کد خبر: ۶۲۴۷
۲۸ اسفند ۱۴۰۳ - ۱۱:۰۰
نام مولا نفس مرشد جهان را تازه می‌کند

نام مولا نفس مرشد جهان را تازه می‌کند

مرشد مجید جهان معتقد است که مرشدی و توسل به مولا معجزات زیادی در زندگی برای او به‌همراه داشته است و می‌گوید: «به‌دلیل عارضه شیمیایی گاهی نفسم می‌گیرد، اما نام مولا را که می‌برم نفسم تازه می‌شود.»

علاقه او به مرشدی باعث می‌شود که در نُه‌سالگی سراغ مرشد‌های زیادی برود تا وی را به شاگردی قبول کنند، اما به‌دلیل سن کم و سخت‌گیری‌هایی که در آن زمان وجود داشته، کسی او را قبول نمی‌کند تااینکه پدرش که فرمانده گشت شهیدبهشتی مشهد بوده است، زورخانه کارگران را در نوبت صبح برای سپاه اجاره می‌کند و ازآنجاکه مرشد‌ها بیشتر، شب‌ها به زورخانه می‌رفتند و برای نوبت صبح کمتر مرشدی حضور داشت، به تشویق پدر عزمش را جزم می‌کند تا خودی نشان داده، بتواند بچه مرشد شود.

او که از کودکی ورزش باستانی انجام می‌داده است، با تلاش بیشتر بالاخره می‌تواند علی‌اکبر قاسمی معروف به پهلوان‌رستم را متقاعد کند تا وی را به‌عنوان شاگرد بپذیرد.

مرشد مجید جهان، متولد ۱۳۴۷ و کارمند پشتیبانی امور دام خراسان رضوی است. او در خانواده‌ای علاقه‌مند به ورزش باستانی بزرگ می‌شود و علاقه او به اشعاری که در مدح مولا امیرالمؤمنین (ع) در زورخانه می‌شنود، باعث رفت‌وآمد بیشترش به این مکان می‌شود تااینکه به درجه مرشدی می‌رسد. در جوانی برای دفاع از میهن به جنگ می‌رود و از آن زمان، ترکش‌های بسیاری را در بدن به یادگار دارد و شیمیایی شده است.

عارضه جنگی‌ای که با خود یدک می‌کشد، باعث شده است که توان گذشته را نداشته باشد، اما مِهر به مولا نمی‌گذارد بعد از گذشت ۴۰ سال از این راه بازگردد. وی که در زورخانه فاتح خیبر ضرب می‌زند و باستانی‌کاران، با نوا و ضرب  او  ورزش می‌کنند، در  این شماره شهرآرامحله با ما هم‌صحبت شده است.

دو پسرش نیز در مسیر ورزش‌های باستانی قدم گذاشته‌اند. پسر بزرگ او دارای رتبه ۷ یعنی رتبه دلیرمردی است


خانواده پهلوان

جلیقه مرشدی را به تن کرده است و وقتی می‌خواهد درباره مرشد شدن و علاقه خود به ورزش باستانی توضیح دهد، حرف خود را مانند وقتی که در زورخانه حضور می‌یابد، با ذکر حضرت علی (ع) شروع می‌کند و می‌گوید: «علی در راه مردی جان فدا کرد/ تمام هستی خود را رها کرد// تمام لذت عمرم همین است/ که مولایم امیرالمؤمنین است» و دنباله حرفش را این‌گونه می‌گیرد: «معجزه مولا را در مرشد شدنم دیده‌ام. ۴۰ سال پیش زمانی که پهلوان‌رستم، من را به‌عنوان شاگردش پذیرفت، هرکار می‌کردم، ریتم‌ها بر دستم سوار نمی‌شد؛ چون به‌زحمت توانسته بودم پهلوان را راضی کنم تا من را به‌عنوان بچه مرشد بپذیرد. کم‌کم داشتم از خودم ناامید می‌شدم. همان‌جا بر روی ضرب، اشک ریختم و از آقا امیرالمؤمنین (ع) خواستم تا من را به نوکری بپذیرد و بتوانم ریتم‌های زورخانه را بنوازم. یک‌باره دیدم ریتم را دقیقا همان‌طور که پهلوان رستم گفته است، دارم می‌زنم. لبخندی می‌زند و ادامه می‌دهد: «جز معجزه و عنایت مولا هیچ نبود.»

مرشد جهان، همسرش را که سال گذشته به‌خاطر بیماری سرطان از دستش داد، یکی از مشوق‌های اصلی خود معرفی می‌کند و می‌گوید: «همسرم عجیب مشوق من بود و همیشه حمایتم می‌کرد. هنوز یک ربع، بیست دقیقه‌ای به زمان رفتنم به زورخانه مانده بود که ساک دستی‌ام را آماده می‌کرد و می‌گفت «حاجی! می‌دانی که زورخانه هم  بلا تشبیه به مسجد و نمازجماعت می‌ماند و اگر روحانی نباشد، همه سردرگم هستند. برو که بچه‌ها منتظرند.»

همسرم اعتقاد عجیبی به زورخانه و مدح مولا در این مکان داشت و همواره از من پشتیبانی می‌کرد. چند مرتبه پیش آمد که برق زورخانه قطع شده یا کلیددار نیامده بود یا اجاره‌بها پرداخت نشده بود و به همین دلیل به‌همراه ورزشکاران پشت در زورخانه می‌ماندیم. در این زمان به ورزشکاران می‌گفتم به خانه من بیایند و همسرم با روی باز آن‌ها را می‌پذیرفت.»

زورخانه و مرام و منش پهلوانی با زندگی مرشد عجین شده است و دو پسرش نیز در مسیر ورزش‌های باستانی قدم گذاشته‌اند. پسر بزرگ او دارای رتبه ۷ یعنی رتبه دلیرمردی است. مرشد درباره علاقه فرزندانش به ورزش باستانی می‌گوید: «فرزندانم از کودکی همراه من به زورخانه می‌آمدند، حتی دخترم نازنین‌زهرا زمانی که بسیار کوچک بود، با من به زورخانه می‌آمد و از کنار گود، ورزشکاران را تماشا می‌کرد. هر دو پسرم امروز باستانی‌کار و دارای مقام و مدال از مسابقات هستند و همین علاقه آن‌ها به ورزش زورخانه‌ای باعث شده است برخی دوستانشان نیز جذب این ورزش شوند.»

 

مُرشد مَشتی

کلنگ احداث زورخانه در هوانیروز

کمی روی مبل جابه‌جا می‌شود. مشخص است که عارضه جنگی نمی‌گذارد راحت بنشیند. ادامه می‌دهد: «زمانی که پسر دومم در هوانیروز خدمت می‌کرد، یک روز فرمانده از او سوال می‌کند که مرشدجهان با تو چه نسبتی دارد و او می‌گوید پدرم است و وقتی متوجه می‌شود که پسرم نیز مرشد شده است و می‌تواند یک گود را بچرخاند، از او می‌خواهد تا برای افراد، برنامه اجرا کند و سپس کلنگ احداث زورخانه در هوانیروز به‌همت این فرمانده بر زمین زده می‌شود.»

معتقد است که مرشدی و توسل به مولا معجزات زیادی در زندگی برای او به‌همراه داشته است و می‌گوید: «به‌دلیل عارضه شیمیایی که از جنگ به یادگار دارم، نمی‌توانم آن‌طور که باید از عهده کارهایم بربیایم.

بعد از فوت همسرم نمی‌دانستم چطور باید زندگی و بچه‌ها را سامان دهم. مادرم که به سفر عتبات‌عالیات رفته بود، سر بر ضریح مولاعلی (ع) گذاشته، به حضرت می‌گوید عمری مجید نوکری درِ خانه شما را کرده است. حالا او خانه‌خراب شده و همسرش را از دست داده است. خودتان مددی کنید. چند هفته‌ای از دعای مادرم نگذشته بود که با مادرِ یکی از شاگردانم که او نیز همسرش را از دست داده است، ازدواج کردم.»


مرشد باید مَشتی باشد

او از راه و رسم مرشدی و قدم گذاشتن در این راه این‌گونه برایمان می‌گوید: «تا شما ابتدایی را تمام نکنی، نمی‌توانی به دبیرستان راه یابی. مرشدی نیز همین است. فردی که می‌خواهد مرشد شود، باید ابتدا ورزشکار خوبی باشد و، چون کار زورخانه تیمی و جمعی است، باید تمام ورزش‌های فردی مانند دویدن دور گود، تخته، نرمش پشت تخته، چرخیدن و... را یاد بگیرد.

زمانی که استادان تاییدش کردند و تمام ریزه‌کاری‌های زورخانه را فراگرفت، می‌تواند به‌سمت مرشدی بیاید. همچنین مرشد باید در اخلاق و رفتار، الگوی دیگران باشد. گذشت، تواضع، اخلاص و... داشته باشد تا بتواند دیگران را جذب کند. به‌عبارتی مَشتی باشد و در یک کلام، همه دوستش داشته باشند.»

 

مُرشد مَشتی

رقم و ریالی برای خادمی حضرت نمی‌گیرم

به مکانی که مرشد در آن جای دارد، «سردم» گفته می‌شود و سردم زورخانه، کشکولی دارد که مهمانان برای مرشد هر رقمی را که بخواهند، در آنجا می‌گذارند. می‌گوید: «رقمی که  مردم در سردم می‌گذارند، از جان و دل گذاشته می‌شود و حلالِ حلال است و مرشد اختیار کامل دارد و می‌تواند هر گونه که بخواهد، آن را خرج کند.».

اما او در ۴۰ سالی که مرشدی می‌کند، هیچ وجهی بابت این کار دریافت نکرده است و وقتی قراردادی با او منعقد می‌شود، زمان دریافت مزد می‌گوید رقم و ریالی برای خادمی حضرت نمی‌گیرم و اگر می‌خواهید رقمی بپردازید، آن را برای افراد نیازمند محله هزینه کنید.

او در ۴۰ سالی که مرشدی می‌کند، هیچ وجهی بابت این کار دریافت نکرده است


معجزه مولا (ع)‌

می‌گوید: «خیر و برکت مرشدی را در زندگی‌ام دیده‌ام؛ برای همین هم مبلغی دریافت نمی‌کنم. یک‌بار پسرم تصادف بدی کرد و هر که ماشین را می‌دید، می‌گفت قطعا سرنشینان آن دردم جان باخته‌اند، درصورتی‌که فقط پسر و عروسم صدمه کمی دیدند و من این را جز معجزه آقا امیرالمؤمنین (ع) چیز دیگری نمی‌دانم.»

نفسش تنگ می‌شود. اسپری تنفسی را از جیب لباسش درمی‌آورد و می‌گوید: «عارضه‌ای که در جنگ دیدم، پنج‌بار جراحی شده است و تنگی نفس به‌دلیل شیمیایی شدن باعث می‌شود گاهی خسته شوم و دیگر نخواهم به زورخانه بروم، اما عشق به مولا و اینکه هنوز هم بعد از ۴۰ سال با ورود به زورخانه و گذاشتن ضرب بر روی پایم، تمام غم و غصه‌هایم را فراموش می‌کنم، باعث شده است هر وقت از زورخانه بازمی‌گردم، برای رفتن دوباره به آنجا دقیقه‌شماری کنم.»

عارضه‌ای که در جنگ دیدم، پنج‌بار جراحی شدم و تنگی نفس به‌دلیل شیمیایی شدن باعث می‌شود گاهی خسته شوم


 به نام فاتح خیبر

صحبت از حال‌وهوای زورخانه، گفتن اشعار و ضرب زدن و تغییرات آن‌ها که می‌شود، این‌گونه توضیح می‌دهد: «ریتم ورزش باستانی چیزی نیست که مرشد بخواهد از خودش دربیاورد و در سراسر کشور مرشد‌ها همین ریتم را می‌نوازند. این ریتم‌ها از استادان برجسته‌ای که الان اسیر خاک هستند، دست‌به‌دست چرخیده است و ما اکنون حفظ امانت می‌کنیم؛ مانند مداحی که دو سبک سنتی و مدرن دارد و در گذشته آهنگ نوحه‌خوانی ملایم‌تر بود و اکنون کمی با سبک جدیدتر خوانده می‌شود. شاید تغییراتی جزئی به‌وجود آمده باشد، اما اصل موضوع تفاوت پیدا نکرده است.»

برخی مرشد‌ها اشعاری از فردوسی، حافظ، سعدی و مولانا را می‌خوانند، اما من بیشتر شعر‌های مدح مولاعلی (ع) و اولاد ایشان را می‌خوانم و با تلاوت قرآن و نام فاتح خیبر است که کار خودم را شروع می‌کنم. متاسفانه برخی مرشد‌های جوان امروزی، شعر‌های متفاوتی می‌خوانند که بیشتر ترانه است تا شعر اصیل.»


بستن درِ زورخانه به‌علت نپرداختن قبض برق

مرشد از بی‌توجهی به ورزش باستانی گلایه می‌کند و ادامه می‌دهد: «نام علی (ع) تمام دارایی زورخانه‌هاست و این نوای مرشد است که برای نام علی ضرب می‌گیرد و به جوانمردترین مردان عالم ادای احترام می‌کند و به همین دلیل حال‌وهوا و فضای زورخانه متفاوت است و از آن به‌عنوان مسجد دوم یاد می‌شود. ورزش زورخانه‌ای یا پهلوانی یکی از ورزش‌های قدیمی است، اما بهایی به آن داده نمی‌شود. همان‌طور که می‌بینید، برای سایر ورزش‌ها هزینه‌های زیادی می‌شود.

از به‌کار گرفتن مربی با حقوق‌های میلیاردی گرفته تا بردن ورزشکاران به سفر‌های خارجی و...، اما متاسفانه ورزش باستانی مثل خود امیرالمومنین (ع) یتیم و غریب مانده و اینکه تا الان هم سرپا مانده، به‌خاطر کمک‌های مردم بوده است.»

لبخند تلخی می‌زند و ادامه می‌دهد: «یک‌بار درِ زورخانه را برای نپرداختن قبض برق بستند. این حرکت بسیار زشت است؛ چون ورزش باستانی و پهلوانی تنها ورزشی است که همیشه و قدم‌به‌قدم با معنویات همراه بوده است. هنگام اذان، ورزش کامل قطع می‌شود. مرشد اذان می‌گوید و همه داخل گود می‌ایستند تا نمازجماعت را برگزار کنند و چه کار‌های خیری که در همین زورخانه‌ها رقم خورده است؛ از گلریزان برای زندانیان جرایم غیرعمد گرفته تا جمع‌آوری کمک برای اهالی نیازمند محله.»

 

 فلسفه شعر «یازهرا، گُلِ علی»

در بین اهالی و ورزشکاران، معروف است که با بودن مرشدجهان در زورخانه حتما شعر «یازهرا، گُلِ علی» خوانده می‌شود. در جواب این سوال که چرا همیشه این شعر را می‌خوانید، لبخندی می‌زند و می‌گوید: «در زمان جنگ به‌همراه چند نفر از رزمندگان اسیر شدیم و در راهی که ما را برای اسارت به عراق می‌بردند، شعر «یازهرا، گُلِ علی» را با خودم زمزمه می‌کردم. فرمانده عراقی‌ها که فردی شیعه بود، با شنیدن شعر من گفت چه می‌گویی و اشک در چشمانش حلقه بست و ما را آزاد کرد تا به عقب بازگردیم.»

 نگاهی به تابلوی نقش‌بسته به نام حضرت علی (ع) که بر دیوار روبه‌رو نصب شده است، می‌اندازد و ادامه می‌دهد: «مطمئنم که با آوردن نام مولاست که هنوز نفس می‌کشم» و بعد یک رباعی با این مضمون می‌خواند که: «یک عمر علی گفتم و ان‌شاءا... تا آخر عمر هم، علی می‌گویم.»

 

پوست گرفتن ضرب

ضرب، سازی کوبه‌ای است که در زورخانه‌ها نواخته می‌شود. این ضرب از ابزار‌های کار مرشد است که به وسیله آن ریتم‌هایی را می‌نوازد و شعر‌هایی می‌خواند. ورزشکاران زورخانه نیز حرکات خود را با این ریتم هماهنگ می‌کنند. ضرب از یک کاسه سفالی شبیه‌به گلدان ساخته شده است که بر روی این کاسه، پوست بز کشیده می‌شود. گفت‌وگویمان تقریبا تمام شده است که از مرشد می‌خواهیم پوست کردن یک ضرب را به ما نشان دهد.

پوست گرفتن ضرب این‌گونه است که ابتدا پس از دباغی، پوست را در آب گذاشته، پس از نرم شدن مجدد، آب گرم و سرد را با هم مخلوط کرده، با سنگ چند ضربه بر روی پوست می‌زنند و سپس پوست را خشک کرده، آن را روی ضرب می‌گذارند و می‌کشند تا سفت شود. در پایان نیز با استفاده از سریش، آن را به کناره‌های ضرب می‌چسبانند و با پارچه یا لنگ سفت می‌کنند.

 

* این گزارش شنبه ۹  تیر ۹۷ در  شماره ۲۹۶ شهرارا محله منطقه ۲ به چاپ رسیده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44