توصیهای قدیمی ازسوی همه استادان مداحی مطرح میشود که آقا سیدحسین تقیزاده هم آن را آویزه گوش کرده است؛ اینکه نرخگذاری برای مجالس، پایان کار یک مداح است. او تعریف میکند: مداحی شغل من نیست و هیچوقت برای آن قیمت تعیین نکردهام و صاحب مجلس هر اندازه کرمش بوده، داده است.
دوره آموزشی اش را در پادگان محمد رسول الله(ص) بیرجند به پایان رساند، سپس برای ادامه خدمت به هنگ مرزی زابل منتقل شد؛ جایی که حداقل میان نظامیان و سربازان وظیفه، به ناامنی و درگیری و تقدیم شهدای بسیار شناخته شده است. با این حال معین خم به ابرو نیاورد و بدون هیچ گلایه ای حتی به خانواده، مشغول خدمت شد تا اینکه سحرگاه چهارشنبه 16آذر در برجک نگهبانی مرز به دست اشرار به شهادت رسید.
جاده خندق که در منطقه هورالعظیم در جزایر مجنون قرار داشت، بین عربها به الحچرده معروف بود. سیزده کیلومتر طول و هشت متر هم عرض داشت. عراق خودش این جاده را سال1362 با خشککردن بخشی از هورالعظیم ساخت. در علمیات بدر، ایرانیها توانستند آن را از عراق بگیرند. بااینحال، عراق با انجام عملیاتهای متعدد سعی کرد جاده راهبردی خندق را از ایران پس بگیرد. عراقیها برای پسگرفتن خندق به شیوه آلمانها در جنگ جهانی دوم عمل میکردند، یعنی آنها تانکهایشان را در جاده به راه میانداختند و نیروهایشان پشت تانکها با دوشیکا پیاده حرکت میکردند.
دایی شهید در حالیکه نگاهش به تصویر خواهرزادهاش خیره مانده است، میگوید: اگر میخواهید از دانیال بدانید بروید سراغ آنهایی که با او در برنامههای جهادی بودهاند، دوستانش در پایگاه بسیج که از نوجوانی با هم بزرگ شدهاند. چهارم آذر سالگرد عقدشان است. تازه شش ماهی بود که برای خودش در شرکتی کاری دست و پا کرده بود و داشت برای برگزاری مراسم عروسی آماده میشد. با رفتن دانیال چراغ این خانه خاموش شد.
این خیابان که در محله شهید آیت الله عبادی قرار دارد. در گذشته جزوی از باغهای انگوری آن محدوده بود که مهمترین آن به نام باغ عبدالله شناخته میشد. بعد از انقلاب بخشی از این باغها خیابانکشی شد که معبر شهید نیکنام یکی از آنها بود. البته نام فعلی خیابان بعد از شهادت دو برادر ساکن این کوچه به نام آنها نام گذاری شد.
بهمن که بیاید چهل سال از شهادت شهید رمضانعلی نورابی میگذرد. چهل سالی که چهارده سالش به انتظار و امید بازگشتش گذشت. بزرگترین حسرت عصمتخانم حرفهای ناگفته با کسی است که در دل بسیار دوستش میداشت، اما علاقهاش را هیچوقت به زبان نیاورد: در همه آن سالهایی که فکر میکردیم اسیر است، وقتی دلگیر و غمگین بودم، گوشهای دنج پیدا میکردم و ساعتها با او حرف میزدم. حتی بعد از پیداشدنش هروقت ناراحتم، بازهم راهی بهشترضا(ع) میشوم تا با حرفزدن با شهید م دلم آرام بگیرد.
اولین چیزی که در بین تابلوهای نقاشی خودنمایی میکند، چهره ارتشیهایی است که با اولین نگاه ما را یاد تمبرهای قدیمی میاندازند. نام بیشتر آنها زیر تابلوها نوشته شده است. تابلوهایی که توسط شهید سیدمحمود امیدخدا در دهههای 30 و 40 کشیده شدهاند.
آنطور که میگویند شهید امیدخدا ذوق هنری خوبی داشته و در ایام فراغتش چهره دوستان و همرزمانش را میکشیده است.