
صدای سوت و هلهله بچهها که از زمین خاکی خیابان عامل بلند میشد. توپهای چرمیِ پاره و شوتهای محکمی که به دروازههای چوبی میخورد.... اینها تصاویر زندهای از خاطرات کودکی جعفر چمنتاژ است که از هفتسالگی آنها را تجربه کرده است و حالا در ذهنش مرور میشود؛ مردی که ششدهه عاشق فوتبال بوده و هنوز هم، با همان هیجان جوانی، از روزهایی برایمان تعریف میکند که فوتبال نه یک حرفه، بلکه یک عشق و سرگرمی جذاب برای او بوده است.
بازنشسته که شدم، با نام «مدرسه فوتبال» بچهها را جمع میکردم و به زمین چمنی در محله طلاب میبردم
پای صحبتهای جعفرآقا که مینشینیم، از روزهایی میگوید که فوتبال محلههای مشهد، پر از نامهای ناآشنا، اما پراستعداد بوده است. کسانی که بعضیشان به تیم ملی رسیدند و بعضی دیگر، زیر بار زندگی، در همان زمینهای خاکی محلهشان ماندند.
چمنتاژ متولد ۱۳۳۷ است، در محله مطهری شمالی. نزدیک چهارراه عامل بزرگ شده است؛ جایی که فوتبال، بخشی از هویت بچگیاش بود و عشق و علاقه به آن سبب شد با کمک هممحلهایهایش تیم «پاس مطهری» را تشکیل دهند.
او مهمترین عامل ماندگاریاش در فوتبال را برادران اعظمحسینی میداند که ساکن محدوده سهراه کاشانی بودند. هممحلهای بودن چمنتاژ با آنها بهترین فرصت برای یادگیری فوتبال بود.
جعفرآقا تعریف میکند: مربیهایمان سه برادر اکبر، حسن و محمد اعظمحسینی بودند. آنها که خودشان عضو تیمهای فوتبال مشهد بودند، وقتی شور و حال ما را در زمین خاکی میدیدند، خیلی هوایمان را داشتند و تکنیکها را آموزش میدادند.
جعفرآقا در مدرسه راهنمایی نصرت درس خواند، همانجا هم پا به توپ بود و بههمراه دوستانش توانسته بودند بین مدارس راهنمایی مقام دوم استانی را کسب کنند.
اوقات فراغتشان با فوتبال میگذشت. تیمشان که آن زمان پاس مطهری نام داشت، هرشب برای مسابقه به یک محله میرفت و یک سروگردن بالاتر از بقیه تیمها بود. به گفته چمنتاژ، آنها با داشتن مربیانی مانند برادران اعظمحسینی آموزشهای لازم را دیده بودند؛ به همین دلیل برای حفظ نام محلهشان میجنگیدند.
همانطورکه خاطراتش را مرور میکند، سکوت چاشنی حرفش میشود. پساز مکثی کوتاه، لبخند از لبانش جمع میشود و پا روی پا میاندازد و میگوید: شرایط اقتصادی در ورزش مهم است. اگر حامی داشته باشید، میتوانید به مسیری که دوست دارید برسید. سال ۱۳۵۶ برای تیم خراسان انتخاب شدم. باید هفتهای سهروز در تمرینات شرکت میکردم، اما بهخاطر شرایط اقتصادی خانواده نمیتوانستم و ادامه ندادم.
سال۱۳۶۱ جعفرآقا ازدواج کرد و ساکن خیابان شهیدنارنجیان در بولوار توس شد، اما دورشدن از محل زندگی قدیمش، پای او را از فوتبال قطع نکرد. خانواده همسرش که علاقهاش را به فوتبال میدانستند به او پیشنهاد کردند در تیم محله مشهدقلی بازی کند. تیمی که بعداز شهادت سردار محمدحسین بصیر به تیم «شهیدبصیر» تغییر نام یافت.
سال ۱۳۵۶ برای تیم خراسان انتخاب شدم اما بهخاطر شرایط اقتصادی خانواده ادامه ندادم
او تعریف میکند: برادر همسرم گفت «یکی از هممحلهایها به نام رجب توسلیان، تیم فوتبالی تشکیل داده است. بیا با او صحبت کنیم و تو هم عضو تیم شو.»
آنها مرا پذیرفتند و عضو تیمشان شدم. سال۱۳۶۴، او در کارخانه شیشه «ایمنی توس» مشغول به کار و پساز مدتی مسئول ورزشی آنجا شد. در تیم فوتبال این کارخانه، بازیکنان بااستعدادی مثل حسین شاملو، شهریار رضایی و کاظم غیاثیان بازی میکردند.
چمنتاژ گاهی بهواسطه دوستانش با بازیکنان معروفی از تیمهای ابومسلم و پیام مشهد نیز بازی کرده است. تعریف میکند: یک بار علی شریعتی، بازیکن تیم پیام، آمد با ما بازی کرد. اصلا فکر نمیکردم روزی با چنین بازیکنانی همبازی شوم.
یکی از خاطراتی که جعفرآقا به عنوان خاطرهای خوش از آن یاد میکند، بازی با تیم آلمانیها در سال ۶۴ یا ۶۵ بود.
تعریف میکند: آنها مهندسان نیروگاه بودند و در هتل هما اقامت داشتند. یکی از دوستانمان که در احمدآباد مغازه داشت، با آنها آشنا شده و فهمیده بود فوتبال بازی میکنند و برخی از آنها عضو لیگهای دسته دو آلمان هستند. بعد پیشنهاد کرده بود بیایند و با ما بازی کنند. آنها از این پیشنهاد استقبال کردند و قرار بازی را گذاشتند.
او ادامه میدهد: قرار بود تیم بحرآباد با آنها بازی کند. از من هم خواستند در تیم بحرآباد پا به توپ شوم. یک بار در زمین نیروگاه بازی کردیم و یک بار هم آنها آمدند زمین خاکی ما در توس۹۱. نتیجه بازی یکبار مساوی شد و بار دیگر ۲ به ۱ باختیم.
سال۱۳۶۸، به خاطر مخارج زندگی و کارهای روزانه، فوتبال در زندگی جعفرآقا کمرنگ شد، اما عشقش تمامنشدنی بود. او از کارخانه شیشه بیرون آمد و با خرید یک مینیبوس در مسیر بولوار توس کار میکرد.
جعفرآقا تعریف میکند: دیگر فرصت بازی نداشتم، اما گاهی با بچههای محله بازی میکردم. سال۱۳۹۶ او از شغل رانندگی بازنشسته شد. حالا که از کار روزانه فارغ شده بود، ترجیح میداد که اوقات فراغتش را در زمین فوتبال بگذراند.
به اینجای خاطراتش که میرسد، میخندد و میگوید: به سن و سالم نگاه نکنید؛ هنوز علاقهام به فوتبال کم نشده است. بازنشسته که شدم، به این فکر کردم کاری برای کودکان و نوجوانان محله انجام دهم؛ بههمیندلیل به نوعی یک «مدرسه فوتبال» راه انداختم و بچهها را جمع میکردم و به زمین چمنی در محله طلاب میبردم. با اینکه هزینه اجاره زمین برایمان زیاد بود، خانوادهها و بچهها استقبال میکردند و این کلاسها برگزار میشد.
جعفرآقا ادامه میدهد: با افتتاح زمین چمن در انتهای توس ۸۱ توسط شهرداری، مشکل زمین و رفتوآمد ما هم رفع شد و حالا بچهها در این زمین بازی میکنند.
* این گزارش شنبه ۳ خردادماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۴ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.