امیره بغدادی از جمله معروف: «سلامتی تاجی است بر سر افراد سالم که فقط افراد بیمار میتوانند آن را ببینند.» یاد میکند و میگوید: من چون با بیماران سر و کار داشتم، این موضوع را از عمق وجودم درک میکردم و سلامتی را بزرگترین نعمت خودم و خانوادهام میدانستم، اما وقتی کرونا گرفتم، باز انگار تلنگری برایم بود و بیش از پیش این موضوع ملکه ذهنم شد.
جایی بین خیابان شهیدنوابصفوی 5و7 یک در کوچک چوبی با تابلویی قدیمی رو به بیستوچند پله به طبقه بالای کاروانسرای یوسف خان کرمانی(تابراه) گشوده میشود تا ما را با این صحنه روبهرو کند: کمک دندانپزشک تجربی، سیدهاشم سعادتمند، تأسیس 1329.
سوهان جزو خوردنیهایی است که باید تازهخوری شود. اشتیاق مردم و زائران به خرید سوهان بیشتر میشد، تا آنجا که در کنار زرشک و زعفران و نخود و کشمش، سوهان هم جایش را بهعنوان سوغات مشهد باز کرد. درخواستها زیاد شده بود. کلید سروساماندادن به این نیاز و انتظار ایجادشده در دست حاجیمحمدی بود؛ مردی که سالها از کاسبان خوشنام بازاررضا(ع) بود.
او در پس رفتوآمدهای مداوم به شهر قم و دوستی با سوهانپزهای مجرب قمی، سرانجام مجاب شد اولین کارگاه سوهانپزی را در مشهد راه بیندازد.
سید علی عسکری پیرمردی که شش دهه از عمر هشتادودو سالهاش با دوختودوز عجین بوده و اگر چشمانش یاری کند، هنوز قصد بازنشستگی ندارد.سید مثل خیلی آدمهای همنسلش از درس و مدرسه دلزده بود و خاطره خوشی از معلم، ناظم و ترکههای انار نداشت. این میشود که سوم دبستان کتاب و دفتر را میبوسد. شاگرد این حجره و آن حجره میشود تا اینکه بالأخره در ده، یازدهسالگی در مغازه پیراهندوزی «حسین ماه» در خیابان خسروی کنار مسجد بناها پاگیر میشود. میگوید: نوجوان بودم که مرحوم پدرم من را مغازه اوستا خیاط ماهری در خیابان کج گذاشت. آنزمان به خیابان خسروی خیابان کج میگفتند.
کارگاهی در حاشیه بولوار امت و محله سجادیه است که نه زرق و برقی دارد و نه تابلو بزرگی، با اینحال اینجا سه نفر مشغول کار هستند و نان خانهشان را میبرند. این گلدوزی کامپیوتری یکی از کارگاههای باقیمانده در راسته بولوار امت است که هنوز پابرجاست. در سالهای نهچندان دور اینجا بورس گلدوزی کامپیوتری بود اما حالا آن کارگاهها جای خود را به فروشگاههای پررنگ و لعاب کلاهفروشی دادهاند. هادی ذاکرنژاد، اوستاکار و گلدوز جوانی است اما 20سال در این حرفه سابقه دارد و چراغ کارگاهش را روشن نگه داشته است.
علی آقا هنوز از لوازم پدرش استفاده میکند. آنطور که میگوید فقط چسبها صنعتی شده و به جای مالیدن آن با انگشت به لبههای کتاب از قلممو استفاده میکند، وگرنه هنوز به شیوه پدرش کار میکند؛ «صحافی به روش من و پدرم دیگر دورهاش تمام شده است. حالا بهحساب دستگاه جای کار با دست را گرفته است. کتاب را میگذارند توی دستگاه و صحافیشدهاش را تحویل میگیرند.»
مژگان دانشمند توضیح میدهد: در یکسال گذشته بهواسطه کاهش حضور بانوان در عملیاتها در طرح «شهر ایمن» که توسط سازمان آتشنشانی انجام میشد، حاضر شدم تا بهعنوان مربی این دورهها شهروندان را درباره مسائل ایمنی آگاه کنم. در این مدت در بیش از 150مجتمع مسکونی حاضر شدیم تا آموزشهای ایمنی را به شهروندان ارائه کنیم.