کد خبر: ۵۴۶۹
۰۲ آبان ۱۴۰۴ - ۱۵:۰۰
ناصر زینل‌نیا، قهرمانی سبک‌وزن با کارنامه‌ای سنگین

ناصر زینل‌نیا، قهرمانی سبک‌وزن با کارنامه‌ای سنگین

«ناصر زینل‌نیا»، قهرمان سال‌های دور کشتی کشور، عضو تیم ملی ایران در مسابقات المپیک ۱۹۸۸ سئول، جهانی ۱۹۸۹ مارتینی سوئیس، جهانی ۱۹۹۰ توکیو و دارنده مدال‌های متعدد در رده جوانان و بزرگ‌سالان در آسیا است.

رضوانه رمضان پور| رفتن به یک سالن کشتی غنیمتی است که شاید دیگر نصیبم نشود. اولین کار درآوردن کفش‌ها و پوشیدن یک جفت دم‌پایی است. می‌گویم: «آمده‌ام آقای مربی را ببینم» تا مجوز ورود برای یک خانم به سالن کشتی صادر شود.

روبه‌روی در ایستاده‌ام و تماشا می‌کنم. منتظرم تا چشمم آشنایی را ببیند تا از این سردرگمی و نگاه‌های مبهم پرسشگر راحت شوم. چند لحظه طول می‌کشد تا از ته سالن یک نفر عرق‌ریزان به این سمت بدود و او را بشناسم. درست آمده‌ام. اینجا سالن ورزشی برق است و او که به این سمت می‌آید: «ناصر زینل‌نیا». قهرمان سال‌های دور کشتی کشور، مربی هم‌اکنون تیم نوجوانان استان خراسان، عضو  تیم ملی ایران در مسابقات المپیک ۱۹۸۸ سئول، جهانی ۱۹۸۹ مارتینی سوئیس، جهانی ۱۹۹۰ توکیو،  جهانی ۱۹۹۱ وارنای بلغارستان، جهانی ۱۹۹۴ استانبول ترکیه و دارنده مدال‌های متعدد در رده جوانان و بزرگ‌سالان در آسیا، جهان و جام‌های بین‌المللی که حالا در کسوت مربی گنجینه تجربیات ارزشمندش را که در طول سال‌ها آموخته است به شاگردانش می‌سپارد. به‌سراغ او و شاگردانش می‌رویم تا از احوال این روز‌های آقای مربی و روز‌هایی که بر او رفته است بیشتر بشنویم.

 

آغوشی برای کشتی‌گیر

به‌خاطر حضور خبرنگار مربی تمرینش را تعطیل نمی‌کند. صوت‌های درهم و مبهمی به گوش می‌رسد. «سر زیر بغل. آفرین. پا را گرفتی با این حرکت بزن پایین. بدو دیگه. بچه‌ها سریع‌تر. برو روی تشک». صدای سوت می‌آید و فریاد «شروع شد» مربی، یعنی بچه‌ها باید جانانه ۴ دقیقه کشتی بگیرند.

صدای نفس زدن‌های کشتی‌گیران، همهمه سالن و طناب‌زدن با هم درآمیخته است. مربی خودش هم وسط تشک کشتی می‌گیرد. گوش بچه‌ها به هدایت مربی است و انگار فقط صدای او را می‌شنوند. تجربه‌ای که زینل‌نیا زیاد دارد، وقتی از وسط هیاهوی تماشاگران فقط صدای مربی و صدای پدرش را می‌شنید. سال‌های سال هر راهی را که رفته و در هر آوردگاهی که کشتی گرفته، پدر کنارش بوده است. فریاد‌های «ناصر فقط یک دقیقه مانده، فقط ۳۰ ثانیه، ناصر خاکش کن، ...»‌های پدر را در میان آن غلغله شنیده است.

فریاد‌هایی که نقطه امید و دلگرمی‌اش بوده است. آغوش پدر بعد از شیرینی برد و تلخی شکست، تنها جای امنی بوده است که انتظارش را می‌کشید تا آن همه خستگی و فرسودگی را به جان بخرد. حالا بیست و چند سال بعد کنار تشک، ما هم انتظار می‌کشیم.

 

حسین، یک قهرمان استانی

«سیدحسین بابایی» اولین نوجوانی است که رودرروی ما می‌نشیند و با گوش‌های شکسته که یادگار کشتی برای همه کشتی‌گیران است، از مربی‌اش می‌گوید. حدود سه سال است کشتی می‌گیرد که دوسال آن را با ناصرآقا تمرین کرده است. ۱۶ سال بیشتر ندارد و تا به حال مسیر قهرمانی استان را هموار کرده است.

چشم به افق‌های دوردست‌تری دارد. شاید بتواند مشق عضو تیم ملی‌شدن را از روی دست مربی‌اش خوب بنویسد. شاید هم مثل مربی بتواند دروازه‌های رؤیایی المپیک را به روی خودش باز کند، البته نه شبیه او در هجده‌سالگی. تا به حال در مسابقات چندجانبه کشور، چندجانبه استان و قهرمانی استان مدال آورده که در تمام این میدان‌ها زینل‌نیا کنار تشک او را هدایت کرده است.

 

شروع وزن‌کشی‌های تلخ

وقتی مربی وارد رقابت‌های کشتی شد، خیلی از حسین کوچک‌تر بود. نه‌ساله بود، حدود سال ۵۸. پدر در کوچه صدایش می‌زند و می‌پرسد: «کشتی می‌گیری؟» ناصر خیال می‌کند مثل همیشه قرار است بساط مهمانی را گرم کنند.

ولی پدر او را به سالن کشتی می‌برد. قد و نیم‌قد در حال وزن‌کشی هستند. یک جفت کتانی و یک دوبنده کهنه، می‌شود اولین لباس‌های کشتی‌اش. ناصر ۱۹ کیلویی در حالی روی وزنه می‌رود که اولین وزن مسابقات ۲۸ کیلو است. میان آن رفت و آمد و جمعیت، پدر را گم می‌کند و می‌زند زیر گریه. خودش می‌گوید: «بعد از آن تا چند سال از وزن‌کشی می‌ترسیدم». اولین وزن‌کشی ناصر یک خاطره تلخ کودکانه مبهم است که یادش نمی‌رود.  

 

با کشتی بزرگ می‌شود

حسین را برادرش به‌سمت کشتی سوق داده است. انگار کشتی موروثی است که از پدر به پسر و از برادر به برادر می‌رسد. خود زینل‌نیا هم کشتی را از پدرش به ارث برده است. بزرگ‌تر‌های ناصر هر کدامشان جایی در این حلقه دامِ بلا افتاده‌اند، پدربزرگ کشتی زورخانه‌ای می‌گرفته است.

ناصر هم از وقتی توانسته روی پا بایستد و زور و بازویی نشان بدهد، مِهر این ورزش بر دلش می‌نشیند.  فرقی نمی‌کند حیاط مدرسه باشد یا میان زمین‌های باز محله، روی خاک باشد یا تشک، هر جا فرصتی مهیا بشود حلقه می‌زنند و شاخ به شاخ می‌شوند.

کشتی آن‌قدر در بین آن‌ها جاافتاده است که حتی در عروسی و مهمانی بزرگ‌تر‌ها بچه‌ها را وسط می‌فرستند تا زیر یک خم بگیرند و یکدیگر را خاک کنند. آن‌ها با کشتی بزرگ شدند و حالا خودش این مسیر را ادامه می‌دهد. کار با نوجوانان و آموزش پایه را در پیش گرفته است تا به همه آن‌هایی که عشقی به این ورزش باستانی دارند راه و رسم کشتی را بیاموزد.  

 

«ناصر آقا» طلاست!

 

ناصرآقا، طلاست

حسین از اخلاق مربی‌اش می‌گوید: «ادب و رفتارشان یک است. طلا». می‌پرسم: «یعنی‌چه؟» و اولین چیزی که این نوجوان به آن اشاره می‌کند، این است: «بین بچه‌ها فرق نمی‌گذارد. فرقی ندارد قهرمان استان باشی یا اولین جلسه پیش او آمده باشی، به همه توجه می‌کند».

حسین از اخلاق بعضی مربی‌ها می‌گوید که گاهی شاگرد سفارشی دارند و او را بیشتر تحویل می‌گیرند. شاگردانی که پدرانشان به مربی می‌گویند، پول بیشتری به تو می‌دهیم، ولی با پسر ما خصوصی کار کن و از اینکه زینل‌نیا چنین اخلاقی ندارد، راضی است.

زینل‌نیایی که وقتی حقوق ۴ هزار تومانی از راه‌آهن می‌گیرد، پیشنهاد ۱۰ هزار تومانی پدر شاگردش را رد می‌کند و در جواب می‌گوید: «همه این‌ها از نظر من یکی هستند. فرقی ندارد پسر شما باشد یا نه، توی کشتی باید خودش را نشان بدهد». انگار هنوز به این اخلاقش پایبند است.

وقتی زینل‌نیا حقوق ۴ هزار تومانی از راه‌آهن می‌گرفت، پیشنهاد ۱۰ هزار تومانی پدر شاگردش را رد می‌کرد

 

مرام پهلوانی استاد

البته زینل‌نیا اعتراف می‌کند که شاید مربی سخت‌گیری باشد. روی نظم بچه‌ها تأکید دارد و موقع تمرین مدام تأکید می‌کند: «کار کن، صحبت نکن» او هم با کمک مربی‌اش تمرین می‌کند تا خودش هم از این قاعده پیروی کرده باشد. حسین، ولی از این سخت‌گیری دلگیر نمی‌شود و می‌گوید: «او عالی است.

خودش می‌داند که کجا باید سخت بگیرد و کجا نه. اگر فن من ایراد داشته باشد یا بفهمد می‌توانی یک فن را شگرد کنی، سخت می‌گیرد». اما همین مربی سخت‌کوش و سخت‌گیر وقتی که پای رفاقت به میان بیاید، می‌خواهد که شاگردش را بعد تمرین به خانه برساند. حسین می‌گوید: «گاهی بعد از تمرین استاد می‌گوید می‌رسانمتان. ما شرمنده می‌شویم، ولی ناصر آقا هر بار به ما لطف می‌کند. مرام پهلوانی دارند».

زجر کشیدم

حسین ۵۰ کیلو است و گاهی که برای مسابقات می‌رود باید یکی‌دوکیلویی کم کند تا به سر وزن برسد، ولی می‌گوید: «وزن کم‌کردن خیلی سخت است. تشنگی، گرسنگی، شب نخوابیدن از تشنگی آزاردهنده است». این حرف‌ها من را به حسرت سال‌های دور آقای مربی می‌برد. همان زمانی که ناصر پنجاه و چند کیلویی باید خودش را به ۴۸ کیلو برساند تا بتواند برای کشورش کشتی بگیرد.

سه‌بار وزن‌کشی در طول مسابقات. ناصر هر بار باید نزدیک ۱۰ کیلو وزن از دست بدهد تا بتواند کشتی بگیرد. کابوس ناتمام وزن‌کشی هنوز هم ادامه دارد. زینل‌نیا می‌گوید: «من برای وزن کم‌کردن رنج نکشیدم، زجر کشیدم». زجر‌هایی که عین یک تصویر زنده جلو چشمانش راه می‌روند. بغضی همیشگی در گلویش دارد تا با اولین تصویر کشتی صدایش بگیرد و چشم‌هایش خیس شود.

 

کشتی، ممنوع!

 بغض‌های زینل‌نیا را خانواده خوب می‌شناسند. این را پسرش، سهیل می‌گوید. خانواده سعی می‌کنند که تا می‌توانند در خانه حرفی از کشتی قهرمانی نزنند. مادربزرگ که سال‌ها شاهد زجر‌های پسرش بوده است وقتی حرف از کشتی بزنند، دعوا می‌کند.

شاید یاد آن صحنه‌ای می‌افتد که پسرش محروم است تا به سر وزن برسد. محروم از همه‌چی، حتی آب. مادر می‌بیند و به رو نمی‌آورد. پسر یواشکی خزیده توی آشپزخانه و اندک آب‌هندوانه‌ای را که ته پوست مانده است سر می‌کشد. مادر هم زجر می‌کشد، اما کاری نمی‌تواند بکند. ناصر قرار است قهرمان یک ملت باشد و متعلق به او نیست. قهرمانی که بهترین سال‌های عمرش را در راه کشتی می‌گذراند و هرگز به آن موفقیتی که آرزویش را دارد نمی‌رسد.

 

«ناصر آقا» طلاست!

 

آب با قاشق

آن قاشق قاشق آب نوشیدن را فقط ناصر می‌فهمد که در گرمای ۴۰ درجه می‌رود سونا و بعدش نباید آب بخورد. با قاشق چای‌خوری یک ته‌لیوان آب را جوری می‌نوشد که بتواند ذهنش را آرام کند و طاقت بیاورد. آن بوی غذای پیچیده در لابی هتل که بعد از چند روز غذانخوردن استشمام می‌کند و برای فرار از آن از هتل بیرون می‌زند، هنوز در مشامش هست.

آن بی‌خوابی‌های حاصل از تشنگی که مجبورش می‌کند نصفه شب جلو پنجره زیر پله بنشیند تا کمی حرارت جسم عطشانش کم شود، در تنهایی ناصر اتفاق افتاده است. چطور صدای ترنم آب را فراموش کند، وقتی در عین تشنگی، جلو آبشار کوچک هتل می‌نشیند و به جای نوشیدن، آب را به نظاره می‌نشیند و گوش می‌سپارد به ترنمش.

 

نوجوان نباید وزن کم کند

هر وقت فرصتی دست بدهد روی این موضوع تأکید می‌کند که  نوجوان نباید وزن کم کند. خودش کاملا صدمات کاهش وزن را لمس کرده است. مشکلات گوارشی، داخلی و اعصاب فقط قسمتی از آسیب‌هایی است که دیده. می‌گوید: «با نخوردن و سونا و تمرین سنگین، وزن کم می‌شود. نوجوان رو به رشد است نباید وزن کم کند. قهرمانی تمام می‌شود، این‌ها باید سالم باشند، زندگی کنند، ازدواج کنند».  

 

*این گزارش چهارشنبه، ۷ شهریور ۹۷ در شماره ۳۰۳ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.

کلمات کلیدی
آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44