
استعدادیابی به شیوه مرتضی یکه در زمین چمن
فوتبال را از زمینهای خاکی باغ راهآهن شروع کرد؛ باغی که آن روزها دیوار و حصار نداشت و برای بچههای محله، بهترین مکان برای گذراندن اوقات فراغتشان بود. یک توپ پلاستیکی چندلایه و عدهای پسربچه که مشتاقانه در زمینهای خاکی بازی میکردند، مرتضی یکه را بر آن داشت تا عاشقانه برای پرورش شاگردانش تلاش کند.
او همان روزهایی به فکر پرورش نوجوانان افتاد که تیمهای فوتبال هرمحله برای دعوت به بازی دوستانه، با دیوارنوشتهها حریف میطلبیدند، مثل تیم آقا مرتضی؛ «تیم فجر ابوذر آماده مسابقه است» یا «تیم فجر ابوذر رقیب میطلبد».
هر جمعه، زمینهای خاکی محلات، میدانی برای خالیکردن انرژی پسرها بود تا با یک دیدار دوستانه، عیار تیمشان را محک بزنند. چه استعدادهایی که از همین زمینهای خاکی شکفت! یکه از دل همین زمینهای خاکی و بازیهای دوستانه کاشف استعدادها شد، طوریکه اکنون شاگردانش در باشگاه سپاهان مشهد توپ میزنند. حدود سیزدهسال است که او نوجوانان و جوانان بااستعدادی را به باشگاههای معروف کشور معرفی کرده است.
آقامرتضی ساکن محله ۱۷ شهریور در کارنامه هندبالش هم افتخارات بسیاری دارد، افتخاراتی ازجمله قهرمانی مسابقات آموزشگاههای خراسان با تیم ناحیه یک آموزشوپرورش، تیم منتخب هندبال ناحیه یک آموزشوپرورش، قهرمانی مسابقات شهرداری مشهد، نایبقهرمانی مسابقات مدارس ناحیه یک آموزشوپرورش.
دوران درخشان فوتبال محله
مرتضی یکه چهلسال را پر کرده و در یکی از محلات قدیمی مشهد بزرگ شده است. حالا که خاطراتش را زیرورو میکند، به یاد میآورد که پدرش روی خوشی به فوتبال بازیکردن پسرانش نشان نمیداد. اما او و برادر بزرگترش عاشق فوتبال بودند. میگوید: هرزمان پدرم، ما را مشغول فوتبال بازیکردن میدید، میگفت از ورزش نان و آب درنمیآید! بروید کار و حرفهای یاد بگیرید.
انگار او مسخ فوتبال شده و گوشش بدهکار این حرفها نبود. شاید علتش محلهای بود که در آن بزرگ شده است؛ «پسرها در محله طلاب، برای گذراندن اوقات فراغت مانند همه پسربچههای دههشصتی فوتبال بازی میکردند. خرجش یک توپ پلاستیکی بود و چند آجر برای درستکردن دروازه. اما ساعتها با همان دلمان خوش بود و بازی میکردیم.»
او معتقد است بچههای این دوره ترجیح میدهند فوتبال را در گوشی تلفن همراهشان بازی کنند تا در فضای آزاد. این مربی تیم فوتبال حرفش را اینطور ادامه میدهد: در دهه ۶۰ امکانات کم بود، اما تا دلتان بخواهد بچههای بااستعداد داشتیم. بچههای این دوره پشتکار دههشصتیها را ندارند.
عرق خاصی به تیم محلیشان، فجر ابوذر، دارد؛ تیمی قوی که در بازیهای محلی یک سروگردن از سایر تیمهای محلات بالاتر بود. آنها در زمین خاکی بازی میکردند.
آقامرتضی یکه میگوید: نوجوان بودم که با تیم فجر ابوذر در سال۱۳۸۱ و ۱۳۸۲ در مسابقات محلات مشهد شرکت کردیم و قهرمان شدیم. سال۱۳۸۱ با این تیم به لیگ دسته ۲ صعود کردیم و در همان سال، قهرمان دسته ۲ شدیم. این موفقیت را بدون باخت به دست آوردیم.
سرگذشت زمینهای خاکی
این مربی فوتبال، زمینهای خاکی بسیاری را به یاد میآورد. زمینهای خاکی راه آهن، گردشگری منطقه۷، «قلعه شقا» و...، اما زمین قلعه شقا دراینمیان بیشتر از سایر زمینهای خاکی، میزبان بازی فوتبال نوجوانان و جوانان بوده است.
او از این زمینهای خاکی اینگونه روایت میکند: خودمان زمینها را با بیل هموار میکردیم. جارو میآوردیم و آشغالها و نخالهها را جمع میکردیم. آن روزها شبکههای اجتماعی وجود نداشت. برای حریفطلبیدن کلیشه درست میکردیم و با اسپری روی دیوار چاپ میکردیم که تیم ما آمادگی مسابقه با تیمهای دیگر را دارد.
اما همه زمینهای خاکی یک سرانجام داشتهاند. «آسفالت» اتفاقی بود که بر سر همه زمینهای خاکی آمد. برای ساختوساز، زمینها را آسفالت کردند و آپارتمان جای آنها را گرفت.
او میگوید: زمینی که در باغ راهآهن بود، محل بازی تیمهای زیادی بود. با دیوارکشی باغ راهآهن، زمین بازی ما هم از بین رفت. باغ راهآهن خصوصی شد و بیشتر دراختیار خانوادههای کارمندان راهآهن قرار گرفت.
وقتی از ورزش پول درآمد
از یازدهسالگی فوتبال بازی میکرد؛ هم استعدادش را داشت و هم توانایی بدنیاش را. در پانزده تا هفدهسالگی هم در تیم بزرگسالان بازی کرد. او در تیم امیرکبیر که تیم آموزشگاههای خراسان آن دوران بود، عضویت داشت و با این تیم برای آموزشوپرورش مقام هم کسب کرد.
دیگر از مرحله آماتوری وارد مرحله حرفهای شده بود و در شانزدهسالگی در این رشته حرفی برای گفتن داشت. یکه دراینباره میگوید: کمکم از بازی در زمین خاکی، بهسمت بازی در چمن و بازی حرفهای رفتم. در مدرسه بهدلیل آمادگی جسمانی خوبم به رشته هندبال گرایش پیدا کردم.
زمینها را با بیل هموار میکردیم و برای حریفطلبیدن کلیشه درست میکردیم
در آن دوره همزمان هم فوتبال بازی میکردم و هم هندبال. اما به خاطر مقامهایی که بهدست آوردم بیشتر سمت هندبال رفته بودم. با آنکه درسهایم خوب بود، دل و دماغ درسخواندن نداشتم؛ چون داشتم از ورزش پول درمیآوردم.
سال سوم دبیرستان بود که امتحانات خرداد را بهدلیل شرکت در مسابقات از دست داد و دیگر آن شور و شوق قبل را برای ادامه تحصیل نداشت. اما آسیبدیدگی سبب شد که خیلی زود هندبال را کنار بگذارد.
دراینباره میگوید: در شانزدهسالگی هندبال را حرفهای بازی میکردم. آسیبدیدگیای که در بازی پیدا کردم، سبب شد در هجدهسالگی، بازی را کنار بگذارم و سراغ سربازی بروم.
سفت و سخت به دنبال مربیگری
در سربازی پی به اهمیت درس و مدرک تحصیلی برد. با خودش قرار گذارشت بعداز اتمام سربازی پی درس و دانشگاه را بگیرد. بعد از برگشت از خدمت، ظرف مدت ششماه، خود را برای کنکور آماده کرد و در رشته روابط عمومی و ارتباطات مدرک کارشناسیاش را گرفت.
همزمان با تحصیل، در هیئت فوتبال، بهعنوان مسئول کمیته عضوگیری، برگزیده شد. علاوهبراین، عضو کمیته اجرایی مسابقات هیئت فوتبال استان خراسان از سال ۹۰ تا ۹۴ هم بود. این مربی فوتبال میگوید: برای هیئت فوتبال استان خراسان کار میکردم، اما بعداز مدتی به دلایلی همکاریام را قطع کردم. چندینماه حقوقم را طلبکار بودم. همان روزها باخبر شدم کلاسهای مربیگری درجه D آسیا درحال برگزاری است.
هیئت فوتبال بهجای پرداخت پول، مرتضی را در این کلاسها ثبت نام کرد و همین باعث شد سفت و سختتر بهدنبال مربیگری برود، بهطوریکه بین سالهای ۹۲ تا ۹۷ چندین مدرک مربیگری و دروازهبانی دریافت کرد.
فوتبال در حاشیه
گذراندن دورههای مربیگری، او را دوباره بهسمت مستطیل سبز کشاند. در صحبتهایش اشاره میکند که با همه موفقیتهایی که در هندبال داشت، جذابیت و هیجان فوتبال سبب شد او باز هم بهسمت این بازی پرهیجان کشیده شود. این مربی فوتبال میگوید: علاوهبر جذابیت و هیجان فوتبال، بازیکنان هندبال، دستمزدهای چندانی نمیگیرند و این بازی بین عموم مردم چندان محبوبیت ندارد. به همیندلیل نوجوانان و جوانان، انگیزه چندانی ندارند برای اینکه هندبالیست حرفهای شوند.
بعداز اینکه مربیگری در باشگاههای مختلف را تجربه کرد، سال۹۲ در حاشیهشهر، تیم فوتبال «آرمان» را تأسیس کرد. درباره اینکه چرا در حاشیهشهر فوتبال را پی گرفته است، اینگونه توضیح میدهد: استعدادهای بینظیری در حاشیهشهر وجود دارد که بهطور معمول دیده نمیشوند. از سویی معتقدم اگر ورزش در حاشیهشهر ارزان و دردسترس باشد، گرایش بهسمت آسیبهای اجتماعی کمتر خواهد بود.
نماینده باشگاه سپاهان در مشهد
بعداز ازدواج بهدلیل اصفهانیبودن همسرش و رفتوآمد به این شهر، با مربیان و مسئول باشگاه سپاهان اصفهان آشنا شد. او میگوید: هنگامیکه با مسئولان باشگاه سپاهان آشنا شدم، پیشنهاد دادم علیرضا صادقی که یکی از شاگردانم بود، به این تیم اضافه شود. آنها هم بعداز انجام تست، او را جذب کردند. این روند در سالهای بعدی هم ادامه پیدا کرد.
بعداز مدتی که برای باشگاه سپاهان فعالیت کرد، مسئولان باشگاه به او پیشنهاد کردند که نمایندگی باشگاه پایه سپاهان را در مشهد داشته باشد. ازاینرو یکه، نام تیم آرمان را به سپاهان تغییر داد. حالا حدود سیزدهسال است که او بهعنوان نماینده پایه باشگاه سپاهان در مشهد فعالیت دارد.
بنیامین نظمی، پوریا میرزادوستی، امیرعلی قمری و ابوالفضل حداد را به تیمهای اصفهانی و مهدی فاطمی و صهیب صاحبدل را به تیمهای خارج از استان معرفی کرده است.
چراجذب سپاهان شدم؟
درباره اینکه چرا جذب باشگاه سپاهان شده است، از او میپرسیم. خنده تلخی میکند و به پرسشمان اینطور پاسخ میدهد: مشهد چند تیم فوتبال خوب داشت، اما متأسفانه این روزها دیگر خبری از آن همه استعداد و تیمهای خوب نیست.
آن روزها که مشهد حرفی برای گفتن داشت، بسیاری از شهرهای دیگر، حتی یک تیم نداشتند. اکنون مشهد تیمهایش را از دست داده است و آن شهرها توانستهاند تیم خوبی جمع کنند. باشگاه سپاهان، کار علمی و عملی را با هم انجام میدهد و از نظر استعدادیابی، حرفی برای گفتن دارد. آنها آکادمی برای پرورش تیم پایه دارند و این یعنی اصول درست فوتبال.
او با حسرت درباره استعدادهای شهرمان میگوید: استعدادهای فوتبال در شهرمان کم نیستند، اما متأسفانه برنامهریزی درستی برای هدایت آنها انجام نمیگیرد. به همیندلیل میبینم که شهرهای دیگر، نوجوانان و جوانان شهرمان را جذب میکنند. متأسفانه در زمینه تیمداری چندان قوی عمل نکردیم و نتیجهاش این شده است که مشهد فوتبال درستوحسابی ندارد.
آرزو برای فوتبال مشهد
دل آقا مرتضی درگیر مشهد و فوتبالش است. او آرزویش را اینطور بیان میکند: دوست دارم مشهد هم مانند سپاهان که ۱۵۷ تیم ورزشی دارد، یک آکادمی قوی داشته باشد و استعدادهای شهرمان را دور هم جمع کند. بسیاری از فوتبالیها در حال حاضر دلسرد شدهاند و دیگر مانند گذشته، دل و دماغی ندارند. امیدوارم روزی از این آشفتگی خارج شویم و بتوانیم تیم خوبی را راهی لیگ فوتبال کنیم.
مربی نیست؛ برادر است
امیرحسین وارسته از هشتسالگی فوتبال را شروع کرده است. او ازطریق دوستانش با مرتضی یکه و تیم سپاهان در مشهد آشنا شده است. امیرحسین این روزها مشغول تمرین برای مسابقات فصل جدید فوتبال است. وارسته بیستویکساله خاطرات بسیاری از روزهای تمرین با آقامرتضی و تیمش دارد. آنها تمرینات فشردهای برای شرکت در مسابقات داشتند؛ روزهایی که تمرینشان حتی با وجود گرما و سرما تعطیل نمیشد.
استعدادهای بینظیری در حاشیهشهر وجود دارد که بهطور معمول دیده نمیشوند
این فوتبالیست میگوید: آقامرتضی برای ما مربی نبود و نیست؛ یک برادر بزرگتر است که حواسش به بازیکنانش هست.
این فوتبالیست برایمان از روزهایی میگوید که بازیکنان، ناراحت و خسته از باختشان به باشگاه برمیگشتند، اما او باخت را گردن میگرفت و بچهها را سرزنش نمیکرد و میگفت لابد کوتاهی از خودش بوده است. آن روزهایی هم که مسابقه را میبردند، وقتی به جمعشان میآمد میگفت بردتان، نتیجه تلاش خودتان است و مبارکتان باشد.
یکی از خاطرههای شیرین امیرحسین به همین موضوع برد و باختشان برمیگردد. او اینطور روایت میکند: آن روز مقابل یکی از تیمها باخته بودیم. کاپیتان تیم بودم. آقامرتضی از زمین بیرونم آورد و بازوبند کاپیتانی را از من گرفت. گفت عملکردت خوب نبوده است. خیلی ناراحت بودم. اما فردا صبح زنگ زد و گفت بلند شو بیا سر تمرین. انگار نه انگار که اتفاقی افتاده است. دوباره مانند قبل خوشوبش و بگوبخند داشتیم.
این فوتبالیست یکی از نقاط قوت مربیاش را سطح بالای فنیاش میداند و میگوید: از نظر فنی و اداره تیم، آقامرتضی بسیار قوی عمل میکند. کسی که با او کار کند، متوجه میشود که او یک سروگردن از مربیهای دیگر بالاتر است. شاید به همیندلیل است که فوتبالیستهای خوبی را روانه تیمها میکند.
مربیای که به پیشرفت بازیکن کمک میکند
احمدرضا محمدی متولد رشتخوار و ۲۱ سالش است. از سیزدهسالگی برای فوتبال به مشهد آمد. ازطریق دوستانش با مرتضی یکه آشنا شده است. او در زمین چمن محله خلج بازی میکرد و حالا هم درحال آمادهشدن برای فصل جدید فوتبال است.
این فوتبالیست که در تیمهای شهرهای دیگر بازی کرده است، میگوید: آن زمان در زمین چمن نصرت که در محلهای کمبرخوردار بود، بازی میکردیم. آقامرتضی با آنکه میدانست ما توان مالی خوبی نداریم، از کارش نمیزد و خوب با ما تمرین میکرد. دربند پول نیست و بیشتر دوست دارد بازیکنش رشد و ارتقا پیدا کند.
احمدرضا یکی از ویژگیهای خوبی که دارد را دلسوزبودنش میداند و میگوید: آقامرتضی فقط مربی فوتبال نیست. بهجز فوتبال و مسابقات پیگیر مسائل بازیکنان هم هست. اگر مشکلی داشته باشند، دنبال کارشان میافتد تا حل و فصلش کند.
محمدی که در مشهد تنها زندگی میکند، دلسوزی و پیگیری مربیاش را در امور مختلف بارها تجربه کرده است. این فوتبالیست ادامه میدهد: چند فصل قبل که برای تیم مس رفسنجان بازی میکردم، بعداز پایان فصل، باز هم از آنها درخواست بازی داشتم. هرچه آقامرتضی گفت بمان در تیم، حرفش را گوش نکردم و این به ضررم شد و تمرینات فوتبالم با مشکل مواجه شد.
* این گزارش سهشنبه ۲۱ مرداد ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۳ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.