دفاع مقدس

بی‌تابی نفَس
من هر روز یک زیرانداز و کمی خوراکی و اسباب‌بازی برمی‌داشتم و همراه نجمه و مجتبی که هنوز خیلی کوچک بودند، به بیمارستان می‌رفتم. به حاج‌آقا کمک می‌کردم راه برود و حین راه رفتن باید به سینه‌اش می‌زدم تا لخته‌های خونِ داخل ریه از طریق سرفه از دهانشان بیرون بیاید. از صبح تا غروب با دوتا بچه داخل بیمارستان بودیم.این بخشی از روایت همسر صادق هدایتی‌نیا درباره روزهای مجروحیت این جانباز جنگ تحمیلی است.
امداد غیبی باران در آزادسازی «بستان»
سرتیپ دوم پاسدار مجید توکلی، فرمانده شناسایی عملیات طریق‌القدس، یکی از ۲۲ نفری است که برای شناسایی منطقه به‌مدت ۹۰ روز در شنزار‌های پشت بستان در شرایط سخت زندگی کرده است. او می‌گوید: عملیات آزادسازی بستان، بیشتر شبیه معجزه بود و با هیچ تاکتیک نظامی قابل اجرا نیست، دراین عملیات ده‌ها تانک نظامی که هرکدام بیشتر از 50تن ورزن داشتند باید از تپه‌های شنی با شیب 45درجه عبور می‌کردند، باور همه این بود که تانک‌ها در شن‌زار گیر می‌کنند اما همان جا باران شدیدی شروع به باریدن کرد و مسیر حرکت تانک ها آبپاشی، کوبیده و سفت شد.
دست خیر مادربزرگ محله شاهد
سیده مرضیه حسینی نژاد بانی ساخت اولین مسجد محله شاهد، یعنی مسجد علی بن ابی طالب(ع) است. او اولین هیئت عزاداری و اولین نمازهای جماعت محله را در همین جا برگزار کرده است. خانه او به طور غیررسمی مرکز خیریه محله هم شناخته می شود. این خانه مقصد کمک های مردمی خیران برای بسته بندی و توزیع در میان افراد بی بضاعت و دانش آموزان نیازمند حاشیه شهر است.
راوی بچه‌های آسمان
زهرا فرخی، متولد ۴ خرداد ۱۳۶۲ است، همه حسرتش این است که ای‌کاش در ۳ خرداد، سالروز آزادسازی خرمشهر متولد می‌شد تا می‌توانست به تاریخ تولدش بیشتر مفتخر باشد. نزدیک به ۲ دهه است که کار نویسندگی را آغاز کرده و در این مدت ۵ کتاب، ۴ ویژه‌نامه و ده‌ها مصاحبه و گزارش با خانواده شهدا، جانبازان و آزادگان را در کارنامه کاری خود دارد، البته به قول خودش یکی دو جین مصاحبه و نوشته‌های دست‌نخورده در خانه دارد که به‌واسطه وسواس فراوان روی نوشته‌هایش، فرصت تکمیل و چاپ آن‌ها فراهم نشده است.
سرهنگ تولایی بازنشستگی را نپذیرفت تا از وطن دفاع کند
محمود منظم تولایی، دوم اردیبهشت سال ۱۳۱۴ در مشهد به دنیا آمد. او در ابتدای جوانی با عنوان سرباز پیمانی وارد ارتش شد؛ این حضور ۹ سال طول کشید تا به دانشکده افسری رفت و به عنوان دانشجوی ممتاز با مدرک لیسانس دانش آموخته شد. با اینکه او در زمان پیروزی انقلاب، می توانست بازنشسته شود، اما ترجیح داد بماند؛ می گفت: «حالا خدمت برای ارتش و دفاع از میهن و اسلام ناب محمدی ارزش دارد، نه زمان طاغوت.» عراق که به ایران حمله کرد، او از همان نخستین روزهای جنگ به عنوان یک فرمانده مسئول و نظامی متعهد در فکر رفتن به جبهه بود و چنین حضوری را وظیفه خود می دانست.
پرستار عادت نمی‌کند
مرضیه آذرفزا می‌گوید: بیماری در بخش جراحی داشتم. یک پسر اهل تربت حیدریه بود که در سه راه شادمهر زیر کامیون رفت و پایش از ران قطع شد. نگهداری‌اش خیلی سخت بود. چقدر تیمارداری این بیمار را کردیم. تمام پانسمان‌هایش را در اتاق عمل تعویض می‌کردیم تا عفونی نشود. پدر و پسر گریه می‌کردند که بگذارید بمیرد. چقدر زحمت کشیدیم تا پایش پوست بگیرد. من او را معرفی کردم تا پای مصنوعی بگیرد. بعد از مدت‌ها به من گفتند غلامی نامی کارتان دارد. رفتم دیدم این جوان آمده است و خم شد تا دست من را ببوسد.( بغض می‌کند و اشک‌هایش جاری می‌شود). حدود سال 86 بود. اصلا فکر نمی‌کردم که من را یادش باشد.
پرستار نمونه کشوری کارش را فراتر از یک شغل می‌داند
کارشناسی‌ارشد پرستاری خوانده است و 26سال از عمر خود را غم‌خوار و پرستار بیماران بوده است. در تمام حوزه‌های کاری پرستاری از بهداشت و درمان گرفته تا آموزشی سابقه کار دارد و در همین زمینه نیز توانسته است کتابی را باعنوان «اصول و فنون مراقبت‌های پایه بیمار» به چاپ برساند. «هدایت حسینی شهیدی» سوپروایزر بالینی بیمارستان امام رضا(ع) مردی پنجاه‌ساله است که سال گذشته به عنوان پرستار نمونه کشوری انتخاب شد.