کد خبر: ۱۳۶۴۶
۱۸ آذر ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۰
رمزگشایی از مأموریت کشیش آمریکایی در مشهد

رمزگشایی از مأموریت کشیش آمریکایی در مشهد

«لوئیس اسلستین»، صاحب قدیمی‌ترین قبر موجود در گورستان ارامنه مشهد، یک کشیش مسیحی از فرقه «پرسبیترین»، با تابعیتی آمریکایی بود که در یکی از برهه‌های حساس تاریخ مشهد، به این شهر آمد و حوادث مهمی را به چشم دید.

اطلاعات ما درباره «لوئیس اسلستین»، صاحب قدیمی‌ترین قبر موجود در گورستان ارامنه مشهد، به‌طرز ناامید‌کننده‌ای اندک است. گزارش‌های موجود عموما به زبان فارسی نیستند و عملکرد و جایگاه فعالیت‌های او را در مشهد نشان نمی‌دهند.

اسلستین یک کشیش مسیحی از فرقه «پرسبیترین»، با تابعیتی آمریکایی بود که در یکی از برهه‌های حساس تاریخ مشهد، به این شهر آمد و حوادث مهمی را به چشم دید. او علاوه بر واقعه به توپ بستن حرم‌رضوی، از شاهدان عینی شیوع قحطی بزرگ در مشهد بود.

قلی مجد در کتاب «قحطی بزرگ» به برخی گزارش‌های اسلستین اشاره می‌کند. در‌واقع این «کشیش تبشیری»، تنها منبع اطلاعاتی سفارت آمریکا درباره اوضاع وخیم قحطی در مشهد، طی سال‌های دهشتناک جنگ جهانی اول محسوب می‌شد. اسلستین نهایتا در بهار‌۱۹۱۸‌میلادی‌/ اردیبهشت‌۱۲۹۷‌خورشیدی بر اثر بیماری مهلک تیفوس درگذشت و او را در گورستان ارامنه مشهد، جایی که در آن نه‌فقط اموات اقلیت ارمنی، بلکه درگذشتگانی از سایر فرق مسیحی مانند کاتولیک، آشوری و پروتستان نیز دفن شده بودند، به خاک سپردند.

اینکه اسلستین درواقع کیست و گزارش‌های او چه نقشی در بازخوانی کم‌نقص تاریخ مشهد در اوج جنگ جهانی اول دارد، موضوعی است که می‌خواهم با تکیه بر شواهد تاریخی به تجزیه و تحلیل آن بپردازم. در‌واقع این نوشتار به حل یک معما اختصاص دارد؛ لوئیس اسلستین و چرایی و چگونگی حضور او در مشهد مقدس.

 

مسافری از نیویورک

عمده اطلاعات ما درباره اسلستین در دو منبع مستقل قابل جست‌وجوست که فقط یکی از آنها به زبان فارسی ترجمه شده است؛ نخست کتاب «قحطی بزرگ» که درباره‌اش صحبت کردیم و دوم گزارش مفصل «تاریخ مأموریت پرسبیترین در ایران»، اثر «جان الدر» که در حدود سال‌۱۹۶۰‌میلادی منتشر و در آن به گوشه‌هایی از فعالیت‌های اسلستین اشاره شده است.

بر پایه همین گزارش‌ها، می‌دانیم که لوئیس‌اسلستین در سال‌۱۸۶۳‌میلادی (۱۲۴۲‌خورشیدی) در نیویورک به دنیا آمد و تا سال‌۱۸۸۷ میلادی (۱۲۶۶‌خورشیدی) یعنی تا حدود بیست وچهارسالگی‌اش در موطن خود ماند و در مدرسه مذهبی «آبُرن» تحصیل کرد. او در این سال به‌عنوان مبلغ مذهبی (میسیون) به ایران فرستاده شد؛ سفری بی‌بازگشت که در آن همسرش نیز حضور داشت.

اسلستین وابسته به فرقه تبشیری «پرسبیترین» بود؛ پروتستان‌هایی که انسجام خوبی در عرصه فعالیت‌های تبلیغی داشتند و از آن بسان وسیله‌ای برای توسعه نفوذ ایالات متحده در دنیا استفاده می‌کردند. در آن زمان، هنوز مدت زیادی از تأسیس کشور آمریکا نمی‌گذشت و جهانی که طی دهه‌های متمادی با پدیده استعمار درگیر بود، عموما چیزی از خلق‌و‌خوی آمریکایی نمی‌دانست.

اسلستین در ابتدای ورود به ایران، راهی تهران شد. دوره، دوره ناصرالدین‌شاه بود. اسلستین مدتی بعد و در ادامه مأموریتش به اصفهان فرستاده شد؛ جایی‌که گروه‌های تبشیری از فرق مختلف مسیحی حضور داشتند و سابقه این حضور، به دوره صفویه باز می‌گشت. اسلستین تا سال ۱۹۱۱‌میلادی (۱۲۹۰‌خورشیدی) در اصفهان ماند و در این مدت، وقایع منتهی به نهضت مشروطه را به چشم دید. او تسلط بسیار‌بالایی در زبان فارسی پیدا کرد و توانست با ایرانیان ارتباطات دوستانه برقرار کند و حتی چنان‌که در یادداشت‌ها و نامه‌هایش دیده می‌شود، به بحث و گفت‌و‌گو با روحانیون و علمای شیعه بنشیند.

اسلستین در مشهد دست به فعالیت تبلیغی زد، اما نتوانست کسی را مسیحی کند

بنابراین، وقتی اسلستین در سال‌۱۹۱۱ میلادی از طرف کلیسای پرسبیترین‌ها برای ایجاد یک پایگاه تبلیغی دائمی در مشهد برگزیده شد، به‌خوبی آداب و رسوم ایرانیان را می‌دانست و ۲۴‌سال از عمرش را در میان مردم این سرزمین سپری کرده بود. انتخاب او برای مأموریت تأسیس پایگاه تبلیغی در مشهد، نشان از اعتمادِ سازمانی به اسلستین دارد.

در آن زمان، حضور غیرمسلمانان در مشهد با محدودیت‌هایی مواجه بود. اقلیت‌های یهودی و ارمنی در محلات و مناطق خود سکنا داشتند و اسلستین و گروهش ناچار بودند در فضایی غیر از فضای زیستی آنها ساکن شوند. انتخاب مکان، کاری دشوار بود که اسلستین با تجارب فرهنگی طولانی‌اش، توانست از عهده آن برآید.

 

فعالیت‌های بی‌فایده تبلیغی

اسلستین در مشهد دست به فعالیت تبلیغی زد، اما نتوانست کسی را مسیحی کند. گزارش‌های موجود نشان می‌دهند که با وجود وضعیت ناپایدار اقتصادی در میان مردم، کسی حاضر نبود به دیانتش چوب حراج بزند. اسلستین برای تبلیغ تا مرز افغانستان هم می‌رفت؛ مرزی که در آن زمان به‌شدت ناامن و بدون پشتوانه حفاظتی بود.

او با احتیاط نسخه‌هایی از انجیل را در میان مردم توزیع می‌کرد و گاه در قهوه‌خانه‌ها می‌نشست و برای مردم از داستان‌های مسیح می‌گفت؛ اقدامی که تقریبا در همه موارد با ناکامی اساسی همراه بود. او در یکی از گزارش‌هایش به مرکز پرسبیترین‌ها در اصفهان می‌نویسد: «من در قهوه‌خانه‌ها می‌نشینم، جایی که درویش‌ها نقالی می‌کنند. وقتی آنها تمام می‌شوند، من شروع می‌کنم به خواندن داستان‌های مسیح. مردم گوش می‌دهند، گاهی مسخره می‌کنند، اما اغلب کنجکاو می‌شوند.»

 

شاهد عینی

دوران حضور اسلستین در مشهد، مصادف با وقایع ریز‌و‌درشتی است که عموما صبغه ناگوار و تلخ دارد. در سال ۱۹۱۲‌میلادی (۱۲۹۱‌خورشیدی)، روس‌ها حرم مطهر رضوی را به توپ بستند و اسلستین یکی از شاهدان این واقعه ناگوار بود. او در‌این‌باره می‌نویسد: «روس‌ها برای سرکوب شورشیان، حرم مقدس را بمباران کردند. این اتفاق شوک بزرگی به مردم وارد کرد. گنبد‌های طلایی آسیب دیده‌اند و حرمت مکان شکسته شده است. مردم در بهت و خشمی فروخورده هستند. حضور سربازان روسی در خیابان‌ها، جوی نظامی و سنگین ایجاد کرده است و احساسات ضدخارجی را در میان توده مردم تقویت کرده است که کار ما را دشوارتر می‌کند.»

او تلاش کرد موقعیت هیئت تبشیری خود را در مشهد تثبیت کند؛ انگلیسی‌ها به آمریکایی‌ها بدبین بودند و اگر می‌توانستند، حتی کشیش‌های اعزامی از ینگه دنیا را می‌کشتند. اسلستین در شرایطی که قحطی آغاز شده بود و بیماری‌های واگیردار غوغا می‌کرد، کوشید تا از طریق ایجاد یک مرکز درمانی که بعد‌ها تبدیل به بیمارستان آمریکایی‌ها شد، فعالیت‌های خود را توسعه دهد؛ این اقدام به نتیجه رسید و سنگ بنای مرکز درمانی آمریکایی‌ها در مشهد گذاشته شد.

اینکه چرا هیئت تبشیری آمریکایی با وجود آگاهی از شرایط مذهبی مشهد و کاهش ضریب نفوذ فعالیت‌های تبلیغی در آن، باز هم اصرار داشت مرکزی دائمی در این شهر تأسیس کند، شاید ریشه در تکاپو‌های اطلاعاتی داشت. خراسان محل تلاقی جدی دو قدرت استعماری روس و انگلیس بود و به‌طبع کسب اطلاعات از آن بر تجزیه و تحلیل‌های سیاسی تأثیر می‌گذاشت.

فیروز کاظم‌زاده در کتاب «روس و انگلیس در ایران» ضمن بررسی واقعه به‌توپ‌بستن حرم‌رضوی، از روزنامه‌ها و منابع آمریکایی به کرات استفاده می‌کند؛ منابعی که مواد خبری آنها، بی‌تردید توسط اسلستین تأمین می‌شد. او کوشید تا از موقعیت پیش‌آمده برای تأسیس یک «مرکز اعانه» استفاده کند.

تأسیس چنین مراکزی در خراسان و مشهد از سوی اتباع دولت‌های غربی، مسبوق‌به‌سابقه بود. پیش‌تر و در زلزله قوچان، روس‌ها چنین مرکزی را در شمال خراسان تأسیس کردند و کوشیدند با ایجاد پست‌های امدادی، به زلزله‌زدگان کمک کنند؛ این کار کاملا جنبه تبلیغی داشت و به‌صورت هدفمند انجام می‌شد.

حضور سربازان روسی در خیابان‌ها، جوی نظامی و سنگین ایجاد و احساسات ضدخارجی را در میان توده مردم تقویت کرد

او بر روی تأسیس یک مرکز درمانی در مشهد تمرکز کرد و توانست زمینی را که بعد‌ها بیمارستان آمریکایی شهر در آن ساخته شد، بخرد. طبق ادعای جان الدر، اسلستین در همین زمان، دست به توزیع غذا در میان مردم زد؛ مردمی که از شدت گرسنگی روبه مرگ بودند.

گزارش‌های او یکی از منابع مهم مطالعه درباره قحطی بزرگی است که انگلیسی‌ها به‌صورت مصنوعی در ایران ایجاد کردند. اسلستین در یکی از این گزارش‌ها می‌نویسد: «قیمت گندم و نان به‌حدی رسیده که از توان خرید مردم عادی خارج است. در خیابان‌ها، مردان و زنانی را می‌بینم که پوست و استخوان شده‌اند. ما در حیاط محل اقامت مبلغان، دیگ‌های سوپ بار گذاشته‌ایم. جمعیت گرسنه پشت در‌ها چنان فشار می‌آورند که گاهی کنترل آنها غیرممکن است. آنها برای یک تکه نان خشک همه‌کار می‌کنند.»

او در گزارشی دیگر که آن را در زمستان‌۱۹۱۸ میلادی ارسال کرده و به احتمال آخرین گزارش اسلستین است، می‌نویسد: «تیفوس همدوشِ گرسنگی در حال درو کردن مردم است. اجساد در گوشه‌و‌کنار خیابان‌ها افتاده‌اند و کسی نایِ دفن کردن آنها را ندارد. من هر‌روز با صحنه‌هایی روبه‌رو می‌شوم که قلم از توصیف آن شرم دارد. کودکانی که کنار جسد مادرانشان گریه می‌کنند و خودشان در حال مرگ‌اند. ما سعی می‌کنیم به بیماران رسیدگی کنیم، اما دارو‌ها تمام شده و فضا آلوده است. مرگ بر شهر سایه انداخته است.»

وی تلاش کرد نظر مرکز پرسبیترین‌ها را در تهران برای اعزام پزشک جلب کند، اما آنها قادر نبودند به درخواست اسلستین پاسخ مثبت بدهند. او به‌دلیل تماس دائم با بیماران مبتلا به تیفوس، دچار این بیماری شد و در سال ۱۹۱۸‌میلادی درگذشت.

 

* این گزارش سه‌شنبه ۱۸ آذرماه ۱۴۰۴ در شماره ۴۶۴۷ روزنامه شهرآرا صفحه تاریخ و هویت چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44