دفاع مقدس

حماسه مادران در ایثار هفتم
کار هر شبش این است که قبل خواب بنشیند و برایش حرف بزند، از کار‌های روزمره خانه گرفته تا درد و رنجی که سال‌هاست میهمان تنش شده است. گاه ساعت‌ها می‌نشیند و با او حرف می‌زند. حرف می‌زند و حرف می‌زند، پسر، اما چیزی نمی‌گوید. فقط از پشت قاب شیشه‌ای با لبخند به او نگاه می‌کند. دلش که قرار می‌گیرد و سیراب از د‌رددل، بوسه‌ای از سر مهر بر پیشانی فرزند می‌زند و سر بر بالش می‌گذارد.حکایت، حکایت بسیاری از مادران شهید است. مادرانی که حتی بعد از گذشت چند دهه از شهادت فرزندانشان، هنوز رفتن جگرگوشه خود را باور ندارند. این را مادران ۴ شهید کوچه ایثار ۷ می‌گویند، کوچه‌ای که به «۷ شهید» معروف است.
مسجد 55 ساله حضرت زینب (س)؛ از اقامه نماز در چادر تا بنای 3 هزار متری
مسجد حضرت زینب (س) حدفاصل دکتر بهشتی ۳۱ و ۳۳ واقع شده است. این مسجد با قدمت ۵۵ سال ابتدا به صورت چادر برای اقامه مراسم عزاداری در ایام محرم و صفر ایجاد شد، اما با گذشت زمان و به همت و کمک اهالی محله و خیران تبدیل به مسجدی با ۳ هزارمتر زیربنا شد. اقدامات ویژه این مسجد و فعالیت‌های انقلابی اهالی آن در بحبوحه انقلاب، سبب شد تا برای تهیه گزارش با تعدادی از اعضای هیئت امنای آن گفتگو کنیم.
همسر شهید کاوه یکی از زنان تأثیرگذار انقلاب بود
یکی از این زنان تاریخ‌ساز مشهدی، فاطمه عمادالاسلامی است که همه او را به‌عنوان همسر شهید کاوه می‌شناسیم، اما شاید کمتر کسی بداند که عمادالاسلامی یکی از مبارزان سیاسی و زنان مبارز قبل از انقلاب اسلامی بوده که صبر و شجاعتش در زمان انقلاب و جنگ برای همگان الگو بوده است. به بهانه ایام دهه فجر پای خاطره‌گویی عمادالاسلامی از زنان مبارز انقلابی تپل‌المحله و نوغان می‌نشینیم و او از خاطرات ناگفته‌اش درباره مبارزات و راهپیمایی‌های آن روز‌ها برایمان روایت می‌کند.
صبح پیکر یک برادرم را تشییع و عصر برادر دیگرم را بدرقه کردم
استقامت و صبوری همراه با خوش‌رویی، همه و همه، چیزهایی است که در نگاهش دیده می‌شود. حتی وقتی یاد شهدا و پسر مفقودالاثرش می‌افتد اخم به ابرو نمی‌آورد، اما شهادت برادر بزرگ‌تر، یعنی حسن، جور دیگری خانواده را تکان داده است: مادر به‌راستی الگوی صبر بود اما حسن، برادر بزرگ‌ترمان، جای خالی پدر را پر کرده بود. موقع تشییع پیکرش، تا به خودم آمدم دیدم پشتم خم شده است و صاف نمی‌شود. وقتی روی صورتش را باز کردند، خودم را توی بیمارستان دیدم. چون 2 ماه در منطقه پیکرش افتاده بود و کاملا استخوانی شده بود.
یادگارهای «وارسته» از فتح‌المبین
جیره غذایی ما یکسان بود، یعنی اگر به ما یک عدد تن ماهی با یک نان می‌دادند، اسیران عراقی هم همین غذا را می‌خوردند، از تشنگی اسیران عراقی خبری نبود، اگر بی‌سواد بودند، به آن‌ها سواد می‌آموختند، اگر شیعه بودند به زیارت بقاع متبرکه اهل تشیع مشرف می‌شدند. درحقیقت فرماندهان ایرانی بیشتر سعی می‌کردند اسیران عراقی را از کرده‌شان متنبه و پشیمان کنند. بعضی از آن‌ها به قدری نادم و پشیمان بودند که زار زار گریه می‌کردند و فریاد «دخیل یا خمینی» سر می‌دادند. این بخشی از روایت مسعود وارسته از سال‌های دفاع مقدس است.
عروسی که بعد از شهادت همسر، مادرشوهر را تنها نگذاشت
بانو طیبه محمدی شاندیز مادر شهیدان حسن و حسین خزان گلاری است که در محله جاهدشهر سکونت دارد. این دو شهید بزرگوار ۵ سال با هم اختلاف سنی داشتند، یعنی حسین ۵ سال از حسن بزرگ‌تر بود، اما همیشه در کنار هم و یار و یاور یکدیگر بودند. با هم در مبارزات آزادی‌خواهانه مردم ایران در مقابل رژیم پهلوی حضور داشتند و بعد‌ها هم‌زمان با آغاز جنگ تحمیلی خانه و کاشانه را رها کرده و برای دفاع از عزت، ناموس و شرف مردم ایران جان خود را فدا کردند. حسین در زمان شهادت متاهل بود و با بانو عزت نادری زندگی می‌کرد. همسر شهید حسین خزان گلاری بعد از شهادت همسر، سال‌های متمادی را با مادر همسرش زندگی کرده و او را هیچ‌گاه تنها نگذاشته است.
صندوق ماشینم کتابخـانۀ سیـار من است
اگر کسی بخواهد داستان‌‌ بنویسد، باید بهترین ساعت را برای نوشتن قرار دهد و نه اوقات فراغت و وقت اضافه‌اش را. یعنی اگر شما کارمند هستی باید مرخصی بگیری و بنشینی در خانه و با فکرِ باز، داستانت را بنویسی، نه اینکه وقتی خسته از سرکار برمی‌گردی و آخر شب که فکرت خسته است، پای نوشتن بنشینی. من خودم بین ساعت7 تا2 بعدازظهر را به نوشتن اختصاص می‌دهم اما قبلا که بازنشسته نشده بودم، معمولا بعد از نماز صبح این‌کار را می‌کردم.