صدیقه اردکانی زندگی پرماجرایی دارد. زندگیاش اگر فیلم سینمایی بود چند ژانر مختلف را در بر میگرفت. هر گوشه از زندگیاش را که ببینی داستان پرطول و درازی برای تعریفکردن دارد، اما شاید پررنگترینش خاطرات او از انقلاب باشد! حلیمه گلی دستی در هنر نقاشی داشته و امور هنری مدرسه برعهده او بوده است. تعریف میکند که پس از پیروزی انقلاب اسلامی چهره امام خمینی(ره) را روی دیوار اصلی مدرسه نقاشی میکند. فاطمه معدنی حالا پا به دهه هفتم زندگیاش گذاشته است و پرسن و سالترین بانوی بسیجی محله به حساب میآید. خاطرات زیادی از انقلاب دارد. خاطراتی ساده و دلچسب از روزهای دور که همه را با دقت و حوصله تعریف میکند.
سیدرضا تفضلی میگوید: در رفتوآمدهای مخفیانهای که به خانه آیتالله شیرازی داشتم، با امام خمینی (ره) و قیام ایشان آشنا شدم. بعد از این آشنایی نیز پای ثابت جلسات سخنرانی آیتالله خامنهای، آیتالله واعظ طبسی و شهید هاشمینژاد شدم و خیلی زود مورد اعتماد رهبران انقلاب مشهد، به ویژه آیتالله خامنهای، قرارگرفتم و به عنوان نماینده ایشان و مبلغ انقلاب در منطقه وکیلآباد و روستاهای اطراف فعالیتم را شروعکردم. اعلامیههای حضرت امام خمینی (ره) را تکثیر میکردم و در بین اهالی محله وکیلآباد و روستاهای اطراف چون پاچنار، قاسمآباد، نوچاه و... پخش میکردم.
یکبار شهید عبدالکریم هاشمینژاد برای سخنرانی به مسجد فیل(واقع در پایینخیابان) آمده بود. من در جلسه سخنرانی بودم که دیدم در انتهای مسجد چند مرد کتوشلواری و اتوکشیده، نشستهاند. آنها مدام در حین سخنرانی، صلوات میفرستادند و میخواستند که در سخنرانی اختلال ایجاد کنند. مسجد کمی شلوغ شد. من به اتفاق چند نفر به نزد شهید هاشمینژاد رفتم و گفتم که ساواکیها قصد دارند شما را بگیرند. او را بدون عمامه فراری دادیم و عمامه او را بر سر یک نمازگزار گذاشتیم.
آقای تدین، حاج آقا سیدان را از قبل میشناختند. پس از اتمام ساخت مسجد به ملاقات حاجآقا سیدان رفتند و به ایشان گفتند که مسجد ما، امام جماعت ندارد و ما متفقالقول به این نتیجه رسیدهایم که شما امام جماعت مسجد ما بشوید.
در آن زمان روحانیون منبریای همچون آقای سیدان که منبرهای بسیار پرباری داشتند و معروف بودند را برای مراسمهای مختلف به تهران دعوت میکردند و به همینخاطر حاج آقا به آقای تدین گفتند شما شرایط من را میدانید، من نمیتوانم قبول کنم چون امامجماعت باید هر روز جهت اقامه نماز در مسجد حاضر باشد و این امکان برای من نیست. آقای تدین بارها به سراغ حاج آقا رفتند و هربار ایشان جوابشان منفی بود. دفعه آخر آقای تدین عبا و عمامه خود را درآوردند و نشستند و به حاج آقا گفتند من از اینجا نمیروم تا شما جواب مثبت بدهید.حاج آقا سیدان تأملی کردند و گفتند قبول میکنم و چنین شد که فرد سرشناسی همچون حاج آقای سیدان، امام جماعت مسجدالجواد (ع) شدند.
اوایل انقلاب هر چندتا مسجد، یک مرکز و پایگاه مقاومتی داشتند و پایگاه ما مسجد «شمسالشموس» بود. ما تئاتر را در مدرسه شروع کردیم. یک دوست در مدرسه، ما را علاقهمند کرد و کار گروه تئاتر تشکیل داد. یکبار آنقدر بلیت فروش رفت که در سالن مدرسه موثق عاملی جا نبود و به اجبار به مدرسه آیتالله کاشانی آمدیم و نمایشنامه را 2 بار اجرا کردیم و پول کلانی جمع شد. همان باعث شد در مسجد این کار را ادامه دهم.
با اینکه چندین سال از آن روزها میگذرد اما خاطراتش را لحظه به لحظه در یاد دارد. حتی یک ثانیه را هم از قلم نمیاندازد و مفصل تمام روزهایی را که گذرانده به خاطر دارد. روزهایی از جنس اعتراض و شکنجه که هنوز آثار آن را در تصویر او میتوان دید.
سید قاسم بخشیان از ساکنان مجلسی است که دوران نوجوانیاش مصادف با ایام اعتراضات مردمی و انقلاب اسلامی بوده است. او از همان روزهای اولی که لباس روحانیت بر تن کرده در تظاهرات دهه 50 شرکت کرده است. در پی این اعتراضها او از سال 54 تا 57 سه بار دستگیر و در زندان ساواک مورد شکنجه قرار میگیرد. حجت الاسلام بخشیان هر زمان که دستگیر میشود در زندان از تهدیدها فرصت میسازد و در فضای زندان با بزرگانی همچون شهید هاشمینژاد و مرحوم طبسی جلسههایی برگزار و رهنمودهایی را دریافت میکند که در زمان آزادی بتواند از آنها در راستای اهداف انقلاب ی بهره ببرد.
زنان محله مشهدقلی در زیرزمین خانه حاجآقا واحدی، معتمد محله، گردهم جمع میشدند. زیرزمینی که آن روزها خانم درویشی دراختیار زنان محله قرار داده بود تا برای انجام امور مربوط به هماهنگی تظاهرات علیه شاه و همچنین جنگ استفاده شود. این زیرزمین نهچندان بزرگ نقش زیادی در شکلگیری فعالیتهایی دارد که امروز ما آن را عقبه فعالیتهای انقلاب ی و همچنین جنگ زنان محله توس میشناسیم.