کد خبر: ۳۴۰۵
۰۷ شهريور ۱۴۰۱ - ۰۰:۰۰

کوچه گاری‌ها؛ میوه فروشی‌ در محله موعود به سبک دهه 60

در حیاط خانه‌ها یکی یکی باز می‌شد، میوه‌فروش‌ها گاری‌های چوبی‌شان را هل می‌دادند وسط خیابان و بعد حرکت می‌کردند. مقصد همگی میدان بار رضوی بود که فاصله زیادی با این کوچه نداشت. وقتی می‌رسیدند که ساعت هنوز از هفت صبح هم نگذشته بود. هر گاری حداقل ٢٠٠، ٣٠٠کیلو میوه بار می‌زد. گاری‌ها را پر از میوه می‌کردند و بعد همگی برمی‌گشتند. یک سمت کوچه از ابتدا تا میانه پر می‌شد از میوه‌های روی گاری. آن سال‌ها آن‌قدر حضورشان پررنگ بود که اسم کوچه را هم گذاشته بودند کوچه گاری‌ها.

سال‌ها پیش اینجا رنگ و بوی دیگری داشت. هنوز سپیده نزده بود که کوچه پر می‌شد از صدای چرخ گاری‌ها. در حیاط خانه‌ها یکی یکی باز می‌شد، میوه‌فروش‌ها گاری‌های چوبی‌شان را هل می‌دادند وسط خیابان و بعد حرکت می‌کردند. مقصد همگی میدان بار رضوی بود که فاصله زیادی با این کوچه نداشت.

 وقتی می‌رسیدند که ساعت هنوز از هفت صبح هم نگذشته بود. هر گاری حداقل ٢٠٠، ٣٠٠کیلو میوه بار می‌زد. گاری‌ها را پر از میوه می‌کردند و بعد همگی برمی‌گشتند. یک سمت کوچه از ابتدا تا میانه پر می‌شد از میوه‌های روی گاری. آن سال‌ها آن‌قدر حضورشان پررنگ بود که اسم کوچه را هم گذاشته بودند کوچه گاری‌ها.

 اما حالا دیگر خبری از تکاپو و هیاهوی میوه‌فروشان قدیمی خیابان موعود نیست. این داستان برمی‌گردد به حوالی سال‌های ٦٠، ٦١... آن میوه‌فروشان قدیمی بیشترشان یا از اینجا رفته‌اند یا به دیار باقی شتافته‌اند. برای گرفتن رد و نشانی از آن قدیمی‌ها سری به این کوچه زدیم.


پاساژهای مدرن به جای گاری‌ها

آفتاب تند بر سر و صورت عابر‌ها می‌زند. عابران خیس از عرق با چهره‌های درهمِ اخم‌آلود قدم‌ها را دوتا یکی برمی‌دارند تا زودتر به مقصد برسند و از شر گرما خلاص شوند. نگاهی به اطراف می‌اندازم. جای آن گاری‌های قدیمی ابتدای کوچه پر از پاساژ و بازار مدرن سبز شده است. لباس‌فروشی، بازار لوازم آرایشی و بهداشتی.

جای آن گاری‌های قدیمی ابتدای کوچه پر از پاساژ و بازار مدرن سبز شده است. لباس‌فروشی، بازار لوازم آرایشی و بهداشتی

 چند قدم که برمی‌دارم تازه به میوه‌فروشی‌ها می‌رسم. اینجا هنوز هم به راسته میوه‌فروش‌ها معروف است اما نه به سبک و سیاق قدیم، حالا خبری از گاری‌ها نیست. میوه‌فروشی‌های این فصل سال پر شده از هندوانه‌های آبدار. همان اول کوچه مرد سبیل کلفت چهارشانه‌ای را می‌بینم که از یکی از همین مغازه‌ها هندوانه به دست بیرون می‌آید. 

خم می‌شود روی زمین و با چاقوی تیز دسته استخوانی‌اش، تند و فرز شکم هندوانه را پاره می‌کند. قاچ اول را به آنی می‌بلعد، هنوز دومی را شروع نکرده به او می‌رسم و سلام می‌دهم. خودش جوان است و تازه‌کار. آن‌قدرها درباره پیشینه کوچه اطلاعات ندارد. اما نوک چاقو را به سمت انتهای کوچه نشانه می‌گیرد و می‌گوید که باید سراغ تک و توک میوه‌فروش‌های قدیمی را در انتهای کوچه بگیرم.


کل ممد و گاری قدیمی‌اش

اسم میوه‌فروش قدیمی که می‌آید همه آدرس خانه کل ممد را نشانم می‌دهند. جایی در انتهای کوچه موعود. خانه و مغازه‌اش را یکی کرده. خودش و همسرش طبقه بالا می‌نشینند و پایین هم سال‌هاست مغازه شده است. تمام چیزی که در مغازه‌اش پیدا می‌شود یک تلویزیون زهوار در رفته است، یک ترازوی چندین و چند ساله و یک گاری چوبی پر از میوه که حکم پاچال را دارد.

 یک سه‌چرخه موتوری قدیمی هم کنار گاری پارک کرده است. محمد حجری شصت‌وشش ساله هنوز که هنوز است به روال سابق زندگی را می‌گذراند. صبح‌ها بعد از نماز سه‌چرخه‌اش را آتش می‌کند و به سمت میدان بار رضوی می‌رود. سه چرخه گاری‌مانندش را از میوه‌های فصل پر می‌کند. ساعت٧ می‌رسد اینجا. گاری چوبی را دم در مغازه می‌گذارد و بعد میوه‌ها را می‌چیند. حالا شاید از فروش این میوه‌ها ماهی یک، یک وپانصد دستش را بگیرد اما قدیم‌تر‌ها کارشان رونق دیگری داشت.


میوه و باقالی و بستنی، در کنار هم

30سال پیش او وقتی از میدان بار رضوی برمی‌گشت گاری‌اش را به سر خیابان می‌برد و کنار گاری‌های دیگر می‌گذاشت. شاید هفتاد، هشتادتا گاری ردیف به ردیف تا میانه کوچه کنار هم قرار می‌گرفتند. قدیم‌تر‌ها مثل حالا وسیله نقلیه به کوچه رفت و آمد نداشت و مشکلی پیش نمی‌آمد. نیمی از میوه‌فروش‌ها ساکن این کوچه بودند و نیم دیگر هم از دیگر محله‌ها می‌آمدند. اما از هر کجا که فکرش را بکنید مشتری داشتند. 

نیمی از میوه‌فروش‌ها ساکن این کوچه بودند و نیم دیگر هم از دیگر محله‌ها می‌آمدند. اما از هر کجا که فکرش را بکنید مشتری داشتند

کوچه گاری‌ها در کل شهر معروف بود. حتی از روستا‌ها و شهرستان‌های اطراف هم برای خرید می‌آمدند. هر گاری٣٠٠کیلو بار داشت که تا شب خالی می‌شد. او می‌گوید: «حالا یک کیسه سیب‌زمینی می‌گیریم. نصفش زدگی دارد و نصفش خاک است! هندوانه‌ها هم همه به درد نخور است!» اما تنها بارشان فقط میوه نبود. پاییز و زمستان‌ها لبو و باقالی داغ می‌فروختند، بهار و تابستان هم میوه‌های فصل. کنارش بعضی‌ها بستنی هم می‌فروختند.


راسته میوه‌فروش‌ها

کل ممد سال‌ها پیش از روستای بینالود به اینجا مهاجرت می‌کند. همین جا ازدواج می‌کند و شش فرزندش را از قبل همین شغل عروس و داماد می‌کند. 10سال پیش اما شهرداری به‌دلیل سد معبر بساط گاری‌ها را جمع می‌کند. کل ممد هم خانه‌اش را تبدیل به میوه‌فروشی می‌کند. اما بیشتر آن میوه‌فروش‌های قدیمی پراکنده می‌شوند و از اینجا می‌روند. آن گاری‌ها جایشان را می‌دهند به مغازه‌های میوه‌فروشی که حالا دو طرف کوچه قدم به قدم دیده می‌شوند و بیشتر فروشندگانشان جوان هستند.

 

کوچه غسالخانه

محمد تن‌آسان متولد سال ١٣٢٧ لحاف‌دوز قدیمی کوچه است که بیشترین اطلاعات را در اختیارم قرار می‌دهد. توضیح می‌دهد که پیش از انقلاب این کوچه را کوچه غسالخانه می‌نامیدند، آن هم به دلیل وجود غسالخانه‌ای در میانه کوچه که حالا اثری از آن نیست. 

چند سال بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، بیشتر مهاجران افغانستانی میوه‌فروش می‌شوند و این کوچه می‌شود کوچه گاری‌ها. 10سال پیش اما شهرداری نام صاحب‌الزمان(عج) را روی آن می‌گذاردو پنج سال قبل هم نام آن می‌شود موعود. می‌گوید که ابتدای کوچه به جای آن پاساژهای مدرن گاراژ خالی و بزرگی بوده به نام گاراژ رضایی که مالک آن ملاکی به همین نام بوده است. بعدتر اما این گاراژ تخریب می‌شود. خیلی وقت‌ها میوه‌فروش‌ها گاری‌هایشان را داخل همان گاراژ می‌گذاشتند.

 

موزه کوچک محله

در میان گشت و گذارهایم مقابل یکی از میوه‌فروشی‌ها پیکانی را می‌بینم که تا سقف از هندوانه و خربزه پر شده است! سرکی به داخل مغازه می‌کشم. درست وسط مغازه یک پیکان سبزرنگ نونوار شده دیده می‌شود. صاحب خوش‌ذوق اینجا ابوالفضل فدایی است. او شاید خاص‌ترین میوه‌فروشی را داشته باشد. 

اینجا بیشتر شبیه یک موزه است. تلفن سکه‌ای و قدیمی را نشانمان می‌دهد که از سال‌ها قبل نگه داشته، روی سقف پیکان مدل٥٦ سبز رنگش هم چند تا برند قدیمی چیده است که حالا دیگر جایی پیدا نمی‌شود. او علاقه خاصی به جمع‌آوری چیزهای قدیمی دارد. پدرش که بازنشسته می‌شود تصمیم می‌گیرد خودش امور این مغازه را به دست بگیرد. اینجا حالا هم خواروبارفروشی است، هم میوه‌فروشی و هم موزه کوچک محله...

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44