حمید فرزین میگوید: یک آتشنشان که در طی شیفت خود ۴ جنازه سوخته را دیده است، پس از اتمام شیفت کاری خود با ناراحتی که این اتفاقات برای او به وجود آورده است به خانه میرود.
اسماعیل امکانیمقدم، عمری را به آهنگری گذراند، اما آنچه او را سخت کرده بود، آهن و آهنگری نبود؛ بیکسی و تنهایی بود. آهن، تنها سهم او از زندگی بود. دستهای گرم او از هر ورق آهن سرد چیزی میساخت.
استادعلیاکبر صفارزاده شاید آخرین نفری باشد که از نسل شیروانیکوبهای قدیم مشهد مانده و هنوز از شغل سنتیاش محافظت میکند.
علی آشام از اولین تنورسازان مشهدی است که پیشترها آرزوها و رؤیاهایی برای شغلش داشت. حالا اما کارگاهش دارد نفسهای آخر را میکشد.
بستنیفروش چهارراه بهار وقتی کسی پول ندارد، از جیب خود مایه میگذارد و به او بستنی رایگان میدهد به این شرط که بعد پول را بیاورد.
با افزایش تمایل مردم به خرید لباسهای حاضری، چرخ زندگی ۴۰ خیاط کت و شلوار دوز خیابان گلستان کمتر میچرخد، اما کماکان خوشپوشی طرفداران خودش را دارد.
هیچکس نمیداند چگونه یک معلم ناخودآگاه میتواند با یک توپوتشر و شاید با تشویق و خندهای، یک زندگی را بچرخاند.