«آهنگر قدیمی سر چهارراه آهنگری دارد، حاجی آشنا مسگر قدیمی خیابان است که دستی هم در کار خیر دارد، روغنگیری فاضلی را هم که همه میشناسد...» این نشانیها را جواد به ما میدهد. ساعتفروش جوان خیابان سرخس. همین که دوربین و قلم و کاغذ را دستمان میبیند جلو میآید و تمام کاسبان قدیمی را معرفی میکند تا مطمئن شود که به سراغ تک تکشان میرویم. جواد اولین کاسبی است که به محض ورودم به این خیابان با او همکلام میشوم. او از آن کاسبهای قدیمی سن و سالدار نیست که به دنبالش باشم اما گفت و گو با او حس تعلقی را نمایان میکند که بهجز پیرها، جوانها هم به این خیابان دارند. اینجا شبیه بعضی بازارهای شهر نیست که انگار گرد سکون و بیخبری میانشان پاشیده باشند. اینجا هر فروشندهای خودش را حلقهای کوچک میداند از زنجیر محکم و حلقه در حلقه کاسبان همسایهاش در خیابان سرخس که یکسالی میشود که به شهدای فاطمیون تغییر نام داده است . قدمت، هویت و اصالت حتما دلیلهایی محکم برای اتصال این حلقهها به یکدیگر هستند. این مشاغل سنتی هنوز که هنوز است از گذر سالها زنده هستند و اگر کمی دقیق باشی و گوش تیز کنی میتوانی صدای نفس کشیدنشان را بشنوی. صدای زنگولههای دام در قدیمیترین نمدفروشی، صدای ضربات پتک آهنگران و... .
با وجود عکسها و گزارشهای متعددی که از این خیابان تهیه شده، بسیاری از مشهدیها و حتی ساکنان مناطق همجوار این خیابان را آنطور که باید و شاید نمیشناسند. جایی که درست در پایین پای حضرت و مجاورت حرف امام رضا(ع) و مرز مشترک مناطق 5و 6 شهری قرار دارد و میتواند گردشگران بسیاری را جذب کند اما غریبانهتر نسبت به گذشته به حیاتش ادامه میدهد.
صدای زنگ زنگولهها ما را به درون نمدبافی قدیمی میکشاند. پیرزنی روستایی دستش را توی جعبه زنگولهها میچرخاند تا لابد بهترینش را برای گوسفندش انتخاب کند. نگاه از پیرزن و جعبه میگیرم و دور و اطراف نگاهی میاندازم. چشمم را رنگها پر میکنند، طرحها و نقشهای متنوع و پُرکار که همه کار دست هستند. محمد مهدی رحیمی پر سن و سالترین نمدفروش خیابان سرخس، صاحب این مغازه کوچک است. لرزش توی صدایش با لرزش دستهایش هماهنگ است. آرام آرام طول مغازه را راه میرود و انگشتهای لرزانش را به سمت گلیمها و جاجیمها میبرد تا همه را نشانمان بدهد. خرجواله، بارجومه، گلیم، جاجیم، کلاه قشقایی چوپانی و... همه از جنس پشم هستند و کار دست زنان روستاهای اطراف شهر. البته او خودش هم دستی در نمدبافی دارد اما زمانی که پا به سن میگذارد دست از نمدبافی میکشد و فقط به خرید و فروش مشغول میشود. قریب به 60سال هم هست که این مغازه را دارد و از کار و بارش راضی است. سن و سالش را که میپرسم میگوید متولد ١٣٢٤ یا ١٣٢٣... این را با تردید میگوید. پشتبندش هم توضیح میدهد کهولت سن اثر خودش را گذاشته، حالا هوش و حواس درستی ندارد و امروز و فرداست دیگر توان آمدن به این مغازه را هم نداشته باشد. میگوید: از روزی میترسم که ما تک و توک نمدفروشها هم برویم و شغلمان هم بعد از ما بمیرد.
محمد مهدی رحیمی پنج فرزند دارد. یک دختر و چهار پسر. پسرهای او حالا همگی علاف هستند و چهار کوچه بالاتر از نمدفروشی، علوفه کشاورزی میفروشند. علافی هم از آن شغلهای قدیمی است که در این خیابان رواج داشته. علافها فقط به فروش علوفه بسنده نمیکردند و به نوعی مشاوران کشاورزها بودند. گیاهها و بذرهای مختلف را میشناختند و از شرایط کشت و کار آن باخبر بودند. کشاورزها از آنها مشاوره میگرفتند و بذر و علوفه مورد نیازشان را میخریدند. این شغل گرچه رونق سابق را ندارد اما هنوز هم نشانههایش در این خیابان پیدا میشود. کشاورزان روستایی هنوز که هنوز است برای خرید بذر مورد نیازشان به این خیابان میآیند.
قیچیهای زنگزده کوچک و بزرگ آویزان به دیوار اولین چیزهایی هستند که میان انبوه خرت و پرتهای این مغازه کوچک زهوار در رفته میبینم. قیچیها و ابزار و وسایلی که از رضا نیازمند شهری به پسربزرگترش به ارث رسیدهاند. آقا رضا حالا نزدیک ٨٠سال دارد. به قول خودش از تک و تا افتاده است و دیگر نای کار کردن ندارد. روزها میآید اینجا کنار پسرش مینشیند. پسرش سماور و کتری و وسایل مختلف دیگر را تعمیر میکند و او هم چشم میدوزد به خیابان، با دیگران خوش و بش میکند تا خاطرات قدیمی را برای خودش زنده کند. او سماورساز قدیمی خیابان سرخس است. یکی از آخرین سماورسازها. بقیه یا جمع کردهاند یا به دیار باقی رفتهاند. اینها را خودش تعریف میکند، آهی حسرتبار میکشد و از روزگار قدیم این خیابان میگوید: اینجا کلی کاروانسرا و مسافرخانه قدیمی بود. قدم به قدم آبانباری دیده میشد. همه ٥٠ تا پله زیر زمین داشتند و منبع اصلی آب این محدوده بودند. حالا همه آبانبارها توسط شهرداری پر شدهاند و اثری ازشان باقی نیست.
غریبهها او را «مسگره» صدا میزنند اما کاسبان قدیمی خیابان سرخس محمد آشنا را به خوبی نامش میشناسند. کارگاه مسگری او جایی در پس خیابان است اما صدای ضربات پتک که کل خیابان را برداشته راه را نشانمان میدهد. به دالانی باریک پا میگذاریم پر از دیگهای مسی. از میان دیگها عبور میکنیم و بعد انگار به جای دیگری پرت میشویم. صدای تف کوره آتش در لابهلای ضربههای پتک شنیده میشود و ما را به جایی میبرد شبیه کوچههای قدیمی اصفهان و بازار مسگرها. میان افرادی که غرق کارند و عرق از سر و رویشان پایین میچکد. پر سن و سالترین مسگر در مرکز کارگاه، چکش به دست روی صندلی نشسته و دیگ بزرگ مسی رو به رویش را شکل میدهد. او باید محمد آشنا باشد. پیرمرد ٨٠ساله و مسگر قدیمی خیابان سرخس. همان طور که دستهایم را محکم به گوشهایم فشار میدهم با صدای بلند میپرسم صدای پتک اذیتتان نمیکند؟ میخندد، دست از کار میکشد و میگوید: «اینکه چیزی نیست! قبلترها اینجا رونق بیشتری داشت. ٢٠، ٣٠ نفر همزمان پتک میزدند.» بعد ادای پتک زدن را در میآورد و بلند میگوید: تق تق تق...
-چرا اینجا دیگر مثل سابق رونق ندارد؟
-قبلا همه ظروف مسی بود. اما حالا مثل قبل طرفدار ندارد.
-پس چرا شما ماندهاید؟
-آدمیزاد هرطور هست باید بجنبد و لخ لخ بکند دیگر. من هم کارم را دوست دارم. چه کاری بهتر از نرم کردن فلز سخت؟
بعد هم میگوید که با همه اینها مس هنوز هم طرفداران خودش را دارد. به دیگهای گوشه کارگاه اشاره میکند که میروند سمت کرمان و به ظروف مسی گلابگیری که از کاشان سفارش دادهاند. ظروف مسی آنها از این گوشه ناشناخته شهر به هرکجا که فکرش را کنید سفر کردهاند.
شرح انبوه مشاغل سنتی خیابان سرخس در این مقال نمیگنجد، شرح کسب و کار کاسبان قدیمی که در کنار هم هویت این خیابان را ساختهاند. زنجیر حلقه در حلقهای که پس از گذر سالها هنوز قرص و محکم است. با همه اینها مهجور و ناشناخته است. خیابانی منحصر به فرد که شاید بعدها تنها یک اسم از آن توی کتابها باقی بماند. خاطرهای کهن از مشاغل سنتی که پس از مدتی به فراموشی سپرده شود.
عکاسها شاید بهترین راویان داستانهای خوانده نشده باشند. به هر گوشه و کناری سرک میکشند تا چیزی از قلم دوربینشان نیفتد. تا بتوانند چیزهایی را ثبت کنند که از چشم دیگران دور ماندهاند. سید جلیل حسینی زهرایی، عکاس کنجکاو و قدیمی ساکن محله کارمندان اول، است که سالهاست از گوشه و کنار محلات مختلف منطقه عکسبرداری کرده است. یکی از لوکیشنهای مورد علاقه او برای عکسبرداری خیابان سرخس است. خیابانی پر از جزئیات ریز و درشت که از نگاه او دور نمانده. سید جلیل حسینی زهرایی که بارها و بارها از ریز و درشت این محدوده عکسبرداری کرده است ابتدا از دریچه تاریخ به این خیابان نگاه میکند و از این معبر به عنوان خیابانِ آمیخته به زائر و مسافر یاد میکند.
توضیح میدهد: چهار خیابان منتهی به حرم امام رضا(ع) از گذشته تا به امروز چهار خیابان مشخص بوده. بست بالا، بست پایین، خیابان طبرسی و پایین خیابان. زائران از این چهار مسیر به بارگاه مطهر میآمدند و هر کدام ویژگیهای خاص خودشان را داشتند. زائرانی که از پایین خیابان وارد میشدند مسافرانی از روستاهای اطراف مثل روستای سرخس بودند و فرهنگ و پوشش خاصی داشتند. تردد آنها کم کم باعث میشود که فضا و حال و هوای این خیابان هم تحت تأثیر قرار بگیرد و این خیابان نسبت به دیگر خیابانها تفاوتهای بیشتری داشته باشد. این خیابان هنوز محل تردد روستاییان است و همین تردد باعث زنده ماندن مشاغلی مثل نمدبافی شده است. وجود این مشاغل باعث شده ما یکی از منحصربه فردترین خیابانها را در منطقه داشته باشیم. مشاغلی که با حضور کاسبان قدیمی زنده هستند و نفس میکشند. این کاسبان عمدتا شخصیت خاصی دارند که میتوانند از نگاه یک عکاس جذاب و درخور توجه باشند. همه اینها دست به دست هم داده که من بارها به این خیابان بروم، با کاسبان وارد گفت و گو شوم و از آنها عکس بگیرم. هنوز این خیابان برای من تازگی دارد. حتی خیلی وقتها که دوربین همراهم نیست برای رفتن به حرم امام رضا(ع) این مسیر را انتخاب میکنم و از قدم زدن در این خیابان پرپیشینه و فضای نوستالژیکی که دارد لذت میبرم.
اما چرا باید پیشینه و گذشته یک خیابان قدیمی را حفظ کرد؟ حامد بخشی، جامعهشناس و عضو هیئت علمی گروه علوم اجتماعی جهاد دانشگاهی مشهد در پاسخ به این پرسش فقط از یک واژه نام میبرد و آن هویت است. اینکه چرا باید در حفظ مشاغل قدیمی تلاش کرد در صورتی که دیگر کاربرد دیروز را ندارد؟ چرا باید به فکر پیشینه مشاغلی بود که با ورود تکنولوژی از گردونه مشاغل پرکاربرد خارج شدهاند؟ او توضیح میدهد اگر فرد یا جامعهای برخوردار از پیشینه است آن پیشینه بخش مهمی از هویتش را تشکیل میدهد و با فراموشی آن بخش، هویت هم از دست میرود و فراموش میشود. آن فرد و جامعه فراموش میکند که چه مسیری را طی کرده تا به اینجا رسیده است. پس حفظ این مشاغل سنتی در واقع کمک به حفظ هویت این خیابان و این محله و جامعه است. او رمز زنده نگه داشتن این مشاغل را ایجاد فضایی برای گردشگری میداند. چراکه اصلا حوزه گردشگری به دنبال چنین چیزی است. اینکه پیشینه و گذشتهای را به مردم نشان بدهد که کمتر دیده شده است و از این طریق درآمدی برای مشاغل سنتی ایجاد شود تا به حیات خود ادامه بدهند.
تلاش های ما برای گفت و گو با متولیان حوزه گردشگری شهرداری بینتیجه میماند و پیگیریهای چندین و چندباره با سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان خراسان رضوی ما را به مرجان اکبری سرشوری، معاون سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع دستی استان خراسان رضوی، میرساند. او ابتدا به ما اطلاع میدهد این خیابان در بافت تاریخی قرارگرفته و فضا و موقعیت مناسبی برای تحقیق و بررسی دارد. اما آن را جزو میراث ملموس نمیداند، میراثی مثل بناها، آثار باستانی و... و همین کار را سختتر میکند؛ چراکه به لحاظ علمی و اجرایی موضوع بررسی میراث ناملموس موضوع نو و ناشناختهای است. خیابان سرخس هم یک میراث شهری و ناملموس به شمار میرود. به گفته او، این اتفاق فقط در پروژهای به نام پروژه بالاخیابان انجام شده و کارشناسان مردمشناس این سازمان تحقیقاتی را در این زمینه انجام دادهاند. اما قول بررسی دقیقتر این خیابان را میدهد تا برنامهای برای احیای این مشاغل داشته باشند.
طبق گفته کاسبان قدیمی خیابان سرخس و اسنادی که در کتابهای تاریخی مثل کتاب نفوس ارض اقدس به قلم شاهزاده زین العابدین میرزای قاجار موجود است، در گذشته اغلب جمعیت کاسبان و افرادی را که در پایین خیابان از جمله خیابان سرخس ساکن بودند، پیشهوران خرده پا و صاحبان مشاغل فقیرانه تشکیل میدادند و اعیان و دولتمردان کمتر قشری بودند که در این محدوده سکونت داشتند. اغلب این مشاغل خیابان سرخس هم ربطی به روستاییان و روستاهای اطراف داشتند. درست است که خیابان سرخس اکنون به بستری برای حیات بسیاری از مشاغل سنتی تبدیل شده است اما بسیاری از شغلهای گذشته و پرقدمت آن از بین رفتهاند و اثری از آنها نیست. شغلهایی مثل نعلبند، زارع، سبزیکار، شالباف، کاه فروش، هیزمشکن و... .