احمد عطاییمقدم و محمد ناظریتوکلی از انقلاب یون کمسن و سالی بودند که برای به ثمر نشاندن نهال نوپای انقلاب هر آنچه در توان داشتند در طبق اخلاص گذاشتند. از کشیدن تمثال دیو مانند محمدرضا شاه پهلوی تا پخش اعلامیه و تکثیر آن و حضور پا به پای بزرگترها در راهپیماییها و تظاهرات. قرارمان برای گفتوگو با این دو انقلاب ی دیروز در یکی از روزهای سرد بهمن در منزل احمدآقا گذاشته میشود تا آنچه از آن روزها در خاطر دارند بازگو کنند.
محمدرضا حیدری میگوید: در زندان وکیلآباد گروههایی از جمله مجاهدین خلق، فدائیان اسلام، مارکسیستها و... بودند برای همین وقتی یک نفر تازه وارد زندان میشد هر کدام از اینها سعی میکردند او را به عقاید خود نزدیک کنند. یکی از برکاتی که حضور بزرگانی چون شهید هاشمینژاد در زندان برای انقلاب یون داشت، این بود که با تحکیم اعتقادات افراد، نمیگذاشتند جذب دیگر گروهها شوند.
مساجد بهعنوان مراکز دینی و فرهنگی نقش مهم و حساسی در ایجاد هستههای اولیه نهضت انقلاب اسلامی و جهتدهی به حرکتها و جریانهای مردمی داشتهاند.
نمونهای از آنها هم مسجد فیل در پایینخیابان است که حادثه آن احتمالا بهعنوان نخستین رویارویی خونین حکومت پهلوی با مردم مشهد، در تاریخ ثبت شده است؛ اتفاقی که با تیراندازی پاسبانها به سمت مردم هنگام دستگیری شهیدهاشمینژاد باعث شد مردم پس از آن بیشتر در میدان مبارزه حاضر شوند.
آن سال به دستور امام خمینی(ره) اولین حرکت عمومی و مردمی را زنان مشهدی رقم زدند و به اعتقاد برخی تحلیلگران این حرکت آنها جرقه راهپیماییهای عمومی بود. ۰
حال در همه این سالها از این زنان که در کوران حوادث حضور داشتند و جزو محرکهای اصلی انقلاب اسلامی به شمار میآمدند، کمتر خاطرهای روایت شده است. همزمان با ایام دهه فجر، پای حرفهای یکی از همین زنان محله بالاخیابان(خیابان نوغان) به نام «زهرا دائمی» نشستیم که آن موقع اسم و رسمی نداشت و امروز هم ادعایی ندارد.
در عاشورای سال 1357 و در آذرماه خواندن خطبه به نام امام خمینی(ره) ازسوی رهبر معظم انقلاب ، حضرت آیت الله خامنه ای اتفاق افتاد.
آذر57 اعتراضها اوج گرفته بود. در یک تظاهرات نزدیک راهآهن شرکت کردیم و بعد هم پا به فرار گذاشتیم. موقع فرار تمام مدارکم که کارت سپاه دانش هم داخل آن بود از جیبم افتاد. رهبر معظم انقلاب اسلامی و جناب طبسی دفترشان در مسجد کرامت بود، هفته بعد از تظاهرات که از روستا برگشتم خدمت آنها رفتم و پرسیدم که آیا مدارکم پیدا شده است یا نه؟ خوشبختانه مدارک و همه پول نقدی که داخل کیفم بود پیدا شده بود و مردم آنها را تحویل مسجد کرامت داده بودند. مدارک را از رهبر معظم انقلاب اسلامی تحویل گرفتم و خوشحال بودم که به دست ساواک نیفتاده است.
درهمین زمان مردم گروهگروه به کوچههای مجاور پناه بردند و من و مادرم ناگزیر پا به فرار گذاشتیم. بعداز دویدن در چند خیابان، ناگهان دیدیم در یکی از کوچههای اطراف حرم به نام «سیابون» هستیم؛ کوچهای که درِ بیشتر خانههایش برای پناه دادن به مردم مبارز، باز بود.وقتی وارد خانه شدیم، صاحبخانه بهگرمی از ما استقبال کرد و من و مادرم را در اتاق پذیرایی جای داد؛ اتاقی که استکانهای چای آماده و وسایل پذیرایی در آن چیدهشدهبود. وقتی جویای این وضعیت از صاحبخانه شدیم، او که زنی مهربان بود در جواب گفت: وسایل پذیرایی را آماده کردهام و درِ خانه را هم بازگذاشتهام تا اگر مبارزی مجبور به فرار از دست پاسبانهای رژیمشد، بهراحتی وارد خانهام شود. طوری وانمود میکنم که میهمان دارم تا چنانچه بهدنبال او سربازی وارد منزلم شد، با نشاندادن اتاقی که چای و وسایل پذیرایی دارد، ادعا کنم فردی وارد خانهام نشده و میهمانهایی دارم که ساعتها قبل به خانهام آمدهاند.