مهناز کورهپز میگوید تصویر قدیم محله هنرستان، از زمین تا آسمان با امروزش فرق دارد. برای نمونه ساختمان آرمیتاژ، قدیم یک زمین کشاورزی بزرگ بود که در آن، استخر و خانه هم وجود داشت.
طیبه سرایی درباره روز اول دبیرستان تعریف میکند: با مانتو و شلوار نو به سمت دوستم رفتم تا خوشوبش کنیم. آنقدر ذوق داشتم که اصلا حواسم به اطراف نبود. ناگهان احساس کردم چیزی مرا نگه داشت!
احمد صاحب تعریف میکند: در سایه هدایتهای شهید بصیر، گردان به پیشروی خود ادامه داد تا اینکه یک تیربارچی عراقی نیروها را زمینگیر کرد که در نهایت شهید بصیر با انداختن نارنجک هلاکش کرد.
در گذر زمان، خاطرات بسیاری در کوچه شهید صادقی ۵ واقع در محله گوهرشاد مشهد خاطرات ثبت شده است. خاطراتی از انقلاب و نگهبانیهای شبانه تا همدلی همسایههای محله. علیاکبر کفشدارطوسی ۴۴سال پیش، همراه خانواده به خیابان شهیدصادقی ۵ آمدند و ساکن شدند و اکنون او تیتروار روایتگر گوشهای از خاطرات است.
محسن امیرکانیان، شانزدهساله بود که عزم میدان جنگ کرد. در عملیات آزادسازی خرمشهر، دست راستش پشت خاکریزها جا ماند؛ چند ماه بعد با دست مصنوعی دوباره راهی میدان شد و پس از ۵ سال حضور در جبهه شامگاه ۳۰آبان۶۶ شهد شیرین شهادت را نوشید.
پلاک یک پنجتن ۸۱ با سفرهای ساده پنجشنبههای شلوغی دارد. حاج احمد خرسند ۱۴ فرزند، ۲۴ نوه، ۴ نتیجه دارد. به قول اهالی زندگی حاجی خرسند، خرسند است.
علی محدثیخراسانی میگوید: قبلا بهصورت گاهگدار و کورسی، مسافرکشی میکردم، اما از سال۸۹ که بازنشسته یک شرکت تریکوبافی شدم، به آژانسی رفتم که در خیابان نوابصفوی بود. بعد از آن رانندگی برایم شغل شد.