ما در پرجمعیتترین کوچه محله شهیدمعقول بزرگ شدیم
همه خاطرات کودکی زهراخانم به کوچهپسکوچههای این محله گره خورده است. هرقدمی که با او برمیداریم، خاطرهای در ذهنش زنده میشود. شاید همین خاطرههاست که تا این حد، او را به اینجا دلبسته نگهداشته. پدرش عطرفروش محله بوده و مادرش، همسایهای مهربان برای همه اهالی.
زهرا سلیمانشاهی خودش امروز عضو شورای اجتماعی محله شهیدمعقول است؛ زنی که هنوز در همان خیابان کودکیاش، خیابان شهیدموسوینژاد زندگی میکند و برای آبادانی محلهای که با آن بزرگ شده، دست از تلاش برنداشتهاست.
در ابتدای خیابان موسوینژاد، جایی که امروز بانک صادرات قرار دارد، تا حدود بیستسال پیش، بزرگترین گرمابه این محله قرار داشت و خیلیها خیابان موسوینژاد را به اسم «کوچه حمام» میشناختند. مادرم دستم را میگرفت و با هم به گرمابه میآمدیم.

قدیمیترین نانوایی این خیابان را حاجی اعلمی میگرداند و نانهای گرد عراقی میپخت. نانوایی هنوز هم هست، اما حالا نانوای دیگری آن را دست گرفته است. من و دیگر بچههای محله مدتها در صف نان میایستادیم. گاهی با دخترهای همسایه کنار خیابان یکقلدوقل بازی میکردیم تا نوبتمان برسد.

خانه ما در پرجمعیتترین کوچه محله قرار داشت؛ کوچه شهید موسوینژاد۲۴ که آن زمان همه آن را به اسم «میلان۱۲» میشناختند. خانهمان در انتهای میلان، کنار یک باغ بزرگ قرار داشت. عصرها کار ما بچهها بازیکردن کنار در چوبی باغ بود. دخترها خالهبازی میکردند و پسرها با پلخمون به سمت گنجشکها نشانه میرفتند.

در کوچهپسکوچهها گرمابههای دیگری هم وجود داشت. یکی از آنها در کوچه شهیدموسوینژاد یک بود؛ گرمابهای کوچک که گاهی به آن میرفتیم. ورودیاش پله میخورد و باید چند قدم پایین میرفتی تا به فضای گرم و بخارگرفته حمام برسی.

اینجا از همان سالهای دور مثل حالا کوچهبازار بود و مرکز خرید. هرچه میخواستی پیدا میشد؛ مثلا در شهیدموسوینژاد۹، جایی که حالا یک مغازه محصولات فرهنگی است، دکانی پر از کالاهای خارجی و خوراکیهای جدید و جالب برای بچهها بود. هفتسالم که بود، با خواهرها و برادرهایم از این مغازه شکلاتهای شیری خوشمزه میخریدیم.

کوچه موسوینژاد یک به «کوچه مرغی» معروف بود؛ چون اولین مرغفروش محله اینجا زندگی میکرد. بعدها مرغفروشهای دیگری هم به این کوچه آمدند و کمکم اسمش بیشتر سر زبانها افتاد، اما حالا دیگر اثری از آن حالوهوا نیست. با پدرم به این کوچه میآمدیم؛ مرغفروش درست وسط کوچه، مرغ ما را جلو چشممان ذبح میکرد.
* این گزارش دوشنبه ۸ دیماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۵۳ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.
