شهید

سرافرازی در جنگ، اقتدار در پزشکی
دکترسیدعلی جوادی، مؤسس اولین درمانگاه طب سنتی در‌ استان است. سید‌‌علی نوجوان، 15سالش تمام نشده بود که با دست بردن در کپی شناسنامه راهی جبهه‌های غرب شد و بعد از 26ماه، به‌عنوان مجروحی بازمانده از عملیات کربلای4 برگشت. او‌ برگشت تا با یاد رؤیای کودکی، دوباره پشت میز و نیمکت درس و دانشگاه بنشیند
روایت پهلوان مهربان محله و پسرخاله‌اش
خاطرات مهم‌ترین عناصر این خانه هستند. خاطراتی که یاد 2عزیز را در دل ساکنان آن زنده نگه می‌دارند. این را می‌شود از یادگاری‌هایی که در گوشه و کنار خانه قرار دارند فهمید. اما بیشتر از هر چیز دیگری قاب عکس‌های 2 شهید روی در و دیوار خانه به چشم می‌خورند. انگار تصویرشان از ازل روی این دیوار‌ها بوده و حالا توی تن و روح خانه ریشه دوانده است. ربابه خانم خواهر یکی از 2 شهید این خانه است. ذهنش یک انبار مهمات پر از خاطرات است. کافی است نام سید احمد و اسماعیل را بشنود، پرت می‌شود به روزهای دور و همه چیز را واو به واو تعریف می‌کند. انگار که همین دیروز اتفاق افتاده باشند. از 2 شهید خانه برایمان می‌گوید، اینکه مادربزرگ، مادر، پسرخاله‌ها و دخترخاله‌ها همگی توی یک خانه کنار هم زندگی می‌کردند و همگی مثل خواهر و برادر بودند.
شهید حمید صبوری‌راد؛ دانش‌آموز ۱۷‌ساله‌ای که مبتکر مین خورشیدی بود
حمید و دوست نوجوانش، علی رحمت، مدت‌ها روی طرح مین نوری تحقیق کرده بودند. انواع مین‌های تی‌ایکس. ۵۰، پومز، والمرا، ضد‌خودرو و... را به‌خوبی می‌شناختند و به مکانیسم پیچیده آن‌ها آشنا بودند. دانش فنی و تجربیات قبلی باعث شده بود که این دو نوجوان، طرح مبتکرانه‌ای را پی‌ریزی کنند. مکانیسم عمل مین نوری با سیستم فتوسل بود. حمید و علی به روشن و خاموش‌شدن خودکار چراغ‌های برق شهری هم‌زمان با تاریک و روشن‌شدن آسمان دقت کرده بودند. پس درباره فتوسل تحقیق و طرحی تهیه کردند که این مدار را شبیه‌سازی و فعال کنند، آن‌هم به اندازه‌ای کوچک که بتوانند آن را در یک مین جاسازی کنند. طرح بی‌نظیری بود؛ می‌شد این سنسور مینیاتوری را روی هر نوع مینی سوار و آن را به یک مین الکترونیکی تبدیل کرد که قابل خنثی‌شدن نیست؛ چون به محض کنار‌رفتن خاک و رسیدن نور به سنسور الکترونیکی، منفجر می‌شد.
شنیدم که شهیدم؛ روایت رزمنده‌ای که در مراسم تشییع جنازه خود شرکت کرد
سید‌رضا‌ فرخنده برای رفتن به جبهه سناریوها نوشت و فیلم‌ها بازی کرد. از تظاهر و تهدید‌ به خودکشی گرفته، تا دست بردن در شناسنامه‌ای که از برادر مرحومش به او به ارث رسیده بود‌. از گذاشتن تکه چوب و ابری در پوتین برای چند سانت بلندتر شدن، تا ضجه‌زدن و معرکه بر‌پا کردن و دست آخر از پنجره قطار دزدانه بالا رفتن. اما در لحظه ورود به کامیاران با دیدن پیکر 3سپاهی بی‌سر‌، غش کرد و از همان لحظه‌ به دنبال راهی برای فرار گشت. بالاخره هم با برگه بهداری به جای رفتن به بیمارستان کرمانشاه از مشهد سردر‌آورد. این‌بار بازگشتش به اجبار برادر و پدر اتفاق افتاد، اما بعد از دومین اعزام، جبهه برای او دانشگاه شد و او مرد کوچک جنگ. 8سال بعد جنگ تمام شد؛ اما او باز هم در جبهه ماند.
پاهایش را قطع کنید تا راحت شود
میهمان خانواده‌ای شدیم که هنوز درگیر جنگ هستند. این‌دفعه قضیه فرق می‌کند و قهرمان قصه ما با بیماری یادگار از جنگش دست‌و‌پنجه نرم می‌کند. احمد سیفی، جانباز40درصد که دیگر تنها 40درصد جانباز نیست و بیماری همه جان و تنش را درگیر کرده است. احمد آقا با اکراه ما را می‌پذیرد چون دلش نمی‌خواهد کاری را که برای خدا کرده است در جایی انعکاس داده شود. شاید هم دل پری از بی‌مهری دارد و نمی‌خواهد زبانش به گلایه باز شود. هرچه که هست با بی‌بی حمیده حسینی مادر سن و سال‌دار و سختی کشیده‌اش هم‌کلام می‌شویم تا شرح حالی از فرزند درد کشیده‌اش بدهد.
شهید هاشمی نژاد، مبارزی که مسئولیت نگرفت
سید عبدالکریم هاشمی‌نژاد را مشهدی‌ها به مبارزات سیاسی و  انقلابی‌اش خوب می‌شناسند. فعالیت‌های سیاسی هاشمی نژاد از سال 1340 آغاز شد. او برای اولین بار در جریان 15 خرداد 1342 دستگیر شد و جزو اولین دستگیرشدگان بود. شهید هاشمی‌نژاد از سال ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۷، پنج بار بازداشت شد. پس از انقلاب در جریان تدوین قانون اساسی نمایندهٔ اول استان مازندران بود و نقش مؤثری در تصویب اصول مهم آن داشت. هاشمی‌نژاد پس از انقلاب هیچ سمت رسمی قبول نکرد.
شهیدهاشمی‌نژاد یکی از افتخارات سیاسی و تاریخی خراسان است
هاشمی‌نژاد نویسنده بود. کتاب‌هایش را اکنون نیز می‌شود خواند. در حوزه مسائل اعتقادی قلم می‌زد. یکی از کتاب‌هایش به‌‌نام «مناظره دکتر و پیر» رمانی است که بیش از ۶۰ سال پیش یک روحانی نوشته است. در این کتاب یک پیر مراد و یک‌ پزشک سکولار در قطاری همراه می‌شوند و درباره معارف دینی سخن می‌گویند.