کد خبر: ۶۷۷۸
۲۳ مرداد ۱۴۰۴ - ۱۱:۰۰
خانه خانم مظفری وقف روضه حضرت زهرا(س) است

خانه خانم مظفری وقف روضه حضرت زهرا(س) است

یک طبقه از خانه مرحوم نصیری وقف عزاری حضرت زهرا(س) و هیئت محبان‌الزینب است: خانم مظفری می‌گوید: همیشه همسرم به زبان می‌آورد که دلش می‌خواهد یک طبقه از خانه را برای امور دینی و عزای حضرت فاطمه (س) اختصاص بدهد.

 بناست برای دیدن خانم مظفری به توس برویم. توس ۸۷ محل زندگی علی‌اصغر نصیری بوده‌است. مردی که ۲ سال پیش دار فانی را وداع گفت و حالا همسرش زهرا مظفری با همه وجود برای تحقق وصیت همسرش تلاش می‌کند.

ماجرا به چندین سال پیش و تصمیم مردانه ۸ نوجوان برمی‌گردد؛ به هیئتی که این نوجوان‌ها تشکیل  دادند و هنوز هم پابرجاست؛ هیئتی برای نوجوان‌ها و به نام محبان‌الزینب.

ماجرا به آن روزی برمی‌گردد که مردی از ته دل آرزو می‌کند قدمی هرچند کوچک در راه اهل بیت بردارد. آن مرد خانه‌اش را وقف بانوی دو عالم می‌کند. بیش از ۲ سال است که روضه دهه فاطمیه در خانه‌اش برگزار می‌شود.

مردم محله برای شروع شدن روضه‌های دهه فاطمیه خانواده نصیری روزشماری می‌کنند. وقف مرحوم نصیری ما را به توس ۸۷ می‌کشاند؛ جایی که خانم زهرا مظفری، همسر مرحوم نصیری انتظارمان را می‌کشد.

از پله‌ها که بالا می‌روم، خانم مظفری با گشاده‌رویی به استقبالمان می‌آید. مقابلمان می‌نشیند و به گرمی از روز‌هایی می‌گوید که به یادآوردنش چندان راحت نیست. مرور خاطرات همسر، روحش را آزرده می‌کند، اما هر سؤالمان را با حوصله پاسخ می‌دهد.


سرباز اهوازی

زهرا مظفری متولد ۱۳۴۸ است. با همسرش مرحوم علی‌اصغر نصیری نسبت دور فامیلی داشته‌است: «یک روز با پدرم از بیرون می‌آمدیم. به خانه که رسیدیم، دیدم زنی مسن به همراه پسری جوان در خانه ما نشسته‌اند.

مادر همسرم من را در یک عروسی دیده بود و خوشش آمده‌بود و با پسرش برای خواستگاری آمده‌بودند. من تا آن روز اصلا همسرم را ندیده‌بودم. آن وقت‌ها از این خبر‌ها نبود که بگویی فلانی را می‌خواهم یا فلانی را نمی‌خواهم! یک‌بار دیگر هم به منزل ما آمدند و بعد عقد بینمان جاری شد.»

وقتی علی‌اصغر، زهرا را عقد کرد، یک سالی از سربازیش در اهواز مانده بود: «زمان جنگ بود. همسرم حسابی سیاه و لاغر بود. معلوم بود روز‌های سختی را در اهواز می‌گذراند. هر ۴۵ روز یک‌بار به مرخصی می‌آ‌مد و ما یکدیگر را می‌دیدیم. خیلی زود مهرش به دلم نشست و تندتند دلم برایش تنگ می‌شد.»

خدمت علی‌اصغر که تمام شد، آن‌ها به سر خانه و زندگیشان رفتند: «سال ۶۸ پسرم به دنیا آمد. زودتر از چیزی که فکرش را می‌کردم شیفته اخلاق و رفتار همسرم شدم. آنقدر مهربان و با اخلاق بود که همه را جذب خودش می‌کرد.»


یک بار هم کتک نخوردیم!‌

می‌پرسم بااخلاق یعنی چه؟ آخرین فرزند مرحوم علی‌اصغر نصیری که ۱۶ سال بیشتر ندارد، پیش‌دستی می‌کند و می‌گوید: یعنی ۳ برادر بودیم که حتی یک بار از پدرمان کتک نخوردیم. همیشه با ما مهربان بود.

آن‌طور که خانم مظفری می‌گوید، همسرش مردی اجتماعی و خوش‌مشرب بوده و همیشه با اهالی محله مراوده داشته‌است: «همیشه از من می‌خواست با همسایه‌ها رفت و آمد داشته‌باشم. چون خودش همه اهالی محله را می‌شناخت. با اینکه از ۶ صبح تا ۷ شب سرکار بود، اما پایش از مسجد کوتاه نمی‌شد.»

حاصل ازدواج زهرا و علی‌اصغر، ۳ پسر است که دوتایشان حالا زن و زندگی دارند و درس حوزوی می‌خوانند: «اوایل زندگی ۶ ماهی در منزل پدر همسرم زندگی می‌کردیم. بعد همسرم و برادرش همین خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنیم را خریدند.

بیشتر از ۱۰ سال پیش، یکی از اهالی محله که از قضا مداح هیئت محبان‌الزینب بود، در خانه ما بنایی می‌کرد. او به همسرم پیشنهاد داد در خانه‌مان روضه داشته‌باشیم. با هم که صحبت می‌کردند، می‌شنیدم که حرف از این است که در دهه فاطمیه روضه‌های کمی برگزار می‌شود. بهتر است روضه‌ها در دهه فاطمیه باشد. همسرم به گرمی استقبال کرد.»

اینکه چه شد هیئت محبان‌الزینب پایش به خانه آقای نصیری باز شد، خودش ماجرایی شنیدنی است: «پسرم کلاس سوم دبستان درس می‌خواند. کتاب‌های کودک کتابخانه مسجد را آورده‌بود تا شماره‌گذاری کند. وقت امتحانات بود. همسرم به او تذکر داد که الآن وقت این کار‌ها نیست.

همسرم که برای کاری بیرون رفت، پسرم با جدیت هرچه تمام‌تر گفت تا وقتی عضو هیئت امنای مسجد نشوم، دست‌بردار نیستم. همین‌طور هم شد. پسرهایم از همان بچگی در تشکیل هیئت نوجوانان محبان‌الزینب حضور داشتند. ۸ نفر بودند که با پول توجیبی‌شان کتاب ادعیه می‌خریدند و جلسه تشکیل می‌دادند. وقتی هم مداح این هیئت که خودش هم سن و سالی نداشت، پیشنهاد داد هیئت نوجوانان به منزل ما بیاید و روضه بخوانند، همسرم استقبال کرد.»


از منزل ما شروع شد

۱۰ سال پیش وقتی اولین روضه در منزل آقای نصیری برگزار شد، آنقدر مردم استقبال کردند که در تصور خانواده نصیری هم نمی‌گنجید: «بچه‌ها حسابی تبلیغات کرده بودند. تا توس ۳۳ که نوده یا نجف فعلی است، بنر زده‌بودند و همه را به روضه دعوت کرده‌بودند.

بچه‌های هیئت محبان‌الزینب و مرد‌ها در منزل ما عزاداری می‌کردند و خانم‌های همسایه هم در منزل همسایه کناریمان جمع می‌شدند. همسرم از همان سال اول اصرار داشت که هر ۵ شب مانده به شهادت حضرت زهرا (س)، مراسم عزاداریمان همراه با پذیرایی شام باشد.»

به گفته خانم مظفری، توجه به عزاداری در دهه فاطمیه در محله از منزل آن‌ها شروع شده‌بود: «برای مردم جالب بود که ۵ شب در دهه فاطمیه مراسم عزاداری داریم؛ چون بیشتر عزاداری‌ها به یک روز و همان روز شهادت ختم می‌شد. همان سال اول آنقدر شلوغ شد که نزدیک به ۸۰۰ نفر میهمان داشتیم.»

هر روز در منزل خواهر خانم مظفری غذا پخته و بین عزاداران توزیع می‌شد: «هرشب یک نوع غذا درست می‌کردیم. یک شب قیمه بود، یک شب آبگوشت، یک شب عدس پلو و .... اما همین بچه‌های کم سن و سال هیئت محبان‌الزینب حسابی احساس بزرگی می‌کردند و متوجه می‌شدند که با وجود سن و سال کم، بزرگ‌تر‌ها تحویلشان می‌گیرند.حتی خودشان به زبان می‌آوردند که حس خوبی دارند.»

او از ۵ شب مراسمی که هرسال برگزار می‌کنند، خاطرات جالبی دارد که یکی از آن‌ها مربوط می‌شود به چند سال پیش: «یک سال برای پذیرایی قیمه درست کرده بودیم. خواهرم و پسر‌ها آمده‌بودند دیگ را از روی اجاق بردارند که دیگ قیمه چپه شده‌بود و بیشتر آن ریخته‌بود. آنقدر پسرم ناراحت شده‌بود و نگران کم‌آمدن غذا بود که خواهرهایم نگران پسرم شده‌بودند. خدا برکتش را داد و غذا کم نیامد، اما یادم نمی‌رود چقدر پسرم دلواپس بود.»

 

عاشق خدمت
 

وقفی که ماندگار شد

علاوه بر اینکه هر‌سال ۵ شب در دهه فاطمیه عزای حضرت زهرا (س) در منزل آقای نصیری برگزار می‌شود، یک طبقه از خانه مرحوم نصیری هم وقف عزاری حضرت زهرا (س) و هیئت محبان‌الزینب است: «همیشه همسرم به زبان می‌آورد که دلش می‌خواهد یک طبقه از خانه را برای امور دینی و عزای حضرت فاطمه (س) اختصاص بدهد. وقتی می‌خواست به کربلا برود، مکتوبش کرد و در وصیتش آورد که بعد از اینکه خودش از دنیا رفت و من هم در قید حیات نبودم، طبقه دوم خانه‌مان به عزای حضرت زهرا (س) و مراسم هیئت محبان‌الزینب وقف شود.»

از خانم مظفری به عنوان یک زن خانه‌دار سؤال می‌کنم از ریخت و پاش شب‌های هیئت خسته نمی‌شود؟ می‌خندد و می‌گوید: «هیچ‌وقت. شب‌هایی که هیئت داریم، مراسم که تمام می‌شود، از بس که بچه‌های کوچک چای روی فرش ریخته‌اند، دمپایی روفرشی پایم می‌کنم و دور و بر را تمیز می‌کنم. اما باور کنید هیچ‌وقت خسته نشدم.

مراسم که تمام می‌شود، نوجوان‌های هیئت می‌مانند و در شستن ظروف کمک می‌کنند. همیشه از اینکه این روضه‌ها و هیئت، بچه‌هایم را جذب خودش کرد، خوشحالم. همین که فرزندان صالحی دارم، به دنیا می‌ازرد. امسال پسرم به شوخی می‌گفت بناست دهه فاطمیه هیئت جای دیگری برود و خانه ما نیاید. آنقدر ناراحت شدم که خودش فوری حرفش را پس گرفت و گفت که شوخی کرده‌است و هرسال هیئت ۵ روز از دهه را به خانه ما خواهندآمد.»

شب‌هایی که هیئت داریم، از بس که بچه‌های کوچک چای روی فرش ریخته‌اند، دمپایی روفرشی پایم می‌کنم


مرگ خاص آقای نصیری

مرحوم علی‌اصغر نصیری متولد ۱۳۴۶ بوده و به شغل پیمانکاری ساختمانی اشتغال داشته‌است: «۲۰ سال پیش برای کار‌های ساختمانی به عشق‌آباد ترکمنستان رفته‌بود. وقتی مقابل ساختمان در حال ساختی ایستاده‌بود، از بالا یک نبشی به پایین پرت می‌شود و درست روی سر همسرم می‌افتد و به شدت آسیب می‌بیند.

تلفنی هم در کار نبود تا ما از احوالش باخبر شویم. او یک ماه در بیمارستان بستری بود و حالش که کمی بهتر شد، برای ادامه درمان به مشهد منتقل شد. بخشی از جمجمه همسرم را برداشتند و او بالأخره سرپا شد. بعد از ۲۰ سال دوباره اتفاقی مشابه تکرار شد.»

به یادآوردن آخرین شب زندگی علی‌اصغر چندان برای خانم مظفری راحت نیست. با این وجود خودش را جمع و جور می‌کند و می‌گوید: «از یک هفته قبل بار‌ها به من می‌گفت خواب اموات را می‌بیند. می‌گفت نمی‌دانم چه خبر است، اما مدام در خواب با اموات در ارتباطم.

شب آخر وقت اذان صبح پشت پنجره ایستاده‌بود و به صدای اذان گوش می‌داد. به من گفت چقدر این اذان به گوشم زیبا و دلنشین می‌آید. بعد از نماز کمی استراحت کرد. بیدار که شد، صبحانه‌اش را خورد و به من تأکید کرد امروز جایی نروم. انگار دلش آشوب بود، حال خاصی داشت. گفت جایی نرو، عصر می‌آیم تا به سر مزار مادرم برویم.

از در بیرون رفت و با من خداحافظی کرد، اما نرفته، برگشت و دوباره خداحافظی کرد. می‌گفت دلش نمی‌خواهد امروز جایی برود. با اینکه همسرم گفته‌بود جایی نروم، کاری برایم پیش آمد و عصر به خانه خواهرم رفتم. دیدم خواهرم مدام با تلفن صحبت می‌کند، اما طوری حرف می‌زند که من متوجه نشوم.

از رفتارش ناراحت شدم، خواستم به خانه برگردم که مانع شد. از من خواست بمانم و گفت علی‌اصغر پایش شکسته و در بیمارستان است. به برادرم که با همسرم کار می‌کرد، زنگ زدم. گفت نگران نباش، طوری نیست. اگر می‌خواهی بیا بیمارستان. کمی نگرانی‌ام رفع شد. با خودم گفتم اگر طوری بود که نمی‌گفت بیا بیمارستان.

دلم طاقت نیاورد. وقتی بیمارستان رفتم، از دیدن آن همه نیروی شرکت با لباس‌های کار تعجب کردم. هرکدام که من را می‎‌دیدند، ناراحت بودند. یکی از مهندس‌ها هم که شریک کاری همسرم بود، مدام می‌گفت بروید نماز بخوانید و برایش دعا کنید.

به خانه که رسیدیم، خواهرهایم در حال جمع و جور کردن خانه بودند. همسرم فوت کرده‌بود و من بی‌خبر بودم. به یکی از نزدیکان زنگ زدم که از او بخواهم برایم کاری انجام بدهد. صدای جیغ و گریه از خانه‌شان می‌آمد. آنجا بود که فهمیدم همسرم فوت کرده‌است. این‌بار یک پیچ یک کیلویی از طبقات بالا روی سرش افتاده‌بود. دکتر‌ها می‌گفتند پیچ تا به زمین رسیده، به خاطر فاصله زیاد، وزنش ۱۶ کیلو شده‌است.»


 مردی خیر

مرحوم نصیری به اندازه توانش دست ناتوان‌ها را می‌گرفت: «قبل از فوتش بنا بود یکی از همکلاسی‌های پسرم در حوزه ازدواج کند. پولی نداشت و همسرم با او صحبت کرده‌بود. بنا بود آن جوان تنها پس‌اندازش که یک میلیون تومان بود را بدهد و بقیه مقدمات عروسی از لوازم تا مراسم را همسرم تهیه کند.»

آقای نصیری از آن مرد‌هایی بود که دلش شهادت می‌خواست: «وقتی تلویزیون سوریه را نشان می‌داد و پیروزی‌های شیعیان بر داعش را به تصویر می‌کشید، همسرم کلی ذوق می‌کرد و با خوشحالی می‌گفت من بالأخره به سوریه می‌روم و شهید می‌شوم. دلم شهادت می‌خواهد.»

خانه آقای نصیری برای هیئت محبان‌الزینب وقف شده‌است. هیئتی که از کودک تا نوجوان و جوان در آن حضور دارند: «سال ۸۲ چند نوجوان هم‌محله‌ای که ۱۲ تا ۱۵ سال سن داشتند، تصمیم گرفتند تا هیئتی برای نوجوانان در محله برپا کنند؛ بنابراین روزی دور هم جمع شدند و فکرهایشان را روی هم گذاشتند که چه‌کار کنند تا هم هیئتی برای خود داشته‌باشند و هم بتوانند سایر نوجوانان را برای حضور در هیئت تشویق کنند.

اولین صحبتی که بین آن‌ها شکل گرفت، انتخاب نام هیئت و مکان برگزاری آن بود. اسامی مختلفی برای هیئت مطرح شد، اما در آخر تمام آن‌ها روی اسم محبان حضرت زینب (س) به اتفاق نظر رسیدند. بعد از آن، موضوع سر مکان برگزاری بود؛ آن‌ها که همیشه از دوران کودکی همراه والدینشان به هیئت محبان حضرت بقیه‌ا... محله می‌رفتند، دوست داشتند حالا که قرار است برای خود هیئتی داشته‌باشند، مکانش هم جدا باشد؛ بنابراین تصمیم گرفتند تا برای جذب بیشتر دوستانشان، مراسم مذهبی و فرهنگی را هرهفته در منزل یکی از خودشان برگزار کنند.

در این هیئت از کودک ۵، ۶  ساله تا جوان ۳۰ ساله هستند. برنامه‌های هیئت با سخنرانی شروع می‌شود و با سینه‌زنی و قرائت زیارت عاشورا و ... ادامه پیدا می‌کند. معمولا ۲ مداح برنامه را می‌چرخانند؛ یکی مداح خود هیئت است و دیگری مداحی که از بیرون دعوت می‌شود. هرسال ایام عاشورا و اربعین هم پیاده‌روی از توس تا حرم امام رضا (ع) دارند.

جدا از مراسم مذهبی که در ایام خاص سال توسط هیئت برپا می‌شود، دوره‌های آموزشی با حضور کارشناسان مختلف درباره مباحث خانواده، روان‌شناسی، اخلاق، ازدواج، محبت بین زوجین و ... برگزار می‌گردد که تأثیر بسیار خوبی در بین جوانان محله داشته‌است و استقبال به حدی بوده که برخی از آن‌ها پیگیر برگزاری مجدد این دوره‌ها می‌شوند. خانه که وقف هیئت شود، محل برگزاری مراسم و کلاس‌ها هم متمرکز می‌شود.»


* این گزارش شنبه ۲۹ دی ۱۳۹۷ در شماره ۳۲۴ شهرارا محله منطقه ۲ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44