حال و هوای خانه بوی محرم میدهد. پرچمهای پشت صندلی واعظ و عکسهای قدیم و فضای باز رو به حیاط و سماور خبر از برپایی یک روضه خانگی میدهند. یک روضه 70 ساله که قدمت و اصالت دو رکن اصلی آن است. این روضه حدود 56 سال است در محله عنصری برپاست.
علی اکبر ایماندوست که رفیق گرمابه و گلستان علما و مداحان زیادی بود با حساب و کتاب پایه یک روضه را در عصرهای جمعه گذاشت که تاکنون ادامه یافته است. بزرگ خاندانِ ایماندوست غرق در روضه بود و انگار برای این کار نفس میکشید. حتی خانهاش را برای زندگی نساخت بلکه دیوارهای آن را جوری بالا برد که بشود در آن یک مجلس خوب برای ابا عبدا...(ع) برپا کرد. پیرمرد سال 83 بساط روضهاش را برای فرزندان گذاشت و از دنیا رفت، ولی بچهها پرچم روضهداری را زمین نگذاشتند.
«آیتا... سیدان، آیتا... روحانی کاشمری، آقای پیشنمازی، آقای گلایلی، آقای دستپروری، آقای واله، آقای موسوی تربتی و دیگر بزرگان چند سالی را در این مجلس منبر رفتهاند.» حسن ایماندوست پسر دوم حاج آقا که راوی خاطرات این جلسه قدیمی است این را میگوید. مداحان بزرگ کشوری هم پایشان به این مجلس باز بوده است، از مرحوم اکبرزاده گرفته تا حاج علی انسانی.
این جلسه هنوز هم کانون مداحان و بزرگان است و زیبایی کار آنجاست که هرکسی اینجا میآید برای دلش است و شاید دلنشینی این روضه همین است. هر جمعه عصر بعد از روضه، گعدههای مداحی و پرسش و پاسخ تشکیل میشود تا این روضه یک پاتوق معرفتآموزی برای اهلش باشد.
پاتوق که هم دل اهالی خانه را به هم نزدیک میکند و هم دل عاشقان اهل بیت(ع) را جلا میدهد. اکنون این روضه از نسل پدربزرگها به نوهها رسیده و آنها مشارکت فعال در اداره این جلسه قدیمی دارند: «مجلس ذکر توسل به یادبود شهدا از صدر اسلام تا یوم القیامه» نوشتهای است که هر هفته بر سر در منزل ایشان در کوچه گلچین برای دعوت به روضه نصب میشود.
پدربزرگشان ملایی روضهخوان بود. او در عیدگاه مکتبخانه داشت و مردم به او ملا رجب میگفتند. پدربزرگ مادریشان هم ملا حسین بود که در روستا روضهخوانی و مکتبخانه داشت. ایماندوستِ پدر هم اهل روضه شد. این زمین 420 متری را خرید تا در آن روضه برقرار کند.
چه بسا کوچش از چهنو در سال 48 به کوچه گلچین هم بر همین اساس بوده است. منزلش در چهنو که از سال 35 تا48 در آن ساکن بود، کفافِ گرفتن روضه هفتگی را نمیداد. ایمان دوستِ پسر میگوید: «پدرم این روضه را در سال 35 شروع کرد و در سال 48 به اینجا آورد. این زمین قبلا یک باغ انگور بود که برای روضه اجاره میکردند.
پدرم این روضه را در سال 35 شروع کرد و در سال 48 به اینجا آورد. این زمین قبلا یک باغ انگور بود که برای روضه اجاره میکردند
آن زمان اینجا آخر شهر بود. زمین را خرید و از همان ابتدا پیاش را با روضه کند. ساختش هم با یکی از مداحان قدیمی بود که معماری میکرد. زمانی که ساختمان در دست احداث بود، همزمان با ساخت خانه روضه میخواندند.
چند دقیقهای ذکر اهل بیت میگفتند و بعد کار را شروع میکردند.» ایمان دوست ادامه میدهد: «اینجا جوری ساخته شده است که فقط به درد روضه میخورد. هر کدام از این درها باز شود فضایش به این قسمت اصلی اضافه میشود تا در صورت بالا رفتن تعداد جا کم نباشد.»
تعداد زیادی عکس کنار هم چیده شده تا تاریخچه مصور روضهشان باشد. پدر که هنرمند و عکاس بود خاطرات این روضهها را برای شهر ماندگار کرده است. در زمانی که مجالس خلاصه میشد به 5 یا 6 روضه معروف مانند خانه شیخ و تکیه طهرانیها، او یکی از روضههای معروف شهر را بر پا کرد.
آن زمان که آقای آستانهپرست در خانه ایماندوست منبر میرفت صحن و سرای خانه پر میشد. تعداد مجالس آنقدر کم بود که مردم برای شنیدن ذکر مصیبت اهل بیت عطش داشتند. مجلسی که از همان ابتدا راهپای مداحان را به خانه ایماندوست باز کرد تا مداحی مانند احسانی از پانزده سالگی تا هفتاد و پنج سالگی یکی از افراد پای ثابت این روضه باشد.
مرحوم صغیر که اکنون حدود 50 سال است از دار دنیا رفته با این مجلس ارتباط داشته است. علما و بزرگان زیادی با این مرد رفاقت داشتهاند که هیچ کس سِرِ آن را نمیداند.
ایمان دوست حلقه وصل مداحان و علما بود تا هر هفته در خانه او دور هم بنشینند و معرفت بیندوزند. ایماندوست میگوید: «پدرم با همه مداحان و همه علما دوست بود. آیتا... شاهرودی و شیخ غلامحسن ترک که امام جمعه مشهد بود از دوستان پدرم بودند. آقای طباطبایی و آقای سیدهادی خامنهای از دیگر رفقایش بودند. با بسیاری از نمایندگان مجلس هم مأنوس بود. رفاقتش با آقای اکبرزاده نگفتنی است. مرحوم اکبرزاده از همان زمان که خشت اول این روضه بنا نهاده شد ذاکر این مجلس امام حسین(ع) بودهاند. خسرو ، موید، شفق وفایی و خوشچهره و دیگر بزرگان مداحی در این مجلس حضور یافتهاند.»
ایماندوست درباره دلیل حفظ روضه حرفهای شنیدنی دارد: «پدرم متولد 1303 بود که در1383 از دنیا رفت. آقای سیدان در مجلس ما منبر میرفتند و با پدرم آشنا بودند. ما ایشان را برای مراسم هفتم دعوت کردیم تا آن وقت من خیلی مقید به روضهگرفتن نبودم. گاهی روضهها بودم و گاهی نه.
بعد از مراسم هفتم که در حرم بود ایشان دوان دوان سمت من آمد. برایمان عجیب بود که چنین شخصیتی با این عجله سمت من آمد. ایشان یک کلمه گفت: «خدا ما را با پدر شما محشور کند.» من تا آن زمان ارج و قرب پدرم که خادم اهل بیت بود نمیدانستم. همان جا کنار صحن قدس نشستم.
آیتا... مروارید، میرزا جواد آقای تهرانی و... اینها کسانی بودند که یک ساعت کنار پدرم مینشستند و حرف میزدند. گاهی برایمان سؤال بود که اینها به هم چه میگویند
با خودم گفتم پدر ما مگر چه داشته است که ایشان چنین حرفی میزند. سوادش که در حد خواندن و نوشتن بود. نه ثروتی داشت و نه منزلت آنچنانی. مگر ایشان که بود که آیتا... سیدان چنین حرفی را میزند. مطمئن بودم که این مرد بزرگ بیحساب این حرف را نزده است. با خودم فکر کردم که اگر آدم بخواهد در مسائل معنوی پیش برود، راه فقط راه اهل بیت است. پدرم چیزی نداشت، ولی علما گاهی حدود 2 ساعت با ایشان صحبت میکردند. آیتا... مروارید، میرزا جواد آقای تهرانی و... اینها کسانی بودند که یک ساعت کنار پدرم مینشستند و حرف میزدند. گاهی برایمان سؤال بود که اینها به هم چه میگویند. پدرم واقعا وقف امام حسین(ع) بود و بر اثر همین چنین جایگاهی پیدا کرده بود.»
پدر و حالا فرزندان هیچ وقت دنبال شلوغ کردن روضهشان نبوده و نیستند. مجلس بالای 1000نفر داشتهاند و مجلس دو نفره هم برگزار کردهاند. عقیدهشان بر این است که مجلس مال آنها نیست و به همین خاطر اضطراب برگزاری روضه و شلوغی آن را ندارند. آن زمان که آقای انسانی برایشان منبر میرفت ازدحام جمعیت کوچه را هم در بر میگرفت و بالغ بر 20 بلندگو داشتند.
یک زمان هم بعد از برف سنگین مشهد در یک روز وفات، روضه گرفتند و فقط پدر و پسر و شیخ در مجلس حاضر شدند. آن زمان شیخ هم به زحمت خودش را به روضه رساند و برگشت. آنجا پسر به پدر اعتراض کرد که نمیشود امروز را تعطیل کنیم؟ و پدر پاسخی داد تا همیشه آویزه گوش او شود و دیگر هیچ وقت نخواهد به تعداد افراد حاضر در مجلس دلخوش شود.
پدر گفت: «کسانی که باید میآمدند، آمدند اما تو نمی فهمی!» البته پسر کراماتی هم در این مسیر دیده است. ماجرای نجات خانواده از چند حادثه مرگخیز این باور را در آنها زنده کرده که آنها باید بمانند تا چراغ این روضه را روشن نگه دارند. به همین دلیل زندگیشان را بر مدار این روضه چیدهاند.
همیشه کاری میکنند که عصر جمعه آماده خدمت به این جلسه باشند. ایماندوست معتقد است: «ما اصلا به درد کار دیگری نمیخوریم. آمدهایم تا خادم امام حسین(ع) باشیم. اگر این را از من بگیرند، هیچم و همه زندگیام وقف همین روضه است.»
پیرمرد با شهید آستانهپرست مأنوس بود. آستانهپرست برای روضهخوانی اباعبدا...(ع) هرگز پول نگرفت. ایماندوست میگوید: «حدود 20 سال او اینجا منبر میرفت. آیتا... سیدان، آیتا... روحانی کاشمری، آقای پیشنمازی، آقای گلایلی، آقای دستپروری، آقای واله، آقای موسوی تربتی و دیگر بزرگان چند سالی را در این مجلس منبر رفتهاند و تا زمانی که بنیه جسمی به آنها طاقت شرکت در مجالس را میداد، حضور مییافتند.»
روش پدر شنیدن حکمت از زبان بزرگان بود. او میخواست وقتی مردم میآیند تا روضه بشنوند در کنارش از عالمان بزرگ دین بیاموزند و دست خالی از مجلس بیرون نروند. مسئلهای که در مجالس کنونی کمرنگ شده است تا جایی که بعضی از مجالس منبری ندارد. ایمان دوست میگوید: «مجلس باید بزرگتر علمی داشته باشد تا اصل مجلس را حفظ کند. روش پدرم این بود که یک نفر منبری اهل علم و تراز اول در مجلس باشد.»
مجلس باید بزرگتر علمی داشته باشد تا اصل مجلس را حفظ کند. روش پدرم این بود که یک نفر منبری اهل علم و تراز اول در مجلس باشد
تا زمان فوت پدر مجلس دست پدر بود؛ اما بعد از او فرزندان با هم یک صدا میشوند که میراث پدر را با سبک خود پیرمرد حفظ کنند. میگوید: «ما حتی یک خشت را کم و زیاد نکردیم. روضه پدر را به همان شکلی که به ما تحویل داد حفظ کردیم. مردم گاهی میخندند که اینها خانه چند میلیاردی را برای روضه خوانی گذاشتهاند. ولی ما راضی هستیم.»
البته پدرهیچ وقت به فرزندانش توصیه حفظ روضه را نمیکند و حتی گاهی به زبان میآورد: «من که بمیرم شما اینجا را میفروشید و روضهام تعطیل میشود.»او فقط دغدغهاش را به زبان میآورد تا فرزندان خلفش بیوصیت او همت به حفظ روضه قدیمیشان بگمارند.
ایمان دوست میگوید: «بسیاری از بزرگان به ما توصیه کردهاند که این خانه را نفروشیم.»او درباره پدرش ادامه میدهد: «پدرم توصیه اکید برای احترام به چند نفر را داشت. آقای ماهرخسار، آقای سازگار، آقای اکبرزاده و آقای حسنی. زمانی که آقای اکبرزاده به روضه ما میآمدند خودم به دنبال ایشان در کوچه حسین باشی میرفتم تا در جلسه شرکت کنند. پدرم معتقد بود که وجود ایشان در مجلس وزنه است که تعادل مجلس را حفظ میکند. ایشان تنها مداحی بود که میتوانست ادعا کند یک قران از بابت مجلس نگرفته. مداحی برای دلش بود.»
جلسه آنها هیچ وقت تعطیل نشده است حتی زمانی که پدر بانی اصلی روضه از دنیا رفت و به بهانه داغ مصیبتِ پدر، میشد ذکر مصیبت اهل بیت را تعطیل کرد. پدر سهشنبه فوت کرد و همان جمعه روضهاش برپا شد. در زمان شاه یکی دو بار زمانی که تجمع ممنوع بود از روضهخوانی جلوگیری شد و ایادی شاه نگذاشتند در خانه به روی مستمعان باز شود.
البته آن موقع هم در را بستند و جلسه با تعداد کم برگزار کردند تا مهر تعطیلی بر پیشانی مجلس نباشد. حتی گاهی اوقات مجبور شدند قرض کنند تا این مجلس روضه را که با هزینه شخصی اداره میشود، بگردانند، ولی تعطیلی توی کارشان نبوده است. برکت نام ائمه (ع) بچهها را با هم متحد کرده است تا پرچم روضه پدری پایین نیاید.
آنها هر هفته چشم میکشند تا جلسه بعدیشان برسد و همتشان به بهتر برگزار کردن روضه است چون هدف تنها رضایت مستمع نیست. آنها میدانند که این روضهها یک بزرگتری دارد که در آن حضور مییابد. روضه حلقه وصل همه فامیل است. خواهر و برادرها و نوهها کنار مادربزرگ و این حلقه با برکت ذکر مصیبت اهل بیت باعث نزدیک شدن دلهایشان است.
ایماندوست بعد از این همه سال از جای جای روضهخانهشان با آن پنجرههای گسترده رو به حیاط خاطره دارد. هر گوشهای که چشمش میافتد میگوید اینجا آقای فلانی مینشست. حضور مستمر بعضی آدمها در یک روضه خانگی باعث شده که بعضی نقاط خانه به نام همان فرد نشان داشته باشد و کسی جای او ننشیند.
اکنون سرهنگ نیکومنش پشتی دوم پشت به پنجره را دارد. 40سال است جایش همانجاست. آقای خیراللهی، بازنشسته بانک، جایش سر سه کنجی است که حدود 40سال است آنجا مینشیند. آقای خالصی همیشه با همراهانش یک جای خاص مستقر میشوند. آنقدر این روضه و مستمعانش دل بسته آن هستند که حتی به آن گوشه اتاق که هر بار از آنجا ذکر اهل بیت را به جان شنیدهاند، دل سپردهاند.
گاهی خود مستمعان عکسی از خودشان میآورند تا وقتی که از دنیا رفتند عکسشان حاضر باشد و موقع دعا فراموش نشوند. ایماندوست معتقد است همه آن آدمها که طی این سالها در این مجلس مستمر حاضر هستند و بالغ بر 500 نفر میشوند بعد از فوتشان هم مستمع این جلسه هستند و برایمان ماجرایی را تعریف میکند.
گاهی مستمعان عکسی از خودشان میآورند تا وقتی که از دنیا رفتند عکسشان حاضر باشد و موقع دعا فراموش نشوند
یک نفر برای چایی دادن در روضهشان میآید که بعد از ترور آستانهپرست دیگر ترک مجلس میکند. بعد از 30سال دوباره پیدایش میشود و باز به همان چایی دادن مشغول است.
از او میپرسند که چه شد این مدت نبودی و چه شد آمدی. میگوید خواب شهید آستانهپرست را دیدم که میگوید: «فلانی چرا برای روضه نمیآیی.» او وقتی به شهید پاسخ میدهد: «چون شما نیستی من نمیتوانم جای خالی شما را ببینم و نمیآیم» جواب میشنود: «ما هر هفته آنجا هستیم» و حالا حدود 3سال به واسطه خوابی که دیده است، هر هفته سر سماور چای حاضر میشود تا خودش چایریز مجلس اباعبدا...(ع) باشد.
همسایهها و آنها که قدیمینشین این روضه هستند به این خانه حس تعلق دارند. باغچه بزرگ وسط حیاط میوههایش سهم آنهایی است که زودتر به جلسه برسند. شاتوت و انجیر و انگور باغچه این خانه هم متعلق به مستمعان روضه است. گاهی عصر جمعه بساط حیاطنشینی برپاست.
یکی درختها را آب میدهد و یکی پای درختها را جارو میزند. یک سال سرمای سختِ زمستان باعث شد که یکی از درختها از وسط ترک بخورد و مجبور شدند سرش را بزنند. یکی از مستعمان وقتی از راه رسید برای از بین رفتن درخت گریه افتاد. درخت بعدها دوباره سبز شد و آن مستمع هنوز ارتباطش را با آن درخت حفظ کرده است و وقتی بیاید ابتدا به آن سر میزند.
حالا هم بعضی از قدیمیها خودشان باغچه را بیل میزنند و در آن تخم سبزی میکارند. حتی درخت انجیر باغچه را هم یکی از مستمعان روضه آورده است. او سالها پیش نهالی اندازه کف دست به ایمان دوست داد تا در حیاط خانه بکارد تا زمانی که از دنیا رفت توی روضه یادش کنند. 3 هفته بعد این ماجرا آن مرد فوت کرد. حالا همان درخت به بار نشسته و یاد همان آدم را زنده میکند.
نقش همسر ایماندوست در حفظ روضه پدری کم از خود او نیست. خانهای که در آن هر روز به روی میهمانان گشوده است و یکی باید رتق و فتق امور را در آن برعهده بگیرد، بدون یاوری بانوی خانه امکانپذیر نیست. ایماندوست هنوز از همسرش برای برگزاری جلسه «نه» نشنیده است. پذیرایی، شام و جمع کردن برعهده اهل و عیال است.
شستن ظرفهای سفره امام حسین(ع) هر هفته کار سادهای نیست که بانوان خانه با جان و دل آن را به انجام میرسانند. البته حاج خانم ایمان دوست هم چنین نقشی را برای پدر داشته است. یک همراهی عمیق، ولی پشت پرده برای گرداندن هفتگی یک مجلس بدون تعطیلی عصر جمعه. البته مادر هنوز هم امور روضه را کامل به بچهها تفویض نکرده است.
هنوز خودش باید همه استکانهای چای روضه را بشوید. بانوی خانه که حدود 80 سال دارد، 65 سال خودش پای شستن استکان روضه امام حسین(ع) ایستاده است. حالا دیگر جسمش یاری نمیکند که خودش بخواهد فرش زیر پای میهمانان را هم جارو بزند، ولی حواسش به کار بچههاست و پنجرهها را خودش دستمال میکشد.
او هنوز اصرار دارد تا میتواند خودش خادم این روضه باشد. حتی دلش میخواهد ارثیهاش را به روضه امام حسین(ع) ببخشد تا این روضه ادامه پیدا کند. یک روز کنتور برق از جایش درآمده است و پسرش متوجه میشود که اگر کنتور کج قرار بگیرد شماره نمیاندازد. به شوخی به مادر میگوید: «خوب شد دیگر نمیخواهد پول برق بدهیم.» اما مادر با تشر به او میگوید: «با همین برق شبههدار میخواهی چراغ روضه را روشن کنی. برو درستش کن.» تلنگری که پسر را وا میدارد حتی لحظهای درنگ نکند.
ایماندوستِ پدر اهل کار خیر بود و همین واسطهگری برای کار خیر او را بیشتر با علما وصل کرد تا ندای نیازمندان را به آنها برساند. او حتی از بعضی علما اجازه داشت تا بخشی از وجوهاتشان را صرف کارهای خیر کند. برای نیازمندان و بهویژه سادات زیادی با این واسطه خانه خرید.
یک حسینیه به نام آستانه پرست بعد از ترور ایشان برپا کرد که پشت پمپبنزین خیابان تهران است. ایماندوست بزرگ به خاطر ارادتش به این شهیدِ ترور اعلام کرد که میخواهد جایی به نام او برپا کند. 2 روز طول کشید تا 10 نفر از بزرگان برای این کار پا پیش بگذارند و حسینیه شهید آستانهپرست کلنگش به زمین بنشیند.
هر حسینیهای که در مشهد ساخته شد پیرمرد در آن یک نقشی ایفا کرد. در تسهیل ازدواج فعالیت داشت. او حلقه وصل بسیاری از نیازمندان و متمکنان بود. با رفیق قدیمیاش آقای دوستی که اکنون در کوچه کربلا عکاسی دارد کارشان رساندن نذر و نذورات به دست نیازمندان بود. افراد را شناسایی میکردند تا واسطه خیر شوند.
بعد از ظهر جمعه بعد از روضه برای جبهه کمک جمع میکردند. پلاستیک را دستشان میگرفتند و یک دور میزدند و آن زمان 10 هزار تومان جمع شد
مغازه کوچکش در انتهای پاساژ محل مراجعه هر آن کس بود که چشم امید به دست خیری داشت. روضه با برکت امام حسین(ع) باعث بسیاری از این واسطهگریها شد. گاهی هم دست تاجر را میگرفت و او را جایی میبرد که پولش را خرج کند تا که اطمینان خاطرش بیشتر شود.
ایماندوست میگوید: «پدرم این نقش را داشت که هرکس با خیال راحت مالش را به او وا میگذاشت. بعد از ظهر جمعه بعد از روضه برای جبهه کمک جمع میکردند. پلاستیک را دستشان میگرفتند و یک دور میزدند و آن زمان 10 هزار تومان جمع شد.»
مجلس روضه کانونی برای شعر و شاعری هم شده است. شاعران و مداحان مختلف از شهرهای مختلف به اینجا میآیند تا در کانونِ عصر جمعه حاضر شوند. بانکی از کتابهای مرتبط با شعر آیینی هم اینجا دارند که مداحان بهره میبرند. شاعران و مداحان روزهای جمعه بعد از مراسم دور هم جمع میشوند و گعدههای مختلف تشکیل میشود.
اگر شاعری مدیحهای سرائیده، میخواند و نظر دیگران را میپرسد. اگر کسی اشکالی توی شعرش داشته باشد رفع میکند. اگر یک مداح در یک مجلس دیگر شعری خوانده باشد در این دورهمی دوستانه بررسی میشود تا نکند خلاف واقع چیزی گفته شود. مجلس روضهشان پاتوق مداحان است.
ایمان دوست میگوید: «ابتدا با اذن بزرگ جلسه چند مداح میخوانند. سپس جمعهای تخصصی وکوچکتر تشکیل میشود که هرکدامشان موضوع متفاوتی را بحث میکنند. کسانی که در جمعمان شرکت میکنند جزو مداحان منتخب کانون مداحی مشهد هستند. این باعث افتخارمان است که افرادی که در این جمع حضور دارند بر جریان مداحی مشهد موثرند.»