دفاع مقدس

زخم‌های جنگ بیست سال است که علی اکبر غنیمی را آزار می‌دهد
بیست سال است که عوارض بمباران شیمیایی، تن علی اکبر غنیمی را زخم، گوش راستش را ناشنوا و چشمانش را تار و او و همسرش را برای همیشه از نعمت داشتن فرزند محروم کرده است.
مادر شهیدعلی ایزدخواه هنوز هم شهادت پسرش را باور ندارد
پری‌خانم از دور به عکس شهید که شبیه پسرش بود، نگاه می‌کرد و زیر لب می‌گفت «مادرت برایت بمیرد؛ تو که سن و سالی نداری.» آهسته با خودش زمزمه می‌کرد و در دلتنگی پسرش برای آن شهید عزاداری می‌کرد.
دندان‌پزشکی با انبردست در روزهای اسارت
«امیرمحمد نیازی» می‌گوید: وقتی صلیب سرخ می‌آمد، ۲ هزار‌نفر را که دندان‌درد داشتند، با پا و دست و چشم بسته و با خواری و ذلت نزد دندان‌پزشک می‌بردند. گاهی به‌عمد، دندان سالم را می‌کشیدند.
شهید پاشایی‌نژاد ۱۸ سال با جراحاتش جنگید
مادر شهید علی‌اصغر پاشایی‌نژاد، می‌گوید: هنوز صدای ناله‌هایش توی گوشم است. دکتر‌ها هر روز قرص‌های رنگارنگ و دارو‌های مختلف تجویز می‌کردند تا کمی از درد‌هایش کم کنند.
فکر نمی‏ کردم روزی عباسم را بی‌دست بیاورند
شهید عباسعلی دهقان در کوچه وحدت ۱۱ بزرگ شد، به مدرسه رفت و از همین جا بود که آسمانی شد، رفت و از خودش تنها یک قاب عکس سیاه و سفید در خانه پدری به یادگار گذاشت.
نام شهدا با مرور خاطراتشان زنده است
مجلس، مجلسِ خاطره گویی از آدم‌هایی بود که دو دهه پیش، رفتن را به ماندن ترجیح داده بودند و همین بهانه ماندگاری اسم و رسمشان شده بود.
بی‌خداحافظی رفت تا نگویم: نرو
شهید عباسعلی غفوریان سیستانی آن روز‏ها سن و سالی نداشت؛ نه همسری داشت و نه دلبستگی به چیزی. فقط برای رضای خدا رفت و جانش را هم فدا کرد.