گذرت که به این کوچه بیفتد، ویترینهای رنگارنگ پلاستیکفروشها جلو چشمهایت رژه میرود، بوی خشکبار مشامت را پر میکند و مزه آجیل را زیر زبانت مزمزه میکنی. این کوچه رنگارنگ درست در ابتدای خیابان مصلی۱۵ قرار گرفته و یکی از شلوغترین کوچههای این محله و به گفته کسبه، قدیمیترین معبر محدوده است.
اینجا روزگاری به جاده قدیم مشهد معروف بوده است؛ عدهای هم بهدلیل وجود مزارع، گاش (محل نگهداری گوسفند)، گاوداری، زمینهای کشاورزی و باغهای انگور به آن «کوچهباغ» میگفتند. اما حالا چیز زیادی از آن عناصر کهنه باقی نمانده.
از بیست سال پیش تغییرات کمکم شروع شد. کسبه آجیل و خشکبار، فروشنده پلاستیک و لوازم شوینده حالا در وجب به وجبِ این کوچه مغازه دارند. با نزدیکشدن به شب یلدا، نوروز و... این معبر پررفتوآمدتر هم میشود.
نمیتوان نام مشخصی برای این راسته انتخاب کرد. کسبه اصناف مختلف در جایجای کوچه مغازه دارند. ابتدای کوچه، چند پلاستیکفروشی کنار هم قرار گرفتهاند. اواسط کوچه آجیلفروشیها بیشتر به چشم میآیند. انتهای معبر هم درقرق حقالعملکارهاست؛ آنها که واسطه کشاورزها و مشتریها میشوند و دستمزدشان را میگیرند.
هرساعتی از روز که پا به این معبر بگذاری، شور و همهمه آدمها به چشم میآید. به گفته قدیمیها از بیستسال پیش کمکم مغازهدارها اینجا جمع شده و فضایی متفاوت ایجاد کردهاند. پیش از آن، اما این خیابان شکل و شمایل دیگری داشته است. آن روزها کسی فکرش را هم نمیکرده که جاده قدیم مشهد چنین رونقی پیدا کند.
علی امیدواری احتمالا قدیمیترین کاسب این راسته شلوغپلوغ است. مغازه کهنه و خلوتش در یکی از فرعیها در اواسط خیابان جا خوش کرده است. پشت میز نشسته و زیر چراغ کمجان مغازه مشغول حسابوکتاب است. مدتی دیگر نودسال را هم رد میکند، اما هنوز قصد بازنشستهشدن ندارد.
قصه این کوچه را مثل کف دستش میداند و داستان معبر با بخش پررنگی از زندگی او گره خورده است؛ خوب به خاطر دارد وقتی را که کارو بارش را در نیشابور رها کرد و در این کوچه، اولین فروشگاه پخش مواد غذایی را ساخت. آن روزها دوستان و آشنایان با گوشهوکنایه به او رسانده بودند که از راهانداختن کاسبی در این بیابان خشک و خالی چیزی عایدش نمیشود؛ او، اما راه خودش را رفته و حالا هم از این تصمیم راضی است.
آن روزها کسی فکرش را هم نمیکرده که جاده قدیم مشهد چنین رونقی پیدا کند
دوران کودکی او در پنجراه پایینخیابان و میدان مالفروشها گذشت. سال۱۳۳۳ تا ۱۳۳۸ شاگرد دکان عطاری پدرش بود. در این مغازه هرچیزی میفروختند؛ از شکر، نمک و آویشن تا بطریهای یکلیتری بنزین.
او بعدها کاروبار خودش را راه انداخت و در نیشابور مواد غذایی توزیع میکرد. هروقت گذرش به پایینخیابان میافتاد و مصلای تاریخی را میدید، پیش بینی میکرد که این محدوده رونق پیدا میکند. به دوستش میگفت: من مرده و تو زنده؛ ببین کی گفتم! این جاده آسفالت میشود و اسمش را هم خیابان مصلی میگذارند؛ کاسبها هم جاده قدیم مشهد را قرق میکنند و کلی فروشی راه میاندازند!
پیشبینیهای علی امیدواری درست از آب درمیآید. خودش در این کوچه مرکز پخش سراسری مواد غذایی راه میاندازد، آن هم در روزهایی که اینجا بهجز چند ساکن قدیمی و مزرعه و گاو و گوسفند چیز دیگری پیدا نمیشده است. سال۱۳۵۸ با همه سرمایهاش که مبلغ کمی هم نبود، کارگاه آقای شکرریز را میخرد.
تعریف میکند: تنها کاسب کوچه، آقایی بود به نام شکرریز. در سولهاش شکر را تبدیل به قند میکرد، بستهبندی میکرد و میفروخت. او اولین توزیعکننده قند مشهد بود. من سوله را خریدم. یک چهاردیواری بزرگ بیشتر نبود. برایش سقف گذاشتم، تکمیلش کردم و به اولین شرکت پخش سراسری مواد غذایی محدوده تبدیل شد. دو سال بعد که کوچه آسفالت شد، سرو کله فروشندههای بیشتر هم پیدا شد و اینجا کمکم پیشرفت کرد.
«پخش سراسری» نامیآشنا در این معبر است. از هر کاسب قدیمی که نشانیاش را بپرسی، کارگاه بزرگ وسط خیابان را نشانت میدهد. ابتدای کارگاه یک انبار قدیمی آجریرنگ شبیه یک خانه قدیمی وجود دارد که از بافت کوچه متمایز است. کهنهبودن آن به چشم میآید و توجه هر عابری را جلب میکند.
روزگاری این کارگاه و این انباری متعلقبه شرکت پخش سراسری علی امیدواری بوده است. چندسال بعد که با شرکایش به اختلاف خورد، سوله را به کاسب دیگری فروخت و روبهروی آن مغازه مواد غذایی خودش را راه انداخت. این کارگاه حالا متعلقبه آقای دلگیر است، اما نام پخش سراسری همچنان روی آن باقی مانده.
چند مغازه آن طرفتر، پلاستیکفروشی برادران حاجحسینی قرار گرفته است. دو سال است که این مغازه را راه انداختهاند، اما از قدیمیترین ساکنان کوچه به شمار میروند. حسین حاجحسینی معروف به «حاجحسین روغنگر» آخر این کوچه گاوداری داشت و دو خانه دراندشت. یک سوی کوچه خانه همسر اولش بوده و آن سوی کوچه خانه همسر دوم. بهجای آن خانه دوهزارمتری حالا ششمغازه کنار هم ساخته شده است.
امیر حاجحسینی یکی از ششبرادر است که امور مغازه را تاحد زیادی به دست گرفته. او سالهای دور محله را به خاطر دارد؛ روزهایی که با بچهها و دیگر برادرهایش میان باغهای انگور میدویدند و بازی میکردند.
او از آبانباری میگوید که در همین حوالی بوده است و روزهای گرم تابستان با بچههای محله آنجا آبتنی میکردند. درباره کاروبار پدرش در آن روزها هم میگوید: علاوهبر گاوداری، پدرم در خیابان سرخس روغنگیری هم داشت. روغنگیری شغل آبا و اجدادی ما بود و از دویستسال پیش همه در همین کار بودند. ما هم وردست پدر تاحدودی این کار را بلد شده بودیم.
حالا، اما همراه برادرش در یکی از مغازهها پلاستیکجات میفروشند. جواد حاجحسینی برادر بزرگتر است که چندسال پیش به بیماری اماس دچار شد، اما با ویلچرش به مغازه میآید و هر کاری که از دستش برآید، انجام میدهد.
در یکی از معابر فرعی این خیابان پاساژ امامزمان (عج) قرار گرفته است. در بیشتر مغازههای این معبر، غرفههای خشکبار، زرشک و زعفران قرار گرفتهاند. یکی از کاسبهای قدیمی پاساژ که هجدهسال پیش با ۱۰ هزارتومان غرفه آخر را خرید، اسماعیل محمدی است. وقتی وارد دکانش میشوم که پای تلفن گرم صحبت است.
با لهجهای غلیظ مشغول گفتوگوست و از حرفهایش چیز زیادی دستگیرم نمیشود. میفهمم که اصالتا بیرجندی است. اصلا هشتاددرصد فروشندگان این پاساژ بیرجندی هستند و زرشک و زعفران را از بیرجند میآورند. به گفته اسماعیل محمدی بیشتر این اجناس در این خطه قابل کشت هم نیستند و خلاصه بیرجندی و قائنیها تمام دکانها را گرفتهاند.
او تاریخچه بازارچه را میداند. تا مدتها اینجا یک زمین خاکی رها شده بوده است. بعد سوله ساخته میشود و سال۸۰ هم با کمی تغییر تبدیل به پاساژ میشود. حاجآقایی به نام خادمالخمسه که بیمارستان امامزمان (عج) را ساخته، سازنده این بازار هم هست. از همان سالها زرشک و زعفرانفروشها و فروشندگان خشکبار دکانها را با قیمت اندک میخرند. به همین دلیل مسافران و زائران هم اینجا رفتوآمد میکنند تا سوغات مشهد را بخرند و به شهرشان ببرند.
تا مدتها اینجا یک زمین خاکی رها شده بوده،بعد سوله ساخته میشود
به گفته بازاریهای این بازار، عده زیادی از خریداران آنها خردهفروشندگان سطح شهر هستند. اینجا بهنوعی کلیفروشی زرشک و زعفران شهر محسوب میشود. در ولادتها و اعیاد فروش بیشتری دارند؛ «در ولادت امامرضا (ع) که زائران در گوشه و اطراف اتراق میکنند، فروش ما هم بیشتر میشود. شبهای یلدا هم دکان خشکبارفروشها شلوغ میشود.»
هرچه به انتهای کوچه نزدیک میشویم، اسم حقالعملکاری بر سردر مغازهها بیشتر به چشم میخورد. حقالعملکاری شغلی ناآشنا به نظر میآید که در گذشته رواج بیشتری داشته است. اصلا یکی از پاتوقهای حقالعملکارها در گذشتههای دور، پنجراه پایینخیابان بوده است. آن سالها عطارها و مالفروشها در این راسته حضور داشتند.
کشاورزها و دامداران از روستا به این میدان میآمدند تا مالهایشان را بفروشند. همراهشان محصولات زراعی و کشاورزی هم میآوردند. گاهی این محصول را به دکاندارهای این میدان میسپردند، حقالزحمهای هم به آنها میدادند تا محصولاتشان را به فروش برسانند، بعد هم به روستا برمیگشتند و دفعه بعد پولشان را پس میگرفتند. حقالعملکاری در این محدوده به همین شیوه شکل گرفته و رواج پیدا کرده است.
حالا باغداران از خراسان جنوبی، بیرجند، نیشابور و... عناب، سنجد و محصولات مختلف را به دست حقالعملکارها در این کوچه میسپارند تا آنها برایشان معامله انجام بدهند و محصولاتشان را به فروش برسانند.
در میانه کوچه تکوتوک خانههای مسکونی پیدا میشود، اما در انتها میتوان ساکنان قدیمی بیشتری را هم پیدا کرد. خاندان کیشی را حالا همه قدیمیهای این اطراف میشناسند. پیش از آمدن کاسبها به این نقطه، آنها در این معبر ساکن بودهاند. درِ زنگزده خانه را که میزنم، زهرا نمکی در را به رویم باز میکند.
او عروس این خانواده است، زهرا نمکی خیاط محله هم هست. او روایتهای قدیمی محله را از زبان همسر و فامیل و آشنا شنیده است. تعریف میکند که پاساژ مولوی در انتهای این معبر به این شکل و شمایل نبوده است. بهجای آن، یک زمین زراعی بزرگ قرار داشته است. بعدتر هم که دیوارهای آن را بالا کشیدند، تبدیل به یک زمین متروکه شده با چند مرغداری کوچک در گوشهوکنارش.
زهرا نمکی توضیح میدهد:انتهای معبر مصلی ۱۵ قدیمیتر از ابتدای آن است. آن زمان که بازار مولوی و خشکبارفروشیهای اطرافش رونق پیدا کرد، هنوز در ابتدای مصلی ۱۵ مغازهها راه نیفتاده بود.
* این گزارش دوشنبه ۲۷ آذرماه ۱۴۰۲ در شماره ۵۵۹ شهرآرامحله منطقه ۵ و ۶ چاپ شده است.