کد خبر: ۶۲۱۴
۰۲ آبان ۱۴۰۴ - ۱۲:۴۲
گرانی خانه آخرت در خواجه ربیع

گرانی خانه آخرت در خواجه ربیع

خرید قبر ۲۰-۱۰ میلیونی در آرامستان خواجه ربیع کمی عجیب و سؤال‌برانگیز است. آیا نمی‌توان این هزینه را صرف رفع گرفتاریِ گرفتاران و یاری‌رساندن به محرومان و ثوابش را به روح درگذشته هدیه کرد؟

دیر و زود دارد، ولی سوخت‌وسوز نه. بالاخره مرگ، شتری است که درِ خانۀ هرکسی می‌خوابد؛ کاری هم ندارد که فقیر هستی یا ثروتمند، زن هستی یا مرد، مسلمان هستی یا مسیحی؛ این‌ها برای مرگ فرقی ندارند و هیچ‌کدام نمی‌توانند مرگ را منتفی کنند و یا عقب بیندازند.

وقتش که برسد دوست داشته باشی یا نه روزی باید از این دنیا و هرچیزی که به آن دل‌بستگی داری، دل بکنی. مرگ که از راه برسد، فقط خودت هستی و پروندۀ اعمالت؛ حتی اگر ثروتمندترین آدم روی کرۀ زمین هم باشی، به‌قول قدیمی‌ها از همۀ مال‌ومنالی که داری، سهمت فقط دومتر پارچۀ سفید است و دو متر قبر. با این همه بعضی‌هایمان حتی برای بعد از مرگ هم دنبال تجملات هستیم.

نمونۀ بارزش خرید قبر‌های گران‌قیمت در بهترین قبرستان‌های شهر است؛ البته نمی‌شود همه را به یک‌چشم نگاه کرد. شاید برخی از این قبر‌هایی که امروز گران‌قیمت هستند، اهدایی باشند و یا اینکه صاحبانشان سال‌ها پیش، زمانی که هنوز قیمت‌ها نجومی نشده بود، قبری پیش‌خرید کرده باشند.

این نکته را نباید فراموش کنیم که در جامعه‌ای که هنوز خیلی‌ها به نان شبشان محتاج‌اند و توانایی پرداخت هزینۀ دارو‌های بیمارشان را ندارند و یا در مکان‌هایی زندگی می‌کنند که نمی‌شود اسمش را خانه گذاشت، خرید قبر ۲۰-۱۰ میلیونی کمی عجیب و سؤال‌برانگیز است.

آیا نمی‌توان این هزینه را صرف رفع گرفتاریِ گرفتاران و یاری‌رساندن به محرومان و ثوابش را به روح درگذشته هدیه کرد؟ آیا به این فکر کرده‌ایم که چنین هزینه‌های سرسام‌آوری، پول یک‌وجب «قبر» و «جا» نیست، بلکه هزینۀ تجمل و «جاه» و جلالی غیرواقعی است که نه سودی برای دنیای بازماندگان دارد و نه توشه‌ای برای آخرت رفتگان؟

 

تصویر اول: رضا و صندلی چرخدار

هربار که گذرمان به «خواجه‌ربیع» می‌افتاد، رضا را مقابل ورودی باغ می‌دیدیم که روی صندلی چرخدارش نشسته و یک قرآن جلوش باز کرده و مشغول خواندن است. رضا بیست‌وشش‌ساله بود و اهل یکی از روستا‌های قوچان.

از هفت‌سالگی ویلچرنشین می‌شود و در همین میان پدرش هم فوت می‌کند. همان سال‌ها که دچار بیماری می‌شود، برای دوا و درمان همراه مادرش به مشهد می‌آید و دیگر به روستا برنمی‌گردد. از زمانی که رضا در دوسه‌سالگی شروع می‌کند به راه‌رفتن، اطرافیانش می‌فهمند که پا‌های ضعیف او توان نگه‌داشتن بدنش را ندارند.

بیماری‌اش غیرقابل‌درمان نبوده، اما درآمد پدرش به‌زور کفاف زندگی‌شان را می‌داده و نمی‌توانسته‌اند زیر بار هزینه‌های پزشکی او بروند. رضا همیشه جلوِ درِ باغِ دوم نبود؛ چون صرع داشت، روز‌هایی می‌آمد که حالش کمی بهتر بود. سکینه‌خانم، مادرش، هم کار درست‌ودرمانی نداشت.

یا برای گذران زندگی در خانه گردو می‌شکست و سبزی پاک می‌کرد و یا برای کارگری به خانۀ مردم می‌رفت. خانه‌شان هم یک زیرزمین ۳۰ متری در بولوار «۲۲ بهمن» بود. بماند که رضا با چه مشقتی از پله‌های خانه بالاوپایین می‌رفته است.

بعد از ماه رمضان دیگر خبری از او نشد. هرچقدر هم که پرس‌وجو می‌کردیم، کسی او را نمی‌شناخت؛ تا اینکه یکی از دست‌فروش‌های همان دوروبر گفت: «رضا یک‌ماه می‌شود که فوت کرده است.». آن‌ها پولی نداشتند که خرج دوا و دکتر کنند و رضا را فقط یک عفونت ساده از پا درآورد!

 

تصویر دوم: گفت‌وگوی تجمّلاتی

متنی که در ادامه می‌خوانید گفت‌وگوی واقعی دوخانم در جریان دفن یکی از بستگانشان در آرامستان «خواجه‌ربیع» است و ما دخل‌وتصرفی در مضمون و جملات و کلماتش نکرده‌ایم.

- برای چه حاج‌آقا را در «بهشت رضا» دفن نکردید؟

- بهشت رضا؟ خیلی زشت بود اگر چنین کاری می‌کردیم.

- چرا؟

- بالاخره مردم برایمان حرف درمی‌آوردند. می‌گفتند: «ببینید فلانی را با این همه دبدبه و کبکبه و مال‌ومنال برده‌اند وسط بیابان دفن کرده‌اند.».

- الان که فکرش را می‌کنم، می‌بینم راست می‌گویی. اصلاً در شأن خانوادۀ شما نبود.

 

تصویر سوم: با پولش می‌شود سه‌تا خانه خرید

خودروِ حمل جنازه که جلوِ ورودی دومِ «خواجه‌ربیع» می‌ایستد، صاحبان عزا از چند خودروِ لوکس خارجی پیاده می‌شوند تا پیکر پدرشان را تا محل دفن همراهی کنند. هنوز چنددقیقه‌ای نگذشته است که ۶-۵ بچه که همین اطراف مشغول بازی بودند، می‌ایستند و محو تماشای خودرو‌ها می‌شوند.

کودکی که هشت‌نُه‌سال بیشتر ندارد، با‌اشاره‌به یکی از خودرو‌ها رو به بقیه می‌گوید: «من این ماشین را در تلویزیون دیده‌ام، در همان فیلمی که دونفر در خیابان دنبال دزد‌ها می‌کنند و بعد اینقدر تصادف می‌کنند که ماشین اوراق می‌شود (منظورش مجموعۀ «هشدار برای کبرا ۱۱» است).».

حرفش که تمام می‌شود، همراه دیگر بچه‌ها شروع به وارسی خودرو‌ها می‌کنند؛ انگار که با پدیده‌ای جدید روبه‌رو شده‌اند و یا چیزی نو کشف کرده‌اند. به‌نوبت جلو می‌روند و خودشان را در آینۀ بغل خودرو نگاه می‌کنند.

دستی به مو‌های خیس از عرقشان می‌کشند و لبخندی تحویل آینه می‌دهند. یکی که به‌نظر می‌آید بزرگ‌تر از بقیه است می‌گوید: «چندروز پیش که در خیابان یکی از این‌ها را دیدیم، پدرم گفت با پولش می‌شود سه‌تا خانه خرید!».

یکی‌شان به‌سمت خانه می‌دود تا موبایل مادرش را بیاورد و با ماشین گران‌قیمت عکس بگیرد. راننده یا صاحب‌ماشین که از دور، تجمع بچه‌ها را می‌بیند، به‌سرعت پیش می‌آید و با فحش و بدوبیراه آن‌ها را متفرق می‌کند. بچه‌ها دور می‌شوند، ولی آن‌طرف خیابان دوباره می‌ایستند و باحسرت به ماشین لوکس و صاحبش که مشغول وارسی است.  
نگاه می‌کنند.

 

گرانی خانه آخرت در خواجه ربیع



تصویر چهارم: قبر‌های تقریباً نجومی

خیلی توجیه جالبی نیست که، چون قبرستانی در وسط شهر یا در جوار امام‌زاده‌ای قرارگرفته، باید نرخ قبرهایش سربه‌فلک بکشد. یکی از آرامستان‌هایی که برسر بهای قبر‌های آن بحث است و بار‌ها عکس نرخ‌نامه‌اش در شبکه‌های اجتماعی دست‌به‌دست شده، آرامستان «خواجه‌ربیع» است.

این قضیه ابتدا برای ما هم قابل‌هضم نبود و فکر می‌کردیم که جزو همان شایعاتی است که گاهی دهان‌به‌دهان می‌چرخد و پس از مدتی به فراموشی سپرده می‌شود؛ ولی وقتی به‌عنوان خریدار قبر به «خواجه‌ربیع» رفتیم، متوجه شدیم همۀ آن چیزی که دیده و شنیده بودیم کاملاً درست است.

بهای قبر در محوطۀ باغ اول، هجده‌میلیون تومانِ ناقابل است و اگر قصد پیش‌خرید داشته باشید، باید بیست‌و‌یک‌میلیون تومان بپردازید تا قبر به نام شما شود. دلیل گرانی هم این است که این‌جا قدیمی‌تر است و قبر خالی خیلی‌سخت پیدا می‌شود.

کمی نزدیک‌تر به ورودی خیابان «خواجه‌ربیع»، دیگرخبری از پله برای رفت‌و‌آمد نیست. قیمت‌ها در باغ دوم تا اندازه‌ای ارزان‌تر است. قبر‌های تازه‌ساز داخل محوطه، ده‌میلیون تومان بیشتر نیست، ولی برای قبر‌های داخل اتاق‌های باغ دوم باید هفده‌میلیون تومان بپردازید و پیش‌خریدش هم چیزی درحدود بیست‌میلیون و چهارصدهزارتومان آب می‌خورد.

قبر‌های جلوِ اتاق‌ها پانزده‌میلیون تومان است و اگر بخواهید پیش‌خرید کنید، باید هجده‌میلیون تومان بدهید. می‌گویند، چون قبر‌های داخل اتاق کمی اختصاصی می‌شود، گران‌تر از بقیۀ جاهاست و توجیه قیمتِ بالای قبر جلوِ اتاق نیز مسقف‌بودن و سایه دار بودن آن است، نه چیز دیگر!

 

تصویر پنجم: قبر دومتر و ده‌سانتی، هم‌قیمت خانۀ چهل‌متری

گشتی کوتاه در بنگاه‌های سطح محلۀ «خواجه‌ربیع» و خیابان «آیت‌ا... عبادی» می‌زنیم تا ببینیم با این پول‌ها می‌شود خانه‌ای خرید یا حتی رهن کرد؟ وقتی با بنگاه‌دار‌ها صحبت می‌کنیم و می‌گوییم که بودجه‌مان برای رهن و اجارۀ یک‌خانه بین ده تا پانزده‌میلیون تومان است، خانه‌های خوب، بزرگ و حتی نوسازی را در بهترین نقاط خیابان «آیت ا... عبادی» (کوچه‌های پژن و پژمان) به ما معرفی می‌کنند.

در خود خیابان‌های «خواجه‌ربیع» و «مهرمادر» با کمتر از آن هم می‌شود منزلی رهن و اجاره کرد. برای خرید خانه‌ای در این محدوده، به‌قول بنگاه‌دار‌ها باید کمی بودجه را بالا برد. اگر روی قیمت هجده‌میلیون تومانِ قبر باغ اول، دوازده‌میلیون تومانِ دیگر بگذارید، در محدودۀ خیابان‌های «خواجه‌ربیع»، «مهرمادر» و «۲۲ بهمن» می‌توانید یک‌خانۀ چهل‌پنجاه‌متریِ نسبتاً نوساز و مناسب بخرید.

بار‌ها در همین محدوده‌هایی که ذکرشان رفت، با خانواده‌های پرجمعیتی روبه‌رو شده‌ایم که نام سرپناهشان را با اغماض می‌شود خانه گذاشت، درحالی‌که پول اجاره و یا رهن ناچیز همان به‌اصطلاح خانه را هم نمی‌توانند بدهند. اینکه در مشهد هزینۀ یک‌قبرِ دو‌متر و ده‌سانتی برای یک‌میّت هم‌اندازۀ بهای رهن یا خرید یک‌خانۀ کوچک برای یک‌خانوادۀ چندنفره است، کمی عجیب نیست؟

 

تصویر ششم: انتظار هشت‌ساله برای جهیزیه

خرید قبر‌های گران‌قیمت با هرتوجیه و استدلالی که همراه باشد، بازهم جای خُرده‌گرفتن و نقد کردن را دارد. آیا در جامعه‌ای که شکاف طبقاتی‌اش روزبه‌روز بیشتر می‌شود و خیلی‌ها زیربار تأمین حداقل‌های زندگی کمر خم می‌کنند.

یا عدۀ زیادی در همین محلات کم‌برخوردار منطقۀ ۳، توانایی فراهم‌کردن یک‌سرپناه برای خانواده‌شان را ندارند، یا دختران زیادی که تنهابه خاطر ناتوانی در تأمین جهیزیه زندگی‌شان به نابودی کشیده می‌شود، انصاف است که میلیون‌ها تومان خرج خرید قبر شود؟

همین الان چندین خیریه در محدودۀ شهرداری منطقۀ ۳ مشغول فعالیت هستند و یکی از اصلی‌ترین خدماتی که ارائه می‌دهند، در حوزۀ درمان است. شاید برای خیلی‌ها باورکردنی نباشد که در چندقدمی آرامستان «خواجه‌ربیع»، افرادی زندگی می‌کنند که دچار بیماری‌های حاد هستند و باید به‌صورت مداوم و منظم دارو مصرف کنند، اما از پس هزینۀ چندصدهزارتومانی خرید دارو برنمی‌آیند و چه‌بسا به‌خاطر عوارض بیماری فوت کنند.

شاید عجیب به‌نظر برسد، اما چندی پیش باخبر شدیم که دختری در منطقۀ ۳ به‌خاطر ناتوانی در تأمین جهیزیه، چیزی نزدیک به هشت‌سال است که نمی‌تواند سر خانه و زندگی‌اش برود. الان کانون‌های «ازدواج آسان» محله‌های بلال و راه‌آهن با پنج‌میلیون تومانِ ناقابل جهیزیه‌ای آبرومند درست می‌کنند و زوج‌های جوان را به خانۀ بخت می‌فرستند.

یعنی با پول یک‌قبر در آرامستان «خواجه‌ربیع» می‌شود چندزوج را فرستاد سر خانه و زندگی‌شان. اینکه به‌خاطر حرف مردم و مسائلی از این دست، چندین‌میلیون تومان به یک‌قبر بدهیم بهتر است یا اینکه با همان پول گرهی از کار کسی باز کنیم؟

 

تصویر هفتم: لطفاً شما دیگر این آتش را شعله‌ور نکنید‌

نمی‌دانیم که با چه مجوز و استدلالی می‌شود روی قبر‌های یک آرامستان قیمت میلیونی گذاشت؟! مگر نزدیک‌بودن به مرکز شهر دلیل موجهی است برای اینکه یک‌فضای دومتر و چندسانتی را هجده‌میلیون تومان به‌فروش رساند؟ آ

قایان خبردارند که خیلی‌ها به آرامستان «خواجه‌ربیع»، «قبرستان پول‌دارها» می‌گویند؟ همین نشان می‌دهد که فرهنگ غلط جداسازی فقیر و غنی، خواسته یا ناخواسته درحال ترویج است؟ شکاف طبقاتی در جامعۀ ما بیداد می‌کند.

نمونه‌اش همین منطقۀ ۳ است. شاید دومحله، فاصلۀ زیادی با هم نداشته باشند، اما از نظر نوع مسکن، سطح درآمد و ... زمین تا آسمان با هم فرق دارند. کاش برخی از مسئولان می‌دانستند که در چندقدمی همین آرامستان، چه خبر است و مردم با چه مشقتی روز را شب می‌کنند.

کم نیستند خانواده‌هایی که تنها درآمدشان یارانه‌ای است که دولت به آن‌ها می‌دهد. کاش مسئولان این آرامستان درک کنند که این اقدامات، تشدیدکنندۀ شکاف طبقاتی در جامعه و سطح منطقه است. پس لطفاً شما این آتش را شعله‌ور نکنید.




*این گزارش در تاریخ یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۶ در شماره ۲۶۲ شهرارامحله منطقه ۳ به چاپ رسیده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44