از زمان پیدایش مهمان سرا خادمان سفره پانصد ساله سلطان خراسان تلاش کرده اند بهترین خوردنی ها و آشامیدنی ها را پیش روی زائر و مجاور قرار دهند.
کوچه آیتالله بهجت1 که از 25سال پیش هتل بزرگ الغدیر در آن ساخته شده، سالهاست به نام همین هتل در بین مردم شناخته میشود؛ کوچهای عریض که بین زائران بهعنوان میانبر پیاده از چهارراه شهدا تا خیابان شهیدکاشانی معروف است. این کوچه محل خانههای پانصدمتری و ششصدمتری مشهد در گذشته بود که امروز اندکی از آنها ماندهاست. درست پشت ساختمان همین هتل آبانبار قدیمی و خانه تاریخی سبزواریها قرار دارد. متأسفانه خانه که سال1383 ثبت ملی شدهبود، با شکایت مالک به دیوان عدالتاداری از ثبت خارج و در سال1398 تخریب شد، اما همچنان آبانبار که ورودیاش دیوار شده، موجود است.
یک کلاهسبز در 24 ساعت شبانهروز تنها 3 ساعت حق استراحت دارد، در عملیاتهای صحرایی هر روز 45 کیلومتر در بیابانهای بیآب و علف راهپیمایی میکند که بعضا بچهها از فرط خستگی و عطش به حالت اغماء و بیهوشی میرفتند. در عملیاتهای هوایی برای بار اول از ارتفاع 2هزار متری سقوط آزاد با چتر انجام میشود که بسیاری در لحظه پرش، به صورت ناخودآگاه بیهوش میشوند. این تمرینات طاقتفرساست که کماندوهایی ورزیده برای دفاع از جان، مال و ناموس مردم را تربیت میکند.
احمد برسیپور جزو اولین نفراتی بوده که جنگ را لمس کرده است. او اولین روز جنگ در 31 شهریور 1359 را اینگونه روایت میکند: ساعت حدود یک ربع به 2 بود و داشتم آماده میشدم که شیفت را تحویل دهم که آژیر قرمز به صدا درآمد. 7 یا 8 هواپیمای عراقی در حال نزدیک شدن به پایگاه بودند که در ابتدا مشخص نبود عراقی هستند ولی نزدیکتر که شدند و دم هواپیما را دیدم، متوجه پرچم عراق شدم. اسکرمبل زده شد. اسکرمبل یعنی هواپیما در باند به همراه خلبان آمادهباش است. بمباران از سوی هواپیماهای عراقی بر منازل مسکونی و پایگاه انجام شد و صدمات بدی به باند وارد شد ولی در خانههای سازمانی به کسی آسیبی نرسید.
دکتر محمدصادق علمی یکی از شخصیتهای قرآنی و علمی شهر مشهد مقدس و عضو هیئت علمی گروه فقه و مبانی حقوق دانشگاه فردوسی است. جلسه قرآن او یکی از جلسات قدیمی مشهد است که بیش از 90 سال سابقه برگزاری دارد. ایشان پس از مرحوم تجویدی اداره این جلسه را بر عهده گرفت، جلسهای که تا به امروز ادامه پیدا کرده است. ایشان سالهای متمادی با استاد سید مرتضی سادات فاطمی آشنایی نزدیک داشته است.
آقا سیدمرتضی از سال 1335 تلاوت استاد عبدالباسط را تقلید میکرد. در خاطرم هست بچهای سهچهارساله بودم که وقتی جلسه صبح جمعه خانه پدربزرگم بود، ابتدا نوار گرامافون پخش میشد. اول نوار عبدالباسط روی گرامافون پخش میشد، بعد جلسه قرآن شروع میشد. در این زمان، فکر نمیکنم در کشور کسی بوده باشد که به سبک عبدالباسط بخواند چون استعداد این کار نبود. زمینههای فرهنگی و اجتماعیاش نیز نبود. در چنین فضایی، آقا مرتضی جذب صدای عبدالباسط شد.
توفیق همصحبتی با مادر شهیدان احمدنژاد در روزهایی که بیشتر ما تنها به خود فکر میکنیم برای ما یک تلنگر بود. روایت شهدای احمدنژاد حماسهای است که در آن از خودگذشتگی خودنمایی میکند. یکی در نوجوانی پیکر خود را سپر خاک وطن میکند و برادر بزرگتر جانش را در راه مسئولیت میدهد.
در این بین مادر نیز با صبوری خود حماسهای به مراتب دشوارتر رقم میزند.راهی منزل گوهر هراتی، مادر شهیدان احمد و غلامحسین احمدنژاد در محله قائم شدیم.