
قصه جنگ در میان بچههای مدرسه شهید جهانآرا
ورودمان به مدرسه جهانآرا، تنها مدرسه دوشیفته دخترانه و پسرانه شهرک شهید بهشتی مصادف میشود با خنکای پاییزی که کم کم دارد توی کوچهها سرک میکشد و با خود عطر شروع سال تحصیلی دیگر را به همراه دارد.
خوب خاطرم مانده چند سال پیش این مدرسه با ظاهر زیبای امروزش تفاوت داشت. آن رنگ نامناسب دلگیر و آن محوطهسازی که هیچ چیزش به محیط یک دبستان شباهت نداشت را هنوز خوب در خاطر دارم. حالا دو سال از آن روز گذشته است.
نقاشیهای روی دیوارهای مدرسه، کاغذدیواری شکیل و حتی دو کلاس هوشمند این مدرسه میگوید خیلی چیزها تغییر کرده است. پشت میز مدیر، خانم حسینی نشسته است؛ مدیر جدید مدرسه جهانآرا. میگوید ابتدا که فهمیدم به این مدرسه منتقل شدهام اصلا خوشحال نبودم. آنچه در گوش مردم این شهر از این شهرک پچ پچ میشد حرفهای خوبی نبود.
وقتی آمدم گرمی مردمان جنگ زده جنوب خیلی چیزها یادم داد. چشمم که برای اولینبار به نام شهید جهانآرا بر تابلوی سر در مدرسه افتاد، دلم قرص شد. گفتم حتما حکمتی است. مصمم شدم که خدمت به کودکان معصوم این مردم خود افتخار است. من انتخاب شده بودم، این را بعدها فهمیدم.
یک انتخاب تلخ و شیرین
مدیر مدرسه میگوید: «خیلی وقت است که فهمیدم خدمت به این آدمها افتخار است. درست از همان زمانی که چند روز از آمدنم و انتصابم به این سمت میگذشت. هنوز هم هر روز در لحظه ورودم به مدرسه حمدی نثار روح شهید جهانآرا میکنم و میخواهم به تبرک نامش کمکم کند تا در خدمت به این مردمان خوب لحظهای شک نکنم. البته سال گذشته که به این مدرسه منتقل شدم، اصلا اوضاع مناسب نبود. هیچ چیز سر جای خودش نبود. حیاط کلی مشکل داشت و کلاسها اصلا برای تحصیل مناسب نبودند.»
خانم اشرفی معاون مدرسه نیز با صحبتهایش مهر تاییدی به حرفهای خانم مدیر میزند و میگوید: زمانی که من و خانم حسینی به این مدرسه اعزام شدیم اینجا هیچ چیز سر جای خودش نبود، اینجا تنها یک کامپیوتر داشت؛ آن هم برای مدیر.
حالا دبستان جهانآرا بههمت خیرانی که با مدیر مدرسه همکاری میکنند کتابخانه دارد، سایت دارد و دو کلاس هوشمند.
بچهها فرهنگ مدرسه را آموختهاند
اوایل که به این مدرسه آمده بودیم، وقتی میخواستیم با میکروفن صحبت کنیم بچهها نزدیک میآمدند که ببینند این وسیله چیست. والدین خیلی راحت و بدون اجازه وارد کلاس فرزندشان میشدند تا ببینند چرا معلم روز گذشته فرزندشان را دعوا کرده است یا اینکه خیلی طبیعی فرزندشان را در حیاط مدرسه همراهی میکردند و تصور میکردند هر زمانی اراده کنند، میتوانند پابهپای فرزندشان در هر زنگ تفریحی در حیاط مدرسه حضور داشته باشند.
خانم حسینی به اینها اشاره میکند و ادامه میدهد: این خلقیات همه از سر بیاطلاعی بود و فرهنگی که برای آنان تبیین نشده بود. حالا خیلی چیزها تغییر کرده است، والدین با قوانین مدرسه آشنا شدهاند و بچهها دیگر روی روال افتادهاند. با همه کمبودهایی که وجود دارد، سعی شده بچههای این مدرسه چیزی کم نداشته باشند و برای آنها امکاناتی از قبیل کلاسهای آموزشی، قرآن، ورزش و حتی کامپیوتر فراهم کردهایم تا این کودکان معصوم که سه ماه تابستان با وضعیت کمدرآمدی خانوادههایشان امکان هیچ نوع تفریحی را نداشتهاند، از آموزش و تفریح بیبهره نباشند.
در این مدرسه در این سه ماه هم کلاسهای ریاضی، علوم و زبان انگلیسی بدون کوچکترین هزینهای برپا بود. در این فصل فراغت سایت مدرسه با ۱۰ سیستم را نیز در خدمت بچهها گذاشته بودیم تا برنامه آموزش کامپیوتر نیز برای اولین سال برای این دانشآموزان اجرا شود.
کلاسهایی برای آموزش به فرزندان و والدین
نمازخانه و کتابخانه این مدرسه نیز مانند بسیاری از امکانات دیگر آن توسط خیران تامین شده است و حسینی دراینباره میگوید: بیشتر دانشآموزان اینجا بدسرپرست، بیسرپرست، بچههای طلاق و فرزندان خانوادههای معتاد هستند که این امر باعث شده این شهرک بهعنوان یک خط قرمز شناخته شود، بههمین دلیل برای اینکه این وضعیت بهتر شود برای فرهنگسازی کلاسهای تربیت فرزندان و آموزش برای والدین برگزار میشود تا در بعد تربیتی کم و کاستی وجود نداشته باشد.
وی تاکید کرد: هر چند مسئولان برای تجهیز آموزشگاه فعالیتهایی را انجام دادهاند، اما نمیتوان گفت که کافی بوده است. این درحالی است که در سال جاری اصلیترین مشکل ما هوشمندسازی است که هنوز با توجه به این که بیشتر مدارس شهر هوشمند شدهاند، این مدرسه از هوشمندسازی تمام کلاسهایش بیبهره است که البته در دستور برنامههای سال جاری ما قرار دارد.
یکی از اعضای انجمن اولیا وقتی متوجه حضورمان در مدرسه برای تهیه گزارش میشود، میگوید: آموزش و پرورش باید سهم ویژهای برای مدارس محروم درنظر بگیرد. این مدرسه نخبههایی دارد که میتوانند باوجود دید منفی که درباره شهرک وجود دارد در آینده افراد موفقی شوند، اما امکانات و کمبود اعتبار، این اجازه را نمیدهد که استعداد آنان شکوفا شود.
نامآوران مدرسه جهانآرا
باوجود تمام محرومیتها در زندگی جنوبیهای ساکن در شهرک شهید بهشتی، هستند دانشآموزانی در این مدرسه که از سختیها درجهت پیشرفت بیشتر بهره بردهاند. یوسفی، یکی از شهروندان ساکن در این شهرک این محرومیتها با عناوین تعصب فرهنگی و ضعف مالی اشاره میکند و توضیح میدهد: اغلب خانوادههای این شهرک بهدلیل محدودیت ارتباطشان با محیط بیرون از شهرک احساس بدی از ورزشکردن یا اردو رفتن دخترانشان دارند و همچنین فقر مالی آنان سبب شدهاست این سوءتعبیر را داشته باشند که مدرسه رفتن بچهها بهعنوان مرفهبودن خانوادهشان تلقی میشود.
اشرفی معاون مدرسه جهانآرا یوسفی را بهعنوان دانشآموز دختری که در مسابقات فوتسال مشهد و کشور مقام آورده است، معرفی میکند.
دختران این مدرسه در زمینه حفظ و قرائت قرآن نیز مقامهایی را در سطح استانی بهدست آوردهاند و برخی دانشآموزان این مدرسه نیز در مدارس نمونه دولتی پذیرفته شدهاند، اما بهدلیل ضعف مالی نتوانستهاند از این امکان بهرهمند شوند و ناچار به تحصیل در مدارس عادی باوجود هوش سرشارشان شدهاند.
همجوارترینها به رشادت
دانشآموزان دبستان شهید جهانآرا، بیش از هر دانشآموز دیگری تحتتاثیر رشادتهای دلاوران جنگ تحمیلی هستند، نسل سوم مهاجران آبادانی و خرمشهری که مشهد را پناهی برای آمال و آرزوهایشان دانستهاند تا در جوار امام رضا (ع) عزیزانی که به جنگ سپردهاند را در دل به سوگ بنشینند، این دانشآموزان نیز نسلهای بعدی همان جوانمردان است.
حال تنها خواسته این مردمان سختی چشیده این است که مسئولان توجه بیشتری به این مدرسه داشته باشند و آن را مانند سایر مدارس و نه بهعنوان مدرسهای جدا از شهر تلقی کنند. به امید هوشمندی مدرسهای که تنها امید این کودکان است...
نظر چندتن از اولیای دانش آموزان مدرسه شهید جهان آرا
میگویند بچههای این شهرک در حیاط مدرسه بازیهایشان خشن است و دست و دندان میشکنند. گاه در اردوی مدرسه نمیشود گریه کودکی را بند آورد، بهدلیل اینکه او اردوگاه تفریحی را با زندانی که یکبار در برنامههای تلویزیونی دیده اشتباه گرفته است و گاهی اوقات پیش میآید که بچههای این شهرک در استخر توپ، حس تلخ غرقشدگی را دارند و خیلی دیگر از مواردی که بسیار تعجببرانگیز است، اما هیچکس نمیداند پشت همه این خرقعادتها چیست؛ اینجا آدمهایی زندگی میکنند که در بین یک دیوار محصور شدهاند.
دیواری که بر فقر مادی و فرهنگی این مردمان جنوبی سختیکشیده دامن میزند و بین دنیای کودکان این محله که بهجز دویدن بین خرابههای شهرک و تلویزیون تماشاکردن هیچ تفریحی ندارند و کودکان دیگر فاصله زیادی انداخته است.
بوی ماهی و پنیر و کره فاسد در کلاس درس
۳۳ سال پیش ساختمان امروزی مدرسه جهانآرا برای استقرار بنیاد امور مهاجران برپا و پس از مدتی برچیده شد و جای خود را به مدرسه داد. حیاط این ساختمان از همان ابتدا مشرف به ساختمان بلوکهای مسکونی مجاورش بود و در زیر کلاسها نیز حدود ۱۰ مغازه بود که از هر کدام بویی وارد کلاسهای مدرسه میشد.
«هربار که به مدرسه فرزندانمان سر میزنیم هنوز هم همان بوهای نامطبوع مغازههای زیر کلاسهای درس و همان مشکلات هویداست. تنها چیزی که تغییر کرده ظاهر مدرسه است که از آن حالت جنگزدگی قبلیاش نونوارتر شده. کاغذدیواری، نقاشیهای کودکانه دیوارها و سرامیک کف برخی اتاقها صورت مسئله را پاک نکرده است. هنوز هم کودکان ما اگر در حیاط مدرسهشان کمی سروصدا کنند، صدای ساکنان حوالی مدرسه درمیآید و هنوز هم کودکان ما از بوی بد مغازههای ماهیفروشی و لبنیات فروشی تمرکزی سر کلاسهای درس ندارند.»
این حرفهای یکی از شهروندانمان به نام «عسکری» است که کودک محصلی دارد. او ادامه میدهد: شما بگویید کودکان ما که با این وضعیت درس میخوانند و در منازل و محیط زندگیشان هم هیچ امکان رفاهی ندارند، چطور میتوانند فردای خوبی داشته باشند؟ کودکان ما هیچ حق آب و گلی در این مدرسه ندارند. هربار که به مرکز بهداشت یا ارگانهای دیگر برای بهبود وضعیت بهداشتی مغازههای زیر کلاسهای درس اعتراضی میکنیم جوابی نمیگیریم، هیچ کس حاضر نیست به داد کودکان معصوم ما برسد که در وضعیت نامناسبی تحصیل میکنند.
۳۳ سال پیش ساختمان امروزی مدرسه جهانآرا برای استقرار بنیاد امور مهاجران برپا شد
زمین ۲ هزار متری برای جابهجایی مدرسه
یکی از اهالی شهرک که نمیخواهد از او نامی برده شود، میگوید: مدتهاست پیگیر تلاشهای مدیر مدرسه و جمعی از خیران برای تخصیص زمینی ۲ هزار متری در داخل شهرک هستند که به مدرسه تبدیل شود، اما از قرارمعلوم یکی از ارگانها و جمعی از اهالی که در مجاورت آن زمین زندگی میکنند، مانع این کار میشوند.
این شهروند توضیح میدهد: این تنها بخشی از زمین وسیعی در مجاورت شهرک است که متعلق به آستان قدس است و این پتانسیل را دارد، اما آن ارگان با مردمان ساکن در مجاورت این زمین تبانی کرده است که بهدلیل مشکلاتی که ساخت مدرسه برایشان ایجاد میکند، مانع انجام کار شوند.
آن طور که اهالی شهرک هم خبر دارند دو خیر برای ساخت این مدرسه پیدا شده، اما اگر زمینی برای اینکار تخصیص نیابد، ممکن است آن خیران نیز به فکر ساخت مدرسه در محلهای دیگر بیفتند و کودکان شهرک بهشتی پس از تحمل ۳۳ سال تحصیل در مدرسهای که از وضعیت نامناسب آن گله دارند، باز هم مجبور به ماندن در همین مدرسه شوند.
مدیر دغدغهمند مدرسه
فکرها و تصورات کسانی که بیرون از دیوارهای این محله هستند، در رابطه با آن و مردمانش زیاد خوب نیست و این قضیه انگار حتی به اداره آموزش و پرورش هم سرایت کرده است. این را نمازی، یکی از ساکنان شهرک میگوید و مدعی است: آموزش و پرورش در طول این سالها که این مدرسه دانشآموزان زیادی را برای ورود به مدارس راهنمایی آماده کرده است، نظر چندان مثبتی درباره این مدرسه نداشته است، بیمهریها سبب شده است که این مدرسه نتواند آنطور که باید در راستای آموزش و پرورش صحیح دانشآموزانش حرکت کند.
این پدر مدعی است دو سالی میشود که مدیر مدرسه تغییر کرده و مدیر جدید خیلی بیشتر از نیروهای دیگری که به این مدرسه منتقل میشدند، دغدغه این دانشآموزان را دارد. او توضیح میدهد: در همین مدتی که خانم حسینی به این مدرسه تشریف آوردهاند، ایشان نه با کمک آموزش و پرورش بلکه با کمک خیرانی که خود برای یافتن آنان تلاش کرده، توانسته است اقدامات بسیار مفیدی را درراستای بهبود وضعیت آموزشی مدرسه جهانآرا انجام دهد.
برنامههای اردوییتفریحی، کلاسهای آموزشی، راهاندازی سایت برای آموزش کامپیوتر به کودکان و کلی برنامههای مفید دیگر با ورود خانم حسینی به این مدرسه آمدند.
آموزش منهای پرورش
از چند تن از اولیای دانشآموزان مدرسه شهید جهانآرا میشنویم که در این مدرسه خبری از پرورش نیست. خیلیها میگویند فقط آموزش ارائه میشود، آن هم شکسته و بسته. این بچهها مشاوری برای مشکلاتشان ندارند و معلم پرورشیشان هم آنطور که باید نمیتواند جوابگوی دانشآموزان باشد.
بچههای ما امنیت ندارند
ابوشهید، یکی دیگر از اولیا میگوید: تا پیش از آمدن مدیر جدید، مدیر قبلی، نمازخانه مدرسه را تبدیل به کلاس انجمن معتادان گمنام کرده بود، او از نمازخانه برای انجام چنین کارهایی استفاده میکرد. عدهای معتاد را به بهانه ترک دور هم جمع کرده بود و معتادان در نمازخانه اقدام به مصرف مواد مخدر میکردند.
او ادامه میدهد: این را زمانی فهمیدیم که پس از کمکهای خیران برای تجهیز نمازخانه، یک ماه بعد فرشها را پر از سوراخهایی که با خاکستر سیگار درست شده بود، دیدیم. یک ماه که از آن کلاس گذشت برخی از اولیا به مدارس سر زدند و متوجه اثرات مصرف مواد در نمازخانه شده بودند؛ زرورق، ناس و چیزهای دیگری که در نمازخانه پیدا شد، همه چیز را مشخص کرد و دست آنان برای پلیس هم رو شد.
او ادامه میدهد: حال از آنها دیگر خبری نیست، اما کودکان ما هنوز هم امنیت ندارند. سال گذشته بود که از نیروی انتظامی درخواست کردیم بهدلیل مزاحمتهای موتوریها و جوانهای بیکاری که مقابل دبستان تجمع میکنند، کانکس پلیسی را در مقابل مدرسه مستقر کنند، اما آنها تنها چند روز کانکس را در این محل مستقر کردند و پس از مدتی بهدلایل نامشخصی این کانکس را بهجایی بسیار دورتر از مدرسه منتقل کردند.
کتابخانه سیارمان را هم بردند
ماضینژاد، یکی دیگر از شهروندان ساکن در این شهرک است. میگوید: چند سال پیش یک اتوبوس را بهعنوان کتابخانه سیار در شهرک مستقر کرده بودند. همیشه شلوغ بود و بچههای زیادی از کتابهای آن استفاده میکردند. بعضی کودکان اینجا ساعتها در کتابخانه مینشستند و مطالعه میکردند، اما با بهانههای مسخرهای همان را هم از بچههای ما گرفتند.
او خاطرنشان میکند: در حق کودکان ما ظلم میشود. کودکان ما مدتهاست که کتابخانه، زمین ورزشی یا هر امکانات دیگری برای تفریح ندارند. نزدیکترین مکان فرهنگی به این شهرک، مجتمع غدیر است که چند کیلومتر از این شهرک فاصله دارد و کودکان ما باوجود مجاورت به محلههای برخورداری، مانند مصلی و شهید رستمی در فقر کامل فرهنگی به سر میبرند که البته مشخص نیست به کدام گناه.
*این گزارش در شماره ۱۱۸ شهرآرا محله منطقه ۶ مورخ ۳۱ شهریورماه سال ۱۳۹۳ منتشر شده است.