نابینا

آقا معلم چشم‌هایش را باخته بود اما دلش روشن بود
موسی عصمتی می‌گوید: یک روز بی هوا از دهانم دررفت و گفتم: «درس می‌خوانم.» دل مادر شاد شد و مجبور شدم به آن انزوا پایان دهم. صبح یکی از روز‌ها با مینی بوس آمدیم مشهد و دنبال مدرسه ویژه نابینا یان.
«خاله شهربانو» نابینایی که دست به عصا نیست
«خاله‌شهربانو» از ده سالگی نابینا می‌شود. نابینا یی که چیزی از عصای سفید، خط بریل و عینک سیاه نمی‌داند؛ فقط یاد می‌گیرد که با تقدیر بسازد و گلیمش را تا ۶۰ سال پس از آن به‌تنهایی از آب بیرون بکشد.
درآمدزایی نابینای محله شهیدرجایی با میوه‌آرایی و تزئینات
حسین ابراهیم‌زاده که طی یک مسمومیت غذایی، بینایی‌اش را برای همیشه از دست داد، ناامید نشد، پای کسب و کارش ماند و حالا با میوخرجی دو خانواده را می‌دهد.
برف سیاه چشم‌های غلامعلی خایقانی را نابینا کرد
غلامعلی خایقانی جانباز محله بهمن است. او با چشمی که بر اثر آلودگی‌های روزگار جنگ، کاملا نابینا شده است و چشمی دیگر که تنها ۱۰ درصد بینایی دارد، سال‌هاست که گوشه‌نشینی را پیشه کرده است.
«علی جوشنی» با شنیدن سوره‌ها را حفظ می‌کند
علی جوشنی سی‌وپنج‌ساله است و حافظ سه جزء قرآن. او که بر اثر یک بیماری نابینا شده، قرآن را فقط با شنیدن آموخته است.
روایت‌هایی روشن از چشم‌های محمود؛ فرمانده ۱۸ ساله جنگ
محمود باقرزاده جانباز روشن دل محله بهشتی است که چشمانش را بدون دریافت هیچ بهایی به‌خاطر میهنش از دست داده است. او می‌گوید: «من در ۱۸ سالگی فرمانده گردان شده بودم. جان ۴۰۰ نفر در دست من بود.»
داستان‌های آزاده ستاری، مثل محله‌اش «شریف» است
آزاده ستاری دختر نابینا ی محله شریف است. او نویسنده است، پیش دانشگاهی را تمام کرده و می‌خواهد در رشته حقوق دانشگاه ادامه تحصیل دهد.