
برخلاف این روزها که نیروی جوانی را از دست داده است و بدون عصا توان راهرفتن ندارد، در جوانی کشتیگیر بوده و بهخاطر هیکل متناسب و ورزشکاری که داشته، از طرف یکی از تهیهکنندگان سینما برای بازی در فیلم انتخاب میشود.
خاطره خاص غلامعلی فرازی، قدیمی محله سمزقند که حالا هشتادوهفتسال دارد، درباره رؤیای نافرجام بازیگرشدنش است.
غلامعلی فرازی در نوجوانی بهدلیل عشق و علاقه به ورزش کشتی در باشگاه «پهلوان گلکار» ثبت نام میکند و با استعداد و کوششی که دارد، موقعیت خوبی در باشگاه به دست میآورد.
خودش تعریف میکند: باشگاه حاجیگلکار بیشتر به این اسم معروف بود و در میدان شهدا و نزدیک شهرداری قرار داشت. این باشگاه و شاگردان آن، حرف اول کشتی را در مشهد میزدند. روزها سر کار و شبها به باشگاه کشتی میرفتم. شغلم کارگری در کوره آجرپزی مرحوم حسینباشی بود. فعالیت سخت، بدنم را حسابی ورزیده کرده بود؛ به همین دلیل یک سروگردن از بقیه شاگردان باشگاه بالاتر بودم.
فرازی در جوانی، حضور در گودهای کشتی محلی مشهد را تجربه میکند و به قول خودش چند قند کشتی نیز به خانه میبرد. او حتی چندبار برای شرکت در مسابقات رسمی کشتی انتخاب میشود، اما بنابر دلایلی، موفق به حضور در این مسابقات نشده است.
آقاغلامعلی در دوران باشگاه و کشتی به توصیه یکی از تهیهکنندگان فیلم با دنیای بازیگری آشنا میشود. او میگوید: چند شب بود که در باشگاه، مردی را میدیدم که همه حرکاتم را زیرنظر داشت. خیلی مشکوک بود. یک شب که تمرینم تمام شد، پیشم آمد و گفت «دوست داری معروف بشوی، مثل محمدعلی فردین و ناصر ملکمطیعی در فیلمهای سینمایی بازی کنی و عکست را با کلاهشاپو توی روزنامهها چاپ کنند؟»
برایم مهم نبود که چه نقشی دارم؛ فقط دوست داشتم بازیگر شوم
گفتم چراکه نه! بعداز شنیدن علاقه و جواب مثبتم گفت فردایش بروم فلان آدرس در خیابان ارگ. آن شب از خوشحالی خوابم نبرد. مدام رؤیای انتشار عکسم با کلاهشاپو کنار محمدعلی فردین و ناصر ملکمطیعی در مجلهها را میدیدم. البته رؤیایی که هرگز به حقیقت نپیوست.
غلامعلی جوان در همان استودیو فیلم تست بازیگری میدهد و بعد از تأیید استعداد بهعنوان سیاهیلشکر، بازی در فیلمها را شروع میکند؛ «برایم مهم نبود که چه نقشی دارم؛ فقط دوست داشتم بازیگر شوم.»
آقاغلامعلی در چند فیلم سینمایی که محمدعلی فردین و ناصر ملکمطیعی نقش اصلی را برعهده داشتند و در مشهد فیلمبرداری شد، نقش یکی از نوچهها و کلاهمخملیهای فیلم را بازی میکند.
بعداز پایان این سکانسها تهیهکننده فیلم از او میخواهد که به تهران برود و ادامه فیلم را بازی کند. اما او باوجود عشقی که به بازیگری داشته است، خانوادهاش را به بازیگری و شهرت ترجیح میدهد.
میگوید: موقعیت خوبی برایم پیش آمده بود. تهیهکننده هم میگفت «اگر بروی تهران بهمرور میتوانی نقشهای بهتر و مهمتری را بازی کنی.»، اما من نمیتوانستم خانواده، برادر و خواهرانم را ترک کنم. بعداز ساعتها کلنجاررفتن، به تهیهکننده فیلم زنگ زدم و گفتم جوابم منفی است. خانوادهام را انتخاب کردم و قید شهرت و معروفیت را زدم.
* این گزارش شنبه ۲۷ اردیبهشت ۱۴۰۴ در شماره ۶۰۳ شهرآرامحله منطقه ۱ و ۲ چاپ شده است.