کد خبر: ۱۰۷۸۱
۲۰ آبان ۱۴۰۳ - ۱۴:۳۰

شهید‌مجید ابراهیمی برای رفتن به جبهه ۳ روز روزه گرفت

شهید‌مجید ابراهیمی تمیزکار ۱۵‌ساله بود که وارد بسیج محله دانش‌آموز شد، اما از قبل انقلاب هم با اینکه سن کمی داشت نوار سخنرانی حاج‌آقای کافی را گوش می‌داد.  

لادن کاظمی \ یک عکس از پسر شهیدش را در مسجد امیرالمومنین(ع) در کنار شهیدان دیگر گذاشته که خیلی به آن علاقه دارد. هر روز می‌آید اینجا چای می‌ریزد و کمک می‌کند. او خود را خادم افتخاری این مسجد معرفی می‌کند و می‌گوید نامش ‌ملک تاج مکانیکی، مادر شهید‌مجید ابراهیمی تمیزکار است. 

ملک‌تاج خانم که بسیار مهربان و خوشرو به نظر می‌رسد در خانه‌اش که در بولوار دانشجو قرار دارد میزبان خوبی است و با روی باز به استقبالم می‌آید.

وقتی از او درباره پسر شهیدش می‌پرسم سرش را به سوی آسمان بلند می‌کند و می‌گوید: خدا را شکر می‌کنم که پسر اولم را در راه امام‌حسین(ع) راهی جبهه‌ها کردم و بعد ادامه می‌دهد: ۱۵‌ساله بود که وارد بسیج محله دانش‌آموز مشهد شد، اما از قبل انقلاب هم با اینکه سن کمی داشت نوار سخنرانی حاج‌آقای کافی را گوش می‌داد.  

 

با تشویق پدرش به جبهه رفت

مجید تمیزکار این شهید هم‌محله‌ای ما که سال‌۶۶ در کردستان به شهادت رسید به دلیل علاقه زیادی که به اسلام و انقلاب داشت خود را ملزم می‌دید که هر چه سریع‌تر به جبهه‌ها برود.

پدر شهید تمیز‌کار نیز هم می‌نشیند کنارمان و با بیان خاطرات از مجید، رشته کلام را از همسرش می‌گیرد و می‌گوید: با شروع جنگ اول به جبهه رفتم و چند ماه آنجا بودم همان روز‌ها بود که مجید هم با آن سن کمی که داشت مغازه من را می‌گرداند و حتی در خانه هم کمک‌دست مادرش بود.

هروقت چیزی لازم داشتم مجید که پسر بسیار فعالی بود به ما در اداره مغازه کمک می‌کرد، اما به دلیل علاقه زیادی که به انقلاب داشت با اجازه و تشویق خودم به جبهه رفت.  

 

بچه‌های محله را به خواندن قرآن تشویق می‌کرد

عباس تمیزکار، پدر شهید به اینجا که می‌رسد آهی می‌کشد و می‌گوید: مجید آن‌قدر در کار‌ها خوب و بی‌نظیر بود که حالا می‌فهمم چه دسته گلی را از دست داده‌ام.

او ادامه می‌دهد: قبل از اینکه به جبهه برود در پایگاه بسیج محله فعالیت می‌کرد و در کلاس‌های عقیدتی‌سیاسی شرکت داشت، شب‌ها در محله تا صبح پاس‌بانی می‌داد و صبح به مدرسه می‌رفت. 

بعدازظهر‌ها هم در مغازه کمک دستم بود. پدر شهید تمیزکار می‌گوید: مجید حتی بچه‌های محله را هم تشویق به شرکت در کلاس‌های دوره قرآن می‌کرد.  

پای ثابت مراسم عزاداری سیدالشهدا(ع) بود

مادر شهید تمیزکار در ادامه صحبت‌های همسرش می‌گوید: مجید اولین گل زندگی مشترک ما بود که در خوش‌اخلاقی و مهربانی با اهالی محل و دوستانش حرف نداشت، او به فکر فرو‌می‌رود و می‌گوید: هرچه ازکمالاتش بگویم کم گفتم، چون به نماز و روزه و قرآنش خیلی پایبند بود و به امام‌حسین (ع) هم علاقه بسیاری داشت و پای ثابتی در مراسم عزاداری سیدالشهدا (ع) بود.

زمانی که از جبهه می‌آمد اول به پابوس آقا امام‌رضا (ع) می‌رفت و سلامی عرض می‌کرد و بعد به خانه می‌آمد. با تمام افراد فامیل هم با احترام رفتار می‌کرد و به بچه‌های محله احترام می‌گذاشت.  

 

هیچ‌وقت یادم نمی‌رود، روزی که...

عباس تمیزکار ما را می‌برد به روز‌هایی که پیکر پسرش را برای تشییع به محل آوردند و با بغضی در گلو می‌گوید: شاید باورتان نشود، روزی که برای آخرین بار او را به محل آوردند، همه از شهادتش افسوس می‌خوردند و می‌گفتند: الحق که خدا گلچین است.  

 

شهید‌مجید ابراهیمی برای رفتن به جبهه ۳ روز روزه گرفت

 

برای رفتن به جبهه روزه گرفت

مادر شهید تمیزکار حالا اشک‌هایش را پاک می‌کند و ادامه می‌دهد: آن‌قدر علاقه به جبهه داشت که برای موافقت با رفتنش سه روز روزه گرفت تا اینکه راهی جبهه شد.

او ادامه می‌دهد: مجید همیشه می‌گفت من چیزی از شهید‌فهمیده کم ندارم و باید به جبهه بروم.

آن‌قدر شور و شوق حضور در جبهه‌ها را داشت که هر وقت به مرخصی می‌آمد با اینکه می‌توانست ۱۰‌روز بماند، اما ۳‌روز بیشتر نمی‌ماند و بعد دوباره بی‌تاب رفتن به جبهه‌ها بود، موقع نماز که می‌شد زود‌تر از من و پدرش به مسجد می‌رفت و در صف اول نماز جماعت می‌ایستاد. 

هیچ‌وقت به خاطر ندارم که به کسی اخم کرده باشد، همیشه در حال شوخی بود. همه او را با صورتی خندان به یاد می‌آورند. اصلا او لیاقت شهادت را داشت و خوش به حالش که در راه امام‌حسین(ع) به شهادت رسید. 

مجید در عملیات بیت‌المقدس به شهادت رسید و پس از ۵۴روز جسدش در عملیات بعدی توسط نیرو‌های سپاه پیدا شد

 

از ما خواسته بود که پس از شهادتش گریه نکنیم

شهید‌مجید تمیزکار وقتی به عنوان سپاهی به جبهه رفت فرماندهی دسته را به عهده گرفت. او در عملیات بیت‌المقدس در یک جنگ تن‌به‌تن با دشمن به شکل مظلومانه‌ای به شهادت رسید و پس از ۵۴روز جسدش در عملیات بعدی توسط نیرو‌های سپاه پیدا شد و به خانواده‌اش تحویل داده شد.

پدر شهید تمیزکار در این باره می‌گوید: وقتی خبر شهادتش را آوردند با اینکه مفقودالجسد بود باور نمی‌کردم. احتمال می‌رفت که اسیر یا مجروح شده باشد. اما همان روز‌ها مادرش در خواب دیده بود که خودش می‌گوید به شهادت رسیده است.

درست دوازدهم فروردین بود که بالاخره جسد او را به ما تحویل دادند در حالی‌که به شکل فجیعی توسط سربازان عراقی به شهادت رسیده بود.

با این حال او در وصیت‌نامه‌اش از ما خواسته بود که پس از شهادتش برای او گریه نکنیم و به او افتخار کنیم، چون همیشه معتقد بود: اگر خدا می‌خواست خودش از کافران انتقام می‌گرفت و همه را بی‌زحمت از جنگ شما هلاک می‌کرد ولی این جنگ کفر و ایمان برای امتحان خلق است و آنان که در راه خدا کشته شدند خدا هرگز رنج اعمالشان را ضایع نمی‌کند.  

در آخر می‌روم وصیت‌نامه‌اش را باز می‌کنم و دست‌خط خودش را پس از گذشت این همه سال می‌خوانم که نوشته شده است: «ملت عزیز هوشیار باشید که دشمن داخلی، خطرش بیشتر از دشمن خارجی است و ما تا به حال ضربه‌های مهمی که خوردیم از همین دشمنان داخلی و منافقان کوردل و از خدا بی‌خبر بوده است.

ملت عزیز سعی کنید به خانواده‌های معظم شهدا سر بزنید. به امید پیروزی نهایی رزمندگان اسلام و طول عمر برای رهبر انقلاب اسلامی.»

* این گزارش پنج شنبه، ۱۵ فروردین ۹۲ در شماره ۴۸ شهرآرامحله منطقه ۱۱ چاپ شده است.  

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44