بیستسال بیشتر نداشته است که اولین حادثه در زندگیاش رخ میدهد. در مسیر تبریز به مشهد، اتوبوس مسافربری با نیسان برخورد میکند. مردم بهسختی او را نجات میدهند، ولی طی این حادثه، قفسه سینهاش آسیب میبیند و سهماهی به کما میرود. بعد از آن اتفاق، حوادث دیگری برای او و خانوادهاش رخ داد که بارها آنها را تا یکقدمی مرگ برد، اما دوباره به زندگی برگشتند.
راوی قصه امروز ما این نشانهها را دیده و قدم در راه خدمت به دیگران گذاشته است. زندگی مریم سپهری و اطرافیانش پر از حوادثی بوده که نیاز به امداد اولیه داشته و این اتفاقات، او را در مسیر یادگیری امداد و نجات قرار داده است. او که کارشناسیارشد مامایی دارد، حالا یک نیروی فعال هلالاحمر و در طرح دوام ثامن، نیز رابط منطقه یک شهرداری و ساکن محله کلاهدوز است.
قصه نشانههای زندگی مریم و مسیری که تا ۴۴ سالگی پیموده شنیدنی است.
زمانیکه مریم دانشجوی دانشگاه علومپزشکی تبریز بود، در رفتوآمدهایش دچار حادثه شد. سال۱۳۷۹ در مسیر تبریز به مشهد، اتوبوسش در شاهرود تصادف کرد و فقط هشت مسافر آن زنده ماندند. مریم یکی از آنها بود. او را از پنجره بیرون کشیده بودند و در همین حرکت، تکهشیشهای وارد بدنش شد، قفسه سینهاش را پاره کرد و او سه ماه به کما رفت.
مریم با یادآوری این حادثه میگوید: خواب و بیدار بودم که با صدای ترمز و بوق بُراق شدم. دیدم که نیسانی درحال غلتیدن از روبهرو به سمت اتوبوس مسافربری ماست. در یکچشمبرهمزدن تصادف اتفاق افتاد و اتوبوس ما واژگون شد. مردم به نیت خیر به کمک ما آمدند و جانمان را نجات دادند، اما کمک غیراصولی و با عجله آنان باعث شد آسیب ببینم و به کما بروم.
حالا مریم مادر دو دختر است. زمانیکه دختر بزرگش دو سال داشت، یک روز ناگهان دستش را بهسمت تربچهای در سفره برد و سریع در دهانش گذاشت. یک ثانیه هم طول نکشید که آن اتفاق ترسناک رخ داد. مریم تعریف میکند: دیدم هلنا بیصدا دستوپا میزند. هرچه کردم نتوانستم تربچه را از دهانش بیرون بیاورم.
آخر سر مجبور شدم انگشتم را در گلویش فروببرم و تربچه را درآورم تا خفه نشود. بلد نبودم چه کاری درست است و چطور باید مانعاز خفگی او شوم. ازطرفی غریزه مادرانه در آن لحظات حاکم بود و با این شیوه غیراصولی باعث شدم گلوی دخترم آسیب ببیند که این آسیب تا چندین ماه مانعاز راحتغذاخوردن او بود.
گاهی آدمها نیتشان خیر است، اما عملشان نتیجه معکوس دارد. مثلا یک خانم که میخواسته صواب کند، برعکس باعث رنج و عذاب مریم شده است. او خاطره روزی را تعریف میکند که خیلی ساده گرفتار مشکل شد؛ چندسال پیش، همراه دخترم به استخر رفتیم. آنجا دست چپم به لبه استخر خورد و خیلی درد گرفت. خانمی نزدیک آمد و گفت «اگر دستت در رفته، میتوانم آن را جا بیندازم.»
من دوبهشک بودم که بازویم را گرفت و چندبار بالا و پایین کرد. ناگهان بهسمت پایین کشید و دردی عمیق حس کردم. از دست آن خانم که خلاص شدم، به بیمارستان رفتم و بعداز عکس رادیولوژی مشخص شد که یک ضربخوردگی ساده بود که باید آتل میبستم تا خوب شود، اما با کمک عجیبوغریب آن خانم حالا دستم شکسته بود! اینجا بود که دیگر تصمیم جدی گرفتم تا آموزش کمکهای اولیه ببینم و بتوانم در مواقع بحرانی علمی و اصولی رفتار کنم.
این اتفاقات مریم را بهسمت یادگیری کمکهای اولیه سوق میدهد. او کارش را با حضور در کلاسهای هلالاحمر آغاز میکند، سپس سراغ یادگیری اصول کمکهای اولیه و آتشنشانی میرود. مدتی میگذرد تا با مسئول دوام ثامن منطقه ۲ آشنا میشود. تعریف میکند: سال۱۳۹۶ بهمناسبت روز آتشنشانی میخواستم در کلاسها شرکت کنم. به ۱۱۸ زنگ زدم و شماره مسئول آتشنشانی منطقهمان را گرفتم. اتفاقی شماره رابط دوام ثامن را به من دادند. تماس گرفتم و آن خانم کلاسهای دوام ثامن را به من معرفی کرد.
گاهی وجود یک آدم آگاه میتواند جلو کلی خسارت و اشتباه را بگیرد
مریم از آن روز به بعد یک دوامثامنی میشود. حضور در همه دورهها و برنامهها باعث میشود مسئولان دوام ثامن، او را بهعنوان رابط منطقه یک انتخاب کنند. او سالها درزمینه احیا و کمکهای اولیه آموزش دیده است. همین شرایط باعث شده است طی دوسال گذشته در مسئولیت رابط دوام ثامن منطقه یک شهرداری، به ۱۵۰۰نفر دورههای کمکهای اولیه، احیای قلبی و ریوی، حمل بیمار، نصب چادر امداد و... را آموزش دهد.
او میگوید: خدا را شکر میکنم که توانایی کمک به هموطنانم را دارم.
مریم روزی در میدان شهدا کار بانکی داشته است و آنجا میبیند شکلات در گلوی کودکی پریده و راه نفسش را بسته است. او تعریف میکند: سریع رفتم نزدیک و به مادرش گفتم «فرزندت را بده من؛ دوره دیدهام»، اما او قبول نمیکرد. بالاخره بهزور بچه را از دستش گرفتم. تکنیک هایملیخ (تکنیک پیشگیری از خفگی) را اجرا کردم و شکلات از دهانش خارج شد. در این تکنیک، دستهایت را زیر قفسه سینه فرد موردنظر قلاب میکنی و با حرکاتی بالا و روبهجلو سعی میکنی چیزی را که در راه گلو و تنفسش گیر کرده است، بیرون بیاوری.
یکبار هم با کمک دختر کوچکش، سارینا، خانمی را دور میدان جانباز از مرگ نجات دادهاند. گویا آن خانم با همسرش جروبحث میکند و شوهرش هم سوار ماشین میشود و میرود. مریم میبیند که آن خانم زمین میافتد. بهسرعت همراه دخترش خودشان را از این سمت میدان به او میرسانند.
او تعریف میکند: لباسهای دوام ثامن تنمان بود و همین باعث شد آن خانم و اطرافیان به ما اعتماد کنند. آن بنده خدا ایست قلبی کرده بود و با کمک دخترم سیپیآر (احیای قلبی) انجام دادیم. آمبولانس که رسید؛ گفت اگر این خانم احیا نمیشد، نجات پیدا نمیکرد.
«گاهی وجود یک آدم آگاه میتواند جلو کلی خسارت و اشتباه را بگیرد.» مریم با بیان این جمله حادثهای را تعریف میکند از سالهای ابتدای زندگی مشترکش. روزی به او خبر میدهند که همسرش تصادف کرده است و مریم باعجله میخواهد خودش را به بیمارستان برساند که در فضای خانه نیمهسازشان حادثهای پیش میآید.
او میگوید: راهپلهها هنوز نرده نداشت و جای آسانسور هم خالی بود. ما طبقه سوم ساکن بودیم. برای اینکه از پاگرد پلهها پایین نیفتیم، جلو آن گالن قیر گذاشته بودم. از قضا برق ساختمان هم اتصالی پیدا کرده و قطع بود. من که عجله داشتم بهسرعت از خانه بیرون آمدم و همین که در را بستم، دیگر نوری از پنجره داخل خانه به راهپله نتابید و فضا تاریک شد. همانطورکه دنبال کفشهایم میگشتم به هوای گالن عقب رفتم و یک آن دیگر هیچچیز نفهمیدم. به سرم آسیبی نرسید، اما دستم ازکارافتاده بود.
همسایهها از صدای برخورد بدنم با زمین، متوجه حادثه شدند و من را به بیمارستان شهیدهاشمینژاد بردند. درست در همین لحظه همسرم در بیمارستان امدادی بستری بود. همسرم بعداز دو هفته مرخص شد، اما من همچنان در کما بودم. یکماهونیم با سطح هوشیاری پایین بستری بودم و گویا دکترها از من قطع امید کرده بودند. اما بهخاطر دارم که گهگاهی صداها را میشنیدم و با صحبت بچهها فقط اشک میریختم.
خوشبختانه با صدای ضبطشده دخترها که شبانهروز برایم پخش میشد، بالاخره هوشیاریام را به دست آوردم، اما استخوان دستم خرد شده بود. درنهایت دو تن از پزشکان خوب مشهد دستم را عمل کردند و حالا با پلاتین میتوانم بهخوبی از آن استفاده کنم. در مورد این داستان هم باید بگویم که خوشبختانه با حضور عوامل اورژانس بهطور صحیح به بیمارستان منتقل شدم. گویا یکی از همسایهها مانع جابهجایی و کمککردن غیراصولی دیگر همسایهها شده وگرنه چهبسا آسیب بیشتری میدیدم.
خواهش میکنم مردم در دوره کمکهای اولیه و امداد و نجات شرکت کنند. به نظر من، کسی که در این موارد اطلاعاتی ندارد بهنوعی بیسواد است. یکبار آموزش میبینید و یکعمر استفاده میکنید. حتی بچهها هم از دوران مهدکودک میتوانند آموزش ببیند. میتوانیم در مدارس، سازمانها و ارگانها و مساجد آموزش دهیم. از چهارده سال به بعد هم میتوانند مدارک دوره را بگیرند.
آموزش این دورهها به نجات جان نزدیکان و هموطنانشان کمک میکند و این بالاترین ارزش آن است. از وقتی خودم این دورهها و کاربردشان را دیدم، همسر و دخترهایم را هم ثبت نام کردم تا هر وقت نیاز باشد به کمک نزدیکان و هموطنانشان بروند.
در زمانیکه خدایی ناکرده حادثهای بهعنوانمثال زلزله رخ بدهد، افراد آموزشدیده ابتدا به خودشان، بعد خانوادهشان و درنهایت به هموطنان کمک میکنند. کمکی که علمی و اصولی است و نتیجه معکوس ندارد. همانطور که برای من و اطرافیانم اتفاق افتاده، شاید بخش عمدهای از صدماتی که میبینیم نتیجه ناآگاهی و بیتجربگی ماست. به نظر من هر انسان باید حداقلهای کمکهای اولیه و مدیریت بحران را آموزش ببیند تا دانستههایش در مواقع بروز حادثه به درد خودش و اطرافیان بخورد.
انجام عملیات اضطراری برای مقابله با بحرانهای پیش آمده از عهده دولتها بهتنهایی خارج است. در چنین موقعیتهایی رسیدن به موفقیت در اجرای عملیات، همچنین کاهش خسارات مالی و جانی در سایه همراهی نیروهای مردمی ممکن خواهد بود.
به همین علت در راستای تحقق اهدافی، چون افزایش مشارکت مردمی، مدیریت بحران شهرداری مشهد با همکاری جمعیت هلالاحمر استان و اداره کل مدیریت بحران استانداری خراسان رضوی مصمم شد بهمنظور مقابله با حوادث و اتفاقات پیشبینینشدنی، گروههای داوطلب واکنش اضطراری محلات را وارد میدان عمل کند. بهاینترتیب طرح دوام ثامن از دیماه۱۳۹۴ باهدف تربیت و آموزش نیروهای داوطلب برای حضور و کمکرسانی در حوادث و رخدادهای غیرمنتظره آغاز به کار کرد.
مهمترین برنامهای که هر سال برگزار میشود، برپایی چادر داوطلبان دوام ثامن در ماه پایانی صفر برای زائران پیاده است
- داوطلبان چه دورهها و آموزشهایی را در این طرح میبینند؟
مدیریت بحران، کمکهای اولیه، آتشنشانی و ایمنی، پدافند غیرعامل، چگونگی حمایت روانی در بحرانها و نحوه امدادرسانی و... جزو مهمترین آموزشهای ماست. همچنین یادگیری مواردی، چون تنفس مصنوعی، آتلبندی در شکستگیها، آشنایی با انواع آتشسوزیها و خاموشکنندهها، مدیریت بحران در مواقع سیل، زلزله، آتشسوزی و... برای کسانی که داوطلب عضویت در طرح دوام ثامن منطقه خود هستند، لازم است.
- داوطلبان بعد از گذراندن دورهها چطور با دوام ثامن همکاری میکنند؟
این طرح و آموزشهایی که ارائه میشود، نوعی آمادگی برای موقعیتهای بحرانی و سخت است. در وضعیت عادی سازمانهایی، چون هلالاحمر، آتشنشانی و مدیریت بحران شهرداری نیروی کافی برای مدیریت حوادث و اتفاقات را دارند، اما در حوادث گستردهای، چون سیل، زلزله، آتشسوزیهای بزرگ و... حضور افراد آموزشدیده و کاربلد از بدنه مردم کمک بزرگی برای رفع بحرانها میکند.
- بهجز برگزاری دورهها برای داوطلبان چه برنامههای دیگری با آنها در سطح منطقه اجرا کردید؟
مهمترین برنامهای که هر ساله با کمک اعضای داوطلب برگزار میشود، برپایی چادر داوطلبان دوام ثامن در ماه پایانی صفر برای زائران پیاده است. زائرانی که پیاده از شهرها و روستاهای اطراف به حرم مطهر میآیند، نیاز به کمکهای اولیه، ماساژ و... دارند. اعضای داوطلب با دل و جان در این برنامه حاضر میشوند و به هموطنان کمک میکنند.
* این گزارش شنبه ۱۹ آبانماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۷۹ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.