زن کارگری را آورده بودم تا به رتقوفتق امور خانه و باغچه برسد. بینمان حرفهایی از آرزوهای مادرانه پیش آمد و او اشک ریخت.
چند دقیقه بعد لابهلای بغضهای ریزودرشتش فهمیدم بیشوهر است. یک مادر مجنون و دوبچه معتاد دارد. حرفهایش آنقدر شانههایم را سنگین کرد که نتوانستم زیر بارِ محنتش خم نشوم و بیتفاوت عبور کنم. همین شد که همانلحظه گفتم: پاشو برویم خانهوزندگیات را نشانم بده.
همهچیز از همینجا شروع شد؛ انگار همانطور که چرخهای ماشین با صدای شِلپشِلپ کوچههای بارانزدهِ آذرِ ۱۳۶۰ سُر میخورد تا پایینِ شهر را نشانم بدهد، دنیای پرزرقوبرق من هم پیله وا میکرد تا مرا پروانه کند.
در فاصله چند ساعت شده بودم مادر دو بچه معتاد
یک ساعت بعد زیرِ سقفِ خانه نمورش که جز یک گلیمِ پاره و چند دست رختخوابِ تاروپود وا کرده، چیز دیگری نداشت، نشسته بودم و او گلولهگلوله تریاک را بهزورِ آب توی حلقِ دوپسرِ ده و ششسالهاش میریخت تا مگر صدای نالههایشان آرام بگیرد.
نالههایی که وقتی با صدای جیغهای مکررِ پیرزنی که زیر یک بالاپوش کهنه، گوشه اتاق مچاله شده بود، همراه میشد، دیوارِ هزار آرزو را روی سرت خراب میکرد. در تمام آن لحظهها به سرنوشتِ آن دو پسربچه فکر کردم و بهآنی تصمیمم را گرفتم و گفتم: بچههایت را به من بده. میبرمشان دکتر و تا بتوانم مثل فرزندانِ خودم از آنان مراقبت میکنم.
زن قبول کرد و چنددقیقه بعد من با دو پسرِ معتاد، لاغر و نحیف روی صندلیِ عقب ماشین داشتم بهسمت خانه برمیگشتم. عجب شبی بود. در فاصله چند ساعت شده بودم مادر چهاربچه که دوتایشان را باید مسیح میشدم و از دنیای مردگان باز میگرداندم.

سرپرستی و نگهداری از ۶۰ کودک جنگزده
عصمتِ جوانِ این ماجرا، صبحِ فردا کفشِ آهنین پا میکند و به هر دکتری که در فامیل و آشنا دارد، سرمیزند تا مگر دوفرزندِ جدیدش، بههمت آنان سرپا شده و بتوانند از قفسِ اعتیادی که پرِ پروازشان را سوزانده، رها شوند.
«چند ماه طول کشید تا اینکه موفق شدیم دو انسان را به زندگی برگردانیم. علاوهبراین در طول این مدت، دیگر کاربلد شده بودم و میدانستم چه کنم. برای همین شروع کردم به سرکشیِ از بیمارستانها.
بهدنبال بچههای جنگزده بودم تا از آنها مراقبت کنم و سروسامانشان بدهم. این کار تا پایانِ جنگ ادامه داشت. همراه خواهرم که آن روزها پسرش در جبهه شهید شده بود، کارِ نگهداری از آن طفل معصومها را برعهده گرفتم. ازآنجاییکه دیگر شناخته شده بودم و در خانواده و فامیل هم پزشکان زیادی داشتیم که کمکمان میکردند، این کار با گیرودارهایِ اداریِ کمتری محقق شد تا آنجاکه توانستم قیومیت ۶۰ بچه را عهدهدار شوم.
ارث مادریام، خانه امید خیلیها شد
این پراکندهکاریهای خیرخواهانه ۱۶ سال ادامه مییابد. عصمت شیخمؤمنی در کنار وظیفه مادری و همسرداری، تصمیم میگیرد ادامهتحصیل بدهد. دبیرستان و دانشگاه را تمام میکند و در گُذر این سالها، طرحها و برنامههای مدونی را برای حمایت از گروههای آسیبدیده اجتماعی و ایجاد اشتغال آنان مینویس.
اما نبودِ مکان مناسب برای برآورده کردن همه اینها، سنگِ پیشپایش بوده تا اینکه سال ۱۳۷۶، همزمان با فوت مادرش و تقسیم ماترک بین فرزندان، صاحبِ خانهای در خیابان توحید میشود؛ یعنی چیزی که در همه این سالها به آن نیاز داشته تا بتواند سقفِ آرزوهای چندینسالهاش را ستون بزند و جایی برای اشتغال، کارآفرینی و حمایت از زنان سرپرست خانوار، بیماران خاص و کودکان آسیبدیده بنا کند. «مرگ مادرم اتفاق غمانگیزی بود، اما ازآنجاکه زن بسیار فرهیخته و خیرخواهی بود، رفتنش هم خیروبرکت داشت؛ آنقدر که آنچه برایم به ارث باقی گذاشت، بعدها خانه امید خیلیها شد».

تلاش برای تغییر نگرش در شیوه فعالیت گروههای خیریه
شیخ مؤمنی از همان ابتدا تصمیم میگیرد در رابطه با موضوع حمایت از نیازمندان، کاری کند فرای همه کارهایی که در طی این سالها انجام گرفته است. این خواسته سنگ اولِ بنای ایجاد خیریه ریحانهالنبی (س) را میگذارد تا گامِ اول در توانمندسازی زنان سرپرست و آسیبدیده برداشته شود.
«اولین مجموعه را برای توانمندی محرومان و نیازمندان بنا کردم و توانستم تغییر نگرشی در شیوه فعالیت گروههای خیریه ایجاد کنم. تمام هموغمم را گذاشتم روی آموزش مهارت و تدریس. از زنان سرپرست خانوار شروع کردم. کودکان آسیبدیده اجتماعی، معلولان و بیماران خاص هم گروه هدفم شدند.
از طریق نهادها و بیمارستانها با این افراد آشنا میشدم و آنها را تحتپوشش میگرفتم. به هر گروه هم بسته به نیازشان خدمات درمانی و مالی ارائه میدادیم، اما در کنار این، از آنها میخواستیم تا در یکی از رشتههای مهارتآموزی ما مثل خیاطی، بافتنی، گلدوزی وکلاسهایی از ایندست، شرکت کنند.
درواقع بهدنبال این بودم که این گروهها را به خودباوری برسانم و بعد به جامعه برگردانم؛ چون معتقد بودم نجات آنان تنها نجات یک انسان نیست بلکه نجات یک نسل و یک جامعه است».
سرپرستی و مراقبت از ۳۰۰ کودک
دامنه فعالیتهای عصمت شیخمؤمنی از کودکان آسیبدیده اجتماعی، زنان بدسرپرست و بیسرپرست، بیماران کلیوی و سرطانی میرسد به حمایت، کارآفرینی و ایجاد زمینه اشتغال برای معلولان جسمی و ذهنی و همچنین بیماران اچ. آی. وی. بعدازآن، او تصمیم میگیرد زمینه کار برای صاحبان مدارک دانشگاهی که جویای کار هستند، ایجاد کند.
سرپرستی و مراقبت از ۳۰۰ کودک، ایجاد اشتغال و کارآفرینی برای ۴ هزار زن بیسرپرست، ایجاد حدود صدتعاونی و حمایت از فارغالتحصیلان بسیاری در سراسر کشور تنها بخشی از افتخارهای او بهعنوان کارآفرین برتر در طی این سالهاست.
آن روزها که در کشور چیزی بهعنوان مشاوره وجود نداشت ما به توانجویانمان مشاوره میدادیم و تلاش میکردیم استعداد آنان را در هر زمینه کشف کنیم تا براساس استعدادی که دارند راهنمایی و هدایتشان کنیم؛ اینطور بود که موفق شدیم چهرههای نخبه بسیاری را از میان افرادی که دیگران از کنارشان بیتفاوت عبور میکردند، پیدا کرده و تحویل جامعه دهیم. درواقع ما توانستیم از کسانی که روزی سربار جامعه بودند، سرباز جامعه بسازیم و برای این خدا را شاکرم».
بخشی از آن اموالی است که از خانوادهام به ارث بردهام و قسمتی هم با مشارکت خیران تأمین میشود
هزینه فعالیتهای خیرخواهانهتان از کجا تأمین میشود؟
بخشی از آن اموالی است که از خانوادهام به ارث بردهام و قسمتی هم با مشارکت خیران تأمین میشود.
در ابتدای کار چطور توانستید اطلاعرسانی کرده و نظر خیران را برای مشارکت جلب کنید؟
از دبیرستانی که در آن درس میخواندم شروع کردم. علاوهبراین، طبق یک رسم بسیار قدیمی، اعضای فامیل ما عادت دارند هر پنجشنبه دور هم جمع شوند و صلهرحم بهجا آورند. این گروه خیلی کمکم کردند تا اینکه دایره فعالیتمان گسترده شد و توانستیم خیران، پزشکان و افراد سرشناس شهر را هم برای همیاری دعوت کنیم.
برخورد همسرتان در این میانه چطور بود؟ مخالفتی نداشتند؟
در همان سالهای ابتدایی زندگی تلاش کردم به همسرم نشان دهم که یک زنِ دلبسته به زروزیور نیستم و بلندپروازیهای زیادی دارم. او هم از ایندست فعالیتهای من خوشحال بود اما از ابتدا شرط کرد که وظایفم دربرابر رتقوفتق امور خانه، فرزندان و همسر باید در اولویت همه این کارها باشد که من هم پذیرفتم.

چطور از پسِ این همه کار بر میآمدید؟
شاید باورتان نشود سالهای ابتداییِ کار خیلی سختی کشیدم؛ یعنی درواقع ازخودگذشتگی کردم. از آن سالها تا هنوز تنها ۴ ساعت در شبانهروز میخوابم و هرگز طعم قیلوله سرِ ظهر را نچشیدهام.
وقتی تصمیم گرفتم ادامهتحصیل دهم همسرم با این شرط که بچهها هرگز از من جدا نشوند، قبول کرد درس بخوانم. همین بود که هر روز دو بچهام را با خودم سرِ کلاس درس و جلسه امتحان میبردم.
همه کارهایم را هم در زمانی که همسرم بیرون خانه بود، انجام میدادم و بعدازآن به منزل میآمدم و به امور خانه و همسرداری میرسیدم. هرگز در همه آن سالها از بیرون خانه غذای آماده نگرفتم و شوهر و بچههایم دستپخت خودم را میخوردند. برای کارهایم برنامهریزی میکنم و دقیقهای را بیهدف پشتسر نگذاشتهام.
چه شد که با اینهمه مشغله کاری تصمیم به ادامه تحصیل گرفتید؟
مرحومِ پدرم بسیار به مسائل مذهبی مقید بود اما شرایط حاکم بر مدارس دخترانه پیشازانقلاب باعث شد تا او بعداز پایان دوره راهنمایی مرا در هیچ مدرسهای ثبتنام نکند. همین امر درس خواندن من را با سالها وقفه روبهرو کرد.
مدت کوتاهی از ترک مدرسه میگذشت که ازدواج کردم. بچهدار شدم و زندگی خودم را داشتم اما از یکجایی دیدم نمیتوانم به اینحد از سواد قانع باشم. برای همین تصمیم به ادامهتحصیل گرفتم و تا مقطع کارشناسی ارشد علوماجتماعی پیش رفتم.
چرا خودتان را تا ایناندازه در قبال دیگران مسئول میدیدید؟
من در یک خانواده مرفه، سنتی و دیندار بزرگ شدهام. در خانه پدریام چند خدمه کار میکردند که در نگاه مادرم با ما برابر بودند. خاطرم هست همیشه وقت صرفِ غذا، مادرم ابتدا قوتِ آنان را میداد بعد نوبت ما میشد. من این توجه را از مادرم آموختم و بعدها تصمیم گرفتم مانند آن را رعایت کنم.
در۲۰ سالگی به سفر حج مشرف شدم و آنجا از خدا خواستم مرا درگیر پوچیِ دنیا نکند و راهی پیشرویم قرار دهد که باعث کمال و تعالی من شود. نمیخواستم زنی باشم که لای زرورق سر میکند و از احوال باقی بیخبر است؛ این خواسته تا آنجا برایم مهم بود که کنار دیگر داراییهایم، سرویسهای جواهر و همه طلاهایم را در طی این سالها خرجِ مؤسسه کردم.
از مؤسسه ریحانهالنبی(س) در خیابان کلاهدوز بگویید؟
در مؤسسه برنامههای آموزشی داریم. کمکهای مردمی از قبیل کمکهای نقدی و کالایی را جمعآوری میکنیم و هرگونه خدماتی که بهکارِ اعضای تحت پوششمان بیاید، اجرا میکنیم. تا از قلم نیفتاده بگویم که فعالیت این مؤسسه آنقدر خوب بوده که بهعنوان مؤسسه نمونه کشوری بین سمنهای ایران از سوی وزارت کشور درسال ۱۳۸۴ انتخاب شده است.
در تمام این سالها همکاری و مشارکت مسئولان با شما چگونه بوده است؟
نقش مسئولان خیلی کمرنگ است؛ حرفها و وعدههایشان بسیار است اما کُمیت عملشان همیشه لنگ میزند. بارها در همایشها، سمینارها و دیگر برنامههایمان دعوت شدهاند، سخنرانی کردهاند، گزارشکار دادهاند اما وقتی برای کمک بهسراغشان میرویم هرکدام ما را بهسمتی پاس میدهند. خیلی کم پیشآمده و انگشتشمارند مسئولانی که پای حرفشان ماندهاند و به وعده عمل کردهاند.
با اعضایی که تحت حمایت شما بودند، چطور آشنا میشدید؟
تعدادیشان توسط آشنایان، پزشکان و خیران معرفی میشدند و تعدادی را هم تصادفی پیدا میکردم. مثلا خاطرم هست که گروه معلولانمان را کاملا اتفاقی در حرم دیدم. همان اوایل جنگ، روزی برای زیارت مشرف شده بودم. هنگام خروج از حرم گروهی کودک معلول شهرستانی، نظرم را جلب کرد.
نزدیک شدم و از آنها طلب دعا کردم. دیدم خیلی بوی بدی میدهند و لباس درستی بهتن ندارند. از مسئولشان درباره این وضع توضیح خواستم و فهمیدم سرپرست و همیاری که به آنان رسیدگی کند، ندارند. آدرس گرفتم و رفتم سراغشان.
با وضعیت وحشتناکی روبهرو شدم؛ معلولان روی یک تخت رها میشدند و گاهی تا یک هفته کسی پوشکشان را عوض نمیکرد. طوریکه زیرشان کرم میافتاد. با خواهرم تماس گرفتم و گفتم بیاید. ابتدا شروع کردیم به استحمامشان. بعد لباس تمیز تنشان کردیم و یک وعده غذای گرم برایشان پختیم؛ اینطور شد که معلولان هم به جمع گروه هدفم پیوستند.
تلخترین خاطره؟
در طی این سالها، ساختمان خیریه ریحانهالنبی(س) را چند بار تغییر دادهایم و تلخترینش اسبابکشی از خیابان احمدآباد بود؛ زیرا مشکلی داشتیم و هیچ مسئولی کمکمان نکرد و ما ناچار به اسبابکشی شدیم.
شیرینترین اتفاق زندگیتان؟
همه روزهایش شیرین است، بهویژه زمانهایی که زحماتمان ثمر میدهد و موفقیت بچههایمان را بهچشم میبینیم که خوشبختانه تعدادشان هم کم نیست.
اوقات فراغتتان را چطور سپری میکنید؟
تقریبا اوقات فراغتی ندارم. تنها اواخر شب قبل از خواب چند دقیقهای وقت دارم که آن هم صرف نوشتن میشود.
یعنی اهل دیدن سریالهای تلویزیونی یا رفتن به سینما نیستید؟
سریالها را بهصورت گذری و در خلال انجام امور خانه دیدهام اما بهیاد ندارم سریالی را تا انتها دیده باشم. سینما هم خیلی سال است که نرفتهام تنها یکبار تعدادی دانشآموز تحتپوشش مؤسسه را برای دیدن فیلم بردم که آن هم توفیق اجباری بود؛ در واقع برای کسی که مسئول این کار بود مشکلی پیش آمد و من ناچار شدم بچهها را بهسینما ببرم.
از آرزوهایتان بگویید؟
امیدوارم روزی هیچ انسان نیازمند به حمایتی وجود نداشته باشد و اگر بود دستهای یاریگرش زیاد باشد.
بخشی از سمتها و عناوین عصمت شیخمؤمنی
- مدیرعامل مؤسسه خیریه ریحانهالنبی (س) و مسئول بنیاد تعاون و توسعه کارآفرینی زنان در خراسان رضوی
- عضو هیئتمدیره بنیاد ملی تعاون و توسعه کارآفرینی زنان ایران
- مدیر آسایشگاه بیماران کلیوی و درمانگاه حضرتنبی (س) بهمدت ۱۵ سال
- مسئول ساماندهی زلزلهزدگان بم در استان خراسان در سال ۱۳۸۲
- رییس کمیسیون بانوان سازمانهای غیردولتی در کشور
- نایبرییس هیئت ورزشی بیماران خاص در استان خراسان رضوی
- عضو گروه تدوین و پیگیری قانون سازمانهای غیر دولتی در کشور
- مسئول امور درمان، مراقبتهای پزشکی و اسکان مجروحان جنگی در دوران دفاع مقدس
- مدیرعامل شرکت سپیدریحانه خراسان رضوی، مستقر در پارک علم و فناوری دانشگاه تهران
- مدیرعامل باشگاه مثبت و کارشناس پروژه مشترک توانمندسازی بیماران (اچ. آی. وی) سازمان ملل از اسفند ۱۳۹۰
- عضو هیئتمدیره انجمن بینالمللی ویو
- عضو هیئت راهبردی توانمندسازی زنان در خاورمیانه
بخشی از افتخارات کسبشده توسط عصمت شیخمؤمنی
- تنها نماینده ایران با حق رأی از سازمان ملل در مجمع مبارزه با ایدز و ارائه مدل آموزشی جهت پیشگیری و کنترل بیماری ایدز
- کسب مقام نخست در فستیوال جهانی کارآفرینی در امارات از میان ۴۸ کشور شرکتکننده
- نماینده ایران در اجلاس اسلامی تدوین منشور فقرزدایی و تبیین نقش و جایگاه مسلمانان در توسعه پایدار در آفریقای جنوبی سال ۲۰۰۲
- برگزارکننده اولین همایش سازمانهای غیردولتی زنان در کشور با موضوع کارآفرینی در خیریه ریحانهالنبی (س)
- مدیر برتر بخش آموزش و مهارات در سال ۱۳۸۹
- بانوی نمونه کارآفرین ازسوی سازمان صنایع و معادن در سال ۱۳۸۶
- بانوی برتر در بخش صنعت و مدیریت در سال ۱۳۹۰
- دریافت تندیس ملی تجهیزات پزشکی، تولیدات دارویی و آزمایشگاهی در سال ۱۳۹۰
- جوانیار نمونه استان در سال ۱۳۸۸
- ثبت اختراع لباس التیامبخش برای بیماران سوختگی در سال ۱۳۸۹
*این گزارش شنبه ۱۸ آذر ۹۶ در شمـاره ۲۷۱ شهرآرا محله منطقه یک به چاپ رسیده است.
