کد خبر: ۸۶۷۹
۱۶ آبان ۱۴۰۴ - ۱۶:۰۰
نابینایی مانع موفقیت خواهران بروتی‌مقدم نشد

نابینایی مانع موفقیت خواهران بروتی‌مقدم نشد

شبنم و الهام بروتی‌مقدم در کودکی کم‌بینا بوده‌اند، اما بعد‌ها بینایی خود را به طور کامل از دست دادند، با این حال شبنم تا مقطع کارشناسی ارشد رشته فقه و مبانی حقوق تحصیل کرده است.

 شبنم و خواهرش در کودکی کم‌بینا بوده‌اند، به‌طوری‌که دوره دبستان را در مدرسه عادی گذرانده‌اند و کم‌کم بینایی آنان در طول زمان کمتر شده و امروز به حدی رسیده است که تنها سایه‌ای را از آنچه در اطرافشان است، می‌توانند ببینند و در شب اصلا بینایی ندارند و فقط تابلوی مغازه‌هایی را که خیلی بزرگ نوشته و چراغانی شده است، می‌توانند ببینند و بخوانند.

شبنم بروتی‌مقدم متولد ســال‌۱۳۶۴ اسـت. پدرش نقشه‌خوان فرش بوده و امروز بازنشسته شرکت فرش ایران و مادرش خانه‌دار است. او لیسانس خود را در رشته مطالعات خـانواده از دانشگاه آزاد مشهد و فوق‌لیسانسش را در رشته فقه‌ومبانی حقوق از همین دانشگاه گرفته است.

شبنم، فرزند بزرگ خانواده است و دارای یک خواهر به نام الهام که دو سال از خودش کوچک‌تر است. خواهر او نیز نابیناست. زمانی که شبنم و خواهرش کودک بودند، مادرشان آن‌ها را در مدارس عادی ثبت‌نام می‌کند.

مادرشان در این راه برایشان زحمات زیادی کشیده است، به‌طوری‌که نوشته‌های کتاب را با ماژیک بزرگ، برایشان می‌نوشته و آن‌ها قادر به دیدن نوشته‌ها بوده‌اند و برای همین از خط بریل که مخصوص نابینایان است، برای نوشتن استفاده نمی‌کنند و نابینایی آن‌ها نوعی شب‌کوری محسوب می‌شود که پزشکان گفته‌اند ژنتیکی است و از پدربزرگشان که او نیز نابینا بوده، به ارث برده‌اند.

 

الهام تست بازیگری داده است

آن‌ها دخترانی پرشور و هیجان، بانشاط، کاملا اجتماعی و با اعتمادبه‌نفس هستند، به‌طوری‌که الهام، خواهر شبنم با اینکه نابیناست، به‌خاطر علاقه‌ای که به بازیگری دارد، تست بازیگری داده و منتظر جوابش است. الهام دیپلم دارد و سر کار نمی‌رود و منتظرنتیجه تست بازیگری است.

شبنم بسیار فعال است و او هم در یک شرکت که کارش، فروش دوربین‌های مداربسته است، بازاریابی می‌کند و برای شرکت‌های دیگر که محصولات آرایشی‌بهداشتی دارند، نیز همین کار را انجام می‌دهد و با این حال به‌دنبال شغل بهتر و دائمی‌تری برای خودش است.

در حین مصاحبه، مدام تلفن همراهش زنگ می‌خورد. از بنگاه املاکی که درخواست کار به آن‌ها داده است، تماس گرفته‌اند تا ببینند که توانایی او در چه حد است و شبنم برای آن‌ها شرح می‌دهد که قادر به دیدن نیست، اما می‌تواند بنویسد و بخواند و تلفن جواب بدهد و از طریق گوشی همراهش شماره بگیرد.

فرد دیگری که شبنم برای استخدام در یک شرکت با او تماس گرفته، برایش جالب است که شبنم با اینکه نابیناست، چطور می‌تواند شماره‌ها را ببیند و با آن‌ها تماس بگیرد.

شبنم توضیح می‌دهد که تلفن همراه او گویاست و شماره‌ها و پیامک‌ها را برایش می‌خواند و وقتی آن فرد از شبنم می‌پرسد که آیا قادر به کار کردن با کامپیوتر است، شبنم جواب می‌دهد که کامپیوتر ندارد؛ چون توان خریدش را نداشته و به همین خاطر هم نمی‌تواند با کامپیوتر کار کند و آن فرد توضیح می‌دهد که نرم‌افزاری برای نابینایان وجود دارد که گویاست و بر روی سیستم نصب می‌شود و از این طریق نابینا توانایی استفاده از کامپیوتر را پیدا می‌کند.     

 

باید دلی دریایی داشت

شبنم از روحیاتش این‌گونه برایم تعریف می‌کند: اگر در جایی یا برای کسی بتوانم کاری انجام دهم و مثمرثمر باشم، دریغ نمی‌کنم و سعی می‌کنم هرکاری که از دستم برمی‌آید، برای دیگران انجام دهم. همیشه به فکر آینده خواهرم و شرایط پدر و مادرم هستم و سعی می‌کنم باری از روی دوش آن‌ها بردارم، نه اینکه سرباری برای آن‌ها باشم.

شبنم معتقد است که انسان باید دلی دریایی داشته باشد تا بتواند به همه کمک کند و نگاه مثبت داشته باشد 

شبنم معتقد است که انسان باید دلی دریایی داشته باشد تا بتواند به همه کمک کند و به همه‌چیز نگاه مثبت داشته باشد تا موفق باشد و بتواند با اجتماع ارتباط برقرار کند و ارتباط خودش را حفظ کند؛ چون اگر قرار باشد هربرخورد و هرحرفی از مردم می‌شنویم، به دل بگیریم، دیگر نمی‌توانیم دوستانمان را برای خودمان نگه‌داریم، بنابراین سعی می‌کنم در زندگی با مثبت‌اندیشی، هم زندگی را برای خودم راحت‌تر کنم و هم باعث شوم دیگران از بودن با من لذت ببرند.     

 

به دنبال دوستان بینا...

شبنم در ادامه این‌گونه شرایطش را شرح می‌دهد که داشتن دوستان بینا در زندگی ما نابینایان، بسیار موثر است، زیرا با توجه به اینکه ما قادر به دیدن نیستیم، تشخیص و انتخاب درست در بسیاری از مسائل برایمان سخت می‌شود و این دوستان بینای ما هستند که به کمکمان می‌آیند.

به عنوان مثال در دوران تحصیل به‌خصوص دانشگاه، این دوستانمان بودند که مطالبی را که استاد روی تخته می‌نوشت، برایمان شرح می‌دادند یا اینکه جزوه‌ها را برایمان ضبط می‌کردند تا ما از طریق گوش‌دادن، بتوانیم مطالب آن‌ها را بخوانیم و خود را برای امتحان آماده کنیم؛ چون دانشگاه امکاناتی در اختیار ما نمی‌گذاشت، بلکه این دوستانمان بودند که سرکلاس یا هنگام رفت‌و‌آمد به دانشگاه به ما کمک می‌کردند تا این دوران را راحت‌تر پشت‌سر بگذاریم.     

 

نگاه ترحم‌آمیز را دوست نداریم

شبنم در ادامه، از همکاری و همدلی بسیاری از افراد در اجتماع یاد می‌کند، اما از نگاه ترحم‌آمیز کلی در اجتماع به‌نابینایان گله‌مند است و می‌گوید: مردم خیلی مهربان هستند و خیلی جا‌ها به ما کمک می‌کنند، اما در بسیاری مواقع نگاهشان بسیار ترحم برانگیز است.

طوری‌که احساس می‌کنند ما علاوه بر حس بینایی‌مان، دیگر حواسمان را نیز از دست داده‌ایم و دیگر قادر به هیچ کاری نیستیم؛ مثلا وقتی که از افراد می‌خواهیم از خیابان عبورمان دهند، طوری زیر بغل ما را می‌گیرند و ما را از خیابان عبور می‌دهند که انگار ما توانایی راه رفتن را هم نداریم یا اینکه عقلمان را هم از دست داده‌ایم و محرم و نامحرم نیز متوجه نمی‌شوند. یا اینکه افراد در اجتماع فکر می‌کنند، چون ما نابینا هستیم، دیگر نیازی به دوست‌داشتن و دوست‌داشته‌شدن نداریم.

نیاز به ازدواج و تشکیل زندگی نداریم. ما حق نداریم تشکیل زندگی بدهیم و مادرشدن و پدرشدن را تجربه کنیم. چیزی که حق طبیعی هر انسانی است؛ مثلا برای خود من فرصت ازدواج پیش آمد که خواستگارم نیز مانند خود من نابینا بود. با اینکه هردویمان همدیگر را پسندیدیم، خانواده طرف سخت در مقابل خواسته او مقاومت کردند و درنهایت برایش همسری بینا گرفتند.

درصورتی‌که دو نفر نابینا باشند، بهتر می‌توانند یکدیگر را درک کنند و زندگی خوبی تشکیل دهند. ما نابینایان توانسته‌ایم توانایی خودمان را با کار کردن، داشتن تحصیلات عالیه و خیلی کار‌های دیگر به اجتماع نشان دهیم و ثابت کنیم که می‌توانیم روی پای خودمان بایستیم و گلیم خودمان را از آب بیرون بکشیم.

من دوستان نابینایی دارم که خودشان به‌تن‌هایی در یک خانه زندگی می‌کنند و موفق هم هستند و از لحاظ جسمانی محدودیت ندارند، با این حال مادرانشان در ابتدای ازدواجشان، به آنان در امور خانه‌داری و حتی به هنگام مادرشدن، برای بچه داری کمک می‌کنند و برای ماه‌ها تحت‌حمایت خانواده قرار می‌گیرند، بنابراین ما نابینایان نیز می‌توانیم با کمترین حمایت خانواده، مسئولیت زندگی خودمان را به‌عهده بگیریم و آن را به‌خوبی انجام دهیم، همان‌گونه که تاکنون چنین بوده و توانسته‌ایم توانایی خود را ثابت کنیم.

من خودم سال‌ها قبل برای اینکه تنها از خانه خارج شوم، با محدودیت‌های خانواده مواجه بودم و آن‌ها اجازه نمی‌دادند تنها از خانه خارج شوم، اما با توجه به اینکه توانستم ثابت کنم که می‌توانم مواظب خودم باشم و به‌تن‌هایی در اجتماع حضور پیدا کنم، حالا این محدودیت وجود ندارد، بنابراین به نابینایان باید فرصت و اجازه اثبات توانایی‌هایشان داده شود و این دید جامعه را که، چون ما معلول جسمی هستیم، ناتوان هستیم و معلولیتمان برایمان محرومیت به همراه می‌آورد، عوض کرد؛ چرا‌که معلولیت شاید محدودیت به دنبال داشته باشد، اما محرومیت هرگز.     

 

خدا را شاکرم

از شبنم می‌خواهم خاطره‌ای از نوع برخورد مردم با خودش، برایم تعریف کند. می‌گوید: یک‌روز که سوار اتوبوس بودم و به خانه می‌رفتم، متوجه شدم که خیلی دیر شده و با توجه به اینکه به هنگام شب نابینای مطلق می‌شوم و حتی قادر به دیدن سایه‌ها هم نیستم، تصمیم گرفتم از اتوبوس پیاده شوم و با تاکسی به خانه بروم؛ برای همین مثل همیشه برای گرفتن تاکسی، از یک خانم که در اطرافم بود، کمک گرفتم.

اتوبوس‌ها مسیرها را سر ایستگاه‌ها به‌صورت گویا اعلام نمی‌کنند

بعد از اینکه به آن خانم گفتم که ببخشید لطفا برای من یک تاکسی می‌گیرید، آن خانم در جواب گفت: من پولی ندارم به شما بدهم و من هم با ناراحتی به او گفتم که من گدا نیستم و سعی کردم وضعیتم را برایش شرح بدهم و بگویم که به‌خاطر حفظ امنیت و اطمینان خاطر بیشتر سعی می‌کنم از یک خانم کمک بگیرم تا یک راننده مطمئن برایم بگیرد. آن خانم خیلی شرمنده شد و از من عذرخواهی کرد و درنهایت هم با تاکسی که او برایم زحمتش را کشیده بود، راهی منزل شدم.

سعی کرده‌ام هیچ‌وقت به‌خاطر نابینایی‌ام خدا را ناسپاسی نکنم. همیشه سعی کردم که خدا را شاکر باشم، حتی در مواقعی که زندگی برایم سخت می‌شود و به‌خاطر توانایی‌های دیگری که خدا به من داده، قدردانش هستم. قدردانش هستم، چون خانواده خوبی دارم و همیشه حمایت‌های پدر و مادرم را همراه خودم داشته‌ام و همراه خوبی مثل خواهرم دارم.

شبنم درباره مشکلات نابینایان و عصاسفیدان چنین می‌گوید: فضاسازی شهری برای نابینایان مناسب نیست. اتوبوس‌ها مسیر‌ها را سر ایستگاه‌ها به‌صورت گویا اعلام نمی‌کنند. بهتر است ارگان‌ها و کانون‌های نابینایان و بهزیستی تلاش بیشتری برای در اختیار گذاشتن امکانات به نابینایان داشته باشند. همچنین فروشنده‌ها حوصله بیشتری برای شرح‌دادن درباره کیفیت و ظاهر اجناس به نابینایان داشته باشند.

حتی اگر شده دوره‌هایی را برای فروشندگان فروشگا‌ه‌ها بگذارند که در آن، چگونگی برخورد با نابینایان را برایشان شرح دهند، همان‌طور که در بسیاری از کشور‌های دیگر این مسئله رعایت می‌شود؛ چرا‌که خرید کردن برای یک نابینا در کشورمان، خیلی سخت است و حتما باید همراه فردی  بینا برای خرید برود و این موضوع، مشکلاتی را برای فرد نابینا ایجاد می‌کند.

* این گزارش چهارشنبه، ۲۲ مهر ۹۴ در شماره ۱۶۸ شهرآرامحله منطقه ۹ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:04
03:44