میترا ارزمانزاده تعریف میکند: احساس کردم قصد زن خیلی جدی نیست، اما جای آزمون و خطا نبود؛ سعی کردم میلیمتری به او نزدیک شوم، اما با پرواز یک کبوتر از پشت سرم، ماجرا بهطور کلی عوض شد.
عبدالجواد روحالقدس تعریف میکند: قزاقها با قنداق تفنگ سروصورتش را مجروح کردند و او را با خود بردند. روحالقدس را هر شب شلاق میزدند و شکنجه میکردند. او در وقت شهادتش تنها ۳۴سال سن داشت.
حجتالاسلام والمسلمین سیدمحمدامین هاشمی طلبه جهادگر یکی از بسیار افرادی بود که بعد از سیل به یاری خانوادههای سیل زده شتافت، او از کارواشش هم مایه گذاشت و خودروهای سیلزده را رایگان صفرشویی کرد.
ساعت۱۴:۲۶ بعدازظهر، صدای مهیب انفجار به گوش میرسد، اما حیرت از چنین جنایتی آن هم در زمین مقدس مشهد و در روز عاشورا سبب میشود تا همه دیر و سخت باور کنند که در حرم بمبی منفجر شده است.
علی شعبانی میگوید: بنّایی بلد نیستم، اما میتوانستم ماشین همسایه را مجانی تعمیر کنم تا کمکی کرده باشم؛ بنابراین گفتم فردا صبح ماشینش را به تعمیرگاه بیاورد.
دو خانهای که فوتی داشته، همان شکلی است که بود؛ گل آلود و متروک. پدر و مادر بنیامین و مشکات در یک خانه سکونت داده شده اند و حاج آقای وارسته که همسرش را در سیل از دست داده است، در خانه دیگری.
خدیجه گلمکانی میگوید: همسرم که بچهها را از نورگیر بیرون آورد، آنها را به داخل خانه بردم. از ترس و سرمای آب لبهایشان کبود شده بود و میلرزیدند.