کد خبر: ۱۴۸۴
۳۱ شهريور ۱۴۰۰ - ۰۰:۰۰

رد زخم زندگی بر دستان چاقوساز محله

به محض ورود تاریکی و سیاهی است که چشم‌هایم را پر می‌کند. دوده‌های سیاه حالا از گذر این سال‌ها تمام در و دیوار کارگاه را پوشانده‌اند. بعد او را می‌بینم که با آن جثه کوچک نحیفش در گوشه‌ای پشت دستگاه دینام نشسته و میان خاک اره‌ها، چوب‌ها و خرت و پرت‌ها، چاقو‌ها را یکی یکی تیز می‌کند. اینجا کارگاه کوچک چاقو تیزکنی «غلامرضا حداد» است در کوچه‌پس‌کوچه‌های محله شهید معقول. محله‌ای که پر است از مشاغل سنتی و قدیمی که بی‌سر و صدا نفس می‌کشند. چاقو تیزکن محله ما متولد 1341 است و بیش از ٣٠سال از عمر خود را در همین کارگاه به کار مشغول است و خاطرات زیادی از شغلش دارد.

به محض ورود تاریکی و سیاهی است که چشم‌هایم را پر می‌کند. دوده‌های سیاه حالا از گذر این سال‌ها تمام در و دیوار کارگاه را پوشانده‌اند. بعد او را می‌بینم که با آن جثه کوچک نحیفش در گوشه‌ای پشت دستگاه دینام نشسته و میان خاک اره‌ها، چوب‌ها و خرت و پرت‌ها، چاقو‌ها را یکی یکی تیز می‌کند. اینجا کارگاه کوچک چاقو تیزکنی «غلامرضا حداد» است در کوچه‌پس‌کوچه‌های محله شهید معقول. محله‌ای که پر است از مشاغل سنتی و قدیمی که بی‌سر و صدا نفس می‌کشند. چاقو تیزکن محله ما متولد 1341 است و  بیش از ٣٠سال از عمر خود را در همین کارگاه به کار مشغول است و خاطرات زیادی از شغلش دارد.

 

شغل آبا و اجدادی من

خرت و پرت‌های جورواجور در گوشه و کنار کارگاه به چشم می‌خورد. انبوه تخته‌های چوب، چاقوهای بدون دسته، دستگاه دینام و... در حال نگاه کردن به جزئیات شلوغ و پلوغ کارگاه هستم که او از پشت دستگاه دینام بلند می‌شود و سلام و احوال‌پرسی گرم تحویلمان می‌دهد. خودمان را که معرفی می‌کنیم شروع می‌کند به صحبت از گذشته و همه چیز را از همان ابتدا برایمان تعریف می‌کند. اینکه چطور چاقو تیز کن شده و این کارگاه را به راه انداخته: هشت خواهر و برادر بودیم که با پدر و مادرمان در یکی از روستاهای اطراف بیرجند زندگی می‌کردیم. پدر و پدربزرگ‌هایم همه چاقوساز و چاقو تیزکن بودند و این شغل آبا و اجدادی ما بود. من هم از همان دوران کودکی این شغل را می‌شناختم. از بین تمام خواهر و برادرهایم فقط من بودم که چاقو تیزکنی را دوست داشتم. ساعت‌ها در کارگاه پدر وردست او می‌نشستم و به دست‌هایش نگاه می‌کردم.

 

از 10سالگی سیر تا پیاز چاقوسازی را یاد گرفتم

تعریف می‌کند اوایل این کار برای جثه نحیف و کوچک او زیادی سنگین بوده اما او مصرانه در پی یادگیری شغل پدری بوده است. پدر هم که علاقه او را می‌بیند سیر تا پیاز چاقوسازی را به او می‌آموزد. غلامرضا حداد از ده‌سالگی به طور جدی در کنار پدر این کار را شروع می‌کند و تازه در بیست‌سالگی تبدیل به یک چاقوساز و چاقو تیزکن کاربلد می‌شود. بعد از آن تصمیم می‌گیرد که به شهر مهاجرت کند. تک و تنها با همان اندک اندوخته‌ای که با کار در کارگاه پدر به دست آورده بوده به مشهد مهاجرت می‌کند. در همین محله ساکن می‌شود و در همین محله هم ازدواج می‌کند. این کارگاه کوچک را اجاره می‌کند و کارش را شروع می‌کند.

 

الان شاگرد ندارم

حالا همه محله او را می‌شناسند. او شاگردهای زیادی در این سال‌ها داشته که خیلی‌هایشان کار و بار خودشان را دارند و در یک گوشه از شهر مشغول کارند. چاقو تیزکن قصه ما اما این روزها تنهاتر از همیشه، بدون شاگرد و همراهی به کارش ادامه می‌دهد. اما می‌گوید با وجود درآمد کمی که دارد راضی است به رضای خدا.
از او می‌خواهم که مراحل کار پرزحمتش را برایم توضیح بدهد. به کوره گوشه کارگاه اشاره می‌کند و می‌گوید اولین مرحله روشن کردن کوره است و داغ کردن فنر ماشین و شکل دادن به آن با پتک. این‌کار در نهایت یک چاقوی اولیه بدون دسته را به ما تحویل می‌دهد. مرحله بعدی ساخت دسته چوبی آن با همین چوب‌هایی است که از خراطی‌ها می‌گیرد. مرحله بعد هم تیزکردن این چاقو است که با دستگاه دینام انجام می‌شود.

 

زخم‌های کهنه دست

درباره سختی کارش می‌پرسم و پاسخ می‌دهد هنگام تیز کردن چاقو ممکن است براده آهن به داخل چشم برود. یا موقع کار چاقو از دست آدم در برود و دست را ببرد. آستینش را بالا می‌زند و زخم‌های قدیمی که سرتاسر دست‌هایش را پوشانده نشانم می‌دهد. او اما در آخر سخت‌ترین بخش کار را درآمد اندک آن می‌داند. اینکه سال‌هاست این شغل، پیشه اصلی اوست اما هنوز بیمه نشده است، هنوز اجاره‌نشین است و هنوز که هنوز است نتوانسته کارگاه کوچکش را ارتقا بدهد.

کلمات کلیدی
ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44