کد خبر: ۱۲۵۷۹
۰۷ مرداد ۱۴۰۴ - ۰۹:۰۰
نیم‌قرن همسایگی با قبرستان روس‌ها به روایت ابوالفضل غفوری

نیم‌قرن همسایگی با قبرستان روس‌ها به روایت ابوالفضل غفوری

آقاابوالفضل می‌گوید: قدمت خانه‌‌مان که ملک پدری‌ام است، به بیش از صد‌سال می‌رسد؛ در حیاط خانه یک آب‌انبار داشتیم که آن زمان‌ها، آب لوله‌کشی که قطع می‌شد، همسایه‌ها از آب‌انبار ما آب برمی‌داشتند.

از وقتی چشم باز کرد تا حالا، کوچه‌پس‌کوچه‌های محله سرشور برایش مثل آلبومی از خاطرات بوده‌اند؛ کوچه‌هایی که در آنها بازی کرده، قد کشیده و هنوز هم وقتی از کنارشان عبور می‌کند، تکه‌ای از کودکی‌اش را روی در و دیوار و هر گذرش می‌بیند. هرچند خیلی از خانه‌ها، آدم‌ها و کوچه‌ها دیگر نیستند، تصویرشان هنوز در ذهنش زنده است.

ابوالفضل غفوری متولد‌۱۳۵۱ از خاطرات شیرین گذشته‌اش می‌گوید.

خانه‌ای که در آن زندگی می‌کنم، روبه‌روی کوچه سرشور‌۳۸ قرار دارد. ملک پدری‌ام است و قدمتش به بیش از صد‌سال می‌رسد؛ خانه‌باغی بزرگ که در گذشته متراژش به هزار‌و۵۰۰‌متر می‌رسید. یادم هست وقتی بچه بودم، در حیاط خانه یک آب‌انبار داشتیم. آن زمان‌ها که آب لوله‌کشی قطع می‌شد، همسایه‌ها می‌آمدند از آب‌انبار ما آب برمی‌داشتند.

 

نیم‌قرن همسایگی با قبرستان روس‌ها به روایت ابوالفضل غفوری

روبه‌روی خانه‌مان، زمینی که حالا در آن هتل‌آپارتمان ساخته شده است، گذشته‌ای متفاوت دارد. اینجا زمانی کارخانه برق بازار سرشور بود و برق همین محدوده را تأمین می‌کرد. من و برادرم نوجوان که بودیم، می‌رفتیم داخل سوله‌اش تا موتور برق دیزلی‌اش را ببینیم. سر‌و‌صدایش آن‌قدر زیاد بود که حتی تا داخل خانه هم صدایش می‌آمد.

 

نیم‌قرن همسایگی با قبرستان روس‌ها به روایت ابوالفضل غفوری

مکانی که امروز پارک دانش است، در گذشته قبرستان روس‌ها بود. موقعی که بچه بودم، زنی سرایدار قبرستان بود که هفت‌هشت‌سگ داشت؛ سگ‌هایی که نگهبانان قبرستان بودند و نمی‌گذاشتند ما بچه‌ها اطراف آن بازی کنیم. هر‌وقت از بین دیوار‌ها داخل را نگاه می‌کردیم، باید دو پا قرض می‌گرفتیم تا از دست سگ‌ها فرار کنیم!

 

نیم‌قرن همسایگی با قبرستان روس‌ها به روایت ابوالفضل غفوری

سرشور‌۳۹، جایی که امروز پارک کوچکی در آن ساخته شده، آن زمان که من بچه بودم، کال قره‌خان بود؛ گودالی برای جمع‌کردن آب سیلاب. بعضی کولی‌ها با حلب و وسایل بازیافتی، کنار گودال آلونک درست کرده بودند. مادرم اجازه نمی‌داد من و برادرم از آنجا رد شویم.

 

نیم‌قرن همسایگی با قبرستان روس‌ها به روایت ابوالفضل غفوری

دبستان حکمت، اولین مدرسه‌ام بود. الان بخشی از آن مرکز نیکوکاری شده و بخش دیگرش دبیرستان میرزاکوچک‌خان است. سال۵۷ کلاس اول بودم که مردم در خیابان‌ها علیه شاه شعار می‌دادند. مدیر و ناظم درِ مدرسه را بستند تا بچه‌ها درامان باشند. من و برادر بزرگ‌ترم از دیوار پشتی مدرسه بیرون پریدیم و به خانه برگشتیم.

 

نیم‌قرن همسایگی با قبرستان روس‌ها به روایت ابوالفضل غفوری

حمام بیگلربیگی نبش سرشور‌۲۵، یکی از حمام‌های تاریخی محله بود. فضای تو‌در‌تویی داشت. چند‌بار پدرم مرا به آنجا برد. زمان بچگی من خزینه‌ای در کار نبود؛ حمام نمره‌ای بود با در‌های کوتاه. حالا دیگر اثری از آن حمام نیست و جایش را یک پارکینگ طبقاتی متروکه گرفته است.

 

* این گزارش سه‌شنبه ۷ مردادماه ۱۴۰۴ در شماره ۶۲۱ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.

آوا و نمــــــای شهر
03:44