در چهارراه آسایشگاه خیابان المهدی یک ردیف دیوار سیمانی تا وسط کوچه کشیده شده و سه درِ فلزی بزرگ از میانش باز شده که راه ورود به خانههای جذامیان است. آدمهایی که جذام، دست و پاهایشان را خورده است.
دو اتفاق که از سر گذراند، مسیر جدیدی پیشروی زندگیاش باز کرد؛ یکی برای پسر دومش که ناگهان فلج میشود و دیگری وقتی دخترش را باردار بود، دکترا بدلیل نداشتن ضربان قلب جنین دستور سقط میدهند!
فائزه تپهجیکی میگوید: بهترین خاطره من، احیای بیماری بود که بیستدقیقه علائم حیاتی نداشت. آن شب با همکاری پزشک و بقیه همکاران توانستیم بیمار را احیا کنیم. وقتی قلبش تپید، انگار دنیا را به ما دادند.
فتانه کلاهان تعریف میکند: زمان تشییع پیکر پدرم حدود پنجاه یتیم زیر تابوت پدرم جمع شده بودند و گریه میکردند. بعدها فهمیدیم این بچهها زیر نظر مؤسسهای بودند که پدر از آنها حمایت میکرد.
دکتر آریانه صدرنبوی از همان روزهای نخست حضورش در دانشگاه علوم پزشکی مشهد، منشأ آثار و برکات فراوان شد؛ از تأسیس رشته ژنتیک پزشکی تا راهاندازی اولین مرکز نوروژنتیک دانشگاهی در ایران.
روزنامه اطلاعات در ۱۷ بهمن سال ۱۳۴۷ گزارشی مبسوط در جریدهاش به چاپ میرساند و دلیل ساخت این بیمارستان را برخورداری عموم کارگران خراسان از مزایای قانون کار و بیمههای اجتماعی ذکر میکند.
احمد قربانپور شاگرد ممتاز محله مهدیآباد بود که از هشت تا دوازده سالگی بهدلیل بیماری در بیمارستان بستری بوده و نتوانسته به مدرسه برود اما بعد همه مقاطع را جهشی خوانده است.