
خاطرات آقای مدیر از همسایگی با بوستان کوهسنگی
هربار قدمزنان از پیادهروهای محله میگذرد، با سلام و احوالپرسی گرم اهالی روبهرو میشود. رمضانعلی اخرویمایوان که حدود پانزدهسال پیش از قوچان به مشهد آمده است، حالا دیگر بهعنوان چهرهای دوستداشتنی در محله بهشتی شناخته میشود.
سالها مدیریت دبیرستان پسرانه شهید عبدالله نژاد و خاطرات خوشی که از تدریس، مدیریت و زندگی در این محله دارد، همیشه برایش شیرین است و هربار که آنها را مرور میکند، لبخندی گرم بر لبانش مینشیند.
بهدلیل نزدیکی خانه به بوستان کوهسنگی، زیاد به اینجا رفتوآمد دارم، یکبار برای شرکت در مراسمی به گرادیان آمده بودم بسیاری از والدین دانشآموزانم به احترامم بلند شدند و دست دادند. مجری با تصور اینکه من باید مسئول باشم حضورم را خیر مقدم گفت که با اشاره دست به او فهماندم مسئول نیستم.
شاید خیلی از مشهدیها هم ندانند مقبره سادات رضوی کجاست، ولی برای من جایی دوست داشتنی است. یکبار با هماهنگی با مدیریت مقبره، همراه با چند نفر از اهالی برای غبارروبی و نظافت به این مقبره آمدم و حسوحال خوشی را تجربه کردم.
سالهای اولی که به مشهد آمده بودم، در خیابان بهشتی خانهای اجاره کردم. آن موقع بولواری در وسط خیابان اصلی نبود. یادم است وقتی پشت فرمان مینشستم، با ترس دعا میخواندم و صلوات میفرستادم که ماشین روبهرو به ما نزند و سالم عبور کنیم.
از بهترین لحظاتم در این محله، مراسم شبهای قدر در مسجد امامهادی (ع) است. سال اولی که همسایه مسجد شده بودم، همراه چند نفر از اهالی برای افطار نمازگزاران نان، پنیر و خرما تهیه و در مسجد توزیع کردیم.
محمدرضا میرنامی، نانوای خوشبرخورد محله است که علاوه بر اینکه نان خوب دست مردم میدهد، هوای نیازمندان را هم دارد. همیشه این خصوصیتش برایم محترم بوده است.
با نگاهکردن به تابلوی دبیرستان شهید عبدالله نژاد، یاد روزی میافتم که پشت میز کارم نشسته بودم و از دوربین مدرسه، مرد جوانی را دیدم که به تابلوی مدرسه نگاه میکند و اشک میریزد. بیرون رفتم و به داخل مدرسه دعوتش کردم. آن جوان کارت شناساییاش را نشانم داد و گفت فرمانده کشتی تجاری است و خاطرات بسیار خوشی از این مدرسه دارد که حالا با یادآوری آنها نتوانسته است خودش را کنترل کند.
* این گزارش سهشنبه ۱۳ خردادماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۱۲ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.