کد خبر: ۱۱۴۰۵
۱۱ بهمن ۱۴۰۳ - ۰۶:۰۰
حاج‌علی‌اکبر نوروزی؛ پدر گل‌های حرم مطهر رضوی

حاج‌علی‌اکبر نوروزی؛ پدر گل‌های حرم مطهر رضوی

حاج‌علی‌اکبر را که خیلی‌ها به‌نام «پدر گل‌های حرم» می‌شناسند، او چندین سال در گلخانه بهشت رضوان کار می‌کرد و رسیدگی به گل‌های حرم دست او بود.

حاج‌علی‌اکبر نوروزی را به عنوان پدر گل‌های حرم می‌شناسند. از میان کار‌ها و القاب مختلفی که در هشتاد سال زندگی با خود همراه کرده است، این نام را بیشتر دوست دارد. حتی این روز‌ها که در بستر بیماری نه توان حرف‌زدن دارد و نه حوصله‌اش را، این نام را که می‌شنود، گل از گلش می‌شکفد، می‌خندد و یاد خاطرات روز‌های شیرینش در بهشت رضوان می‌افتد.

 

خوابی که تعبیر شد

یک عمر راننده ماشین سنگین بوده. بعد و که از کار رانندگی بازنشسته شده، صبح و شبش را در حرم مطهر گذرانده است. به‌سختی می‌نشیند و می‌گوید: می‌رفتم حرم و هر کاری از دستم برمی‌آمد، انجام می‌دادم. آن زمان‌ها خودم یکی از اعضای اصلی هیئت موسی‌بن‌جعفر (ع) در خیابان وحدت بودم و حرفم را می‌خواندند.

با درنگی کوتاه ادامه می‌دهد: هرچه می‌رفتم حرم و می‌گفتم می‌خواهم جزو خدام باشم و کاری انجام دهم، می‌گفتند سن‌وسالت زیاد است. آن موقع شصت‌سال داشتم. تا اینکه یک شب که خیلی ناراحت از حرم به خانه برگشتم، خوابی دیدم. به امام‌رضا (ع) گفتم من را راه نمی‌دهند. امام‌رضا (ع) به دل من این‌طور انداختند که خانه مال من است و باید بیایی. فردای آن روز رفتم حرم و دیدم بدون اینکه چیزی بگویند و مخالفتی داشته باشند، لباس خادمان را به من دادند.

برای آوردن لباس خادمی حضرت، همه دردهایش را فراموش می‌کند. بلند می‌شود و می‌رود سراغ کمد کوچک کنار اتاق. کت خاک‌گرفته‌اش را می‌تکاند و بر تن می‌کند و می‌گوید: همان شب یکی از مداح‌های حرم خواب دیده بود نامه‌ای در حرم به دستش داده و گفته بودند بده به نوروزی. بعد از آن دیگر می‌رفتم حرم.

 

حاج‌علی‌اکبر نوروزی باغبان قدیمی گلخانه بهشت رضوان است

 

کلیددار بهشت رضوان

خنده‌ای از میان نفس‌های خسته‌اش بیرون می‌آید و ادامه می‌دهد: همه‌جا سرک می‌کشیدم و هر روز به پرنده‌های حرم غذا می‌دادم. بعد یک بهشتی درست کردند و کلیدش را دادند به من. از تک‌تک پرنده‌ها خاطره دارد؛ کدام‌یکی دانه‌هایش را با اشتها می‌خورد و کدام‌یکی هوش‌به‌بازی بود. می‌خواهد بلند شود، اما زانوانش دیگر یاری نمی‌کنند. رو به همسرش می‌کند و می‌گوید: روزنامه‌ای که به من گفته بودند «پدر گل‌های حرم» را بیاور.

تا کبری‌خانم مشغول پیداکردن تکه‌کاغذ باقی‌مانده از گزارشی شود که مشخص نیست مربوط به کدام روزنامه یا مجله است، حاج‌علی‌اکبر تعریف می‌کند: گل‌های حرم دست من بود. گل محمدی و گل یاس داشتیم که عطرشان هوش از سر آدمیزاد می‌برد.

تخت هم گذاشته بودند برایم و چای آتیشی درست می‌کردم. حاج‌خانم هر روز برای زیارت که می‌آمد حرم، تا بهشت هم می‌آمد و یک چای می‌خورد و کمی کمک می‌کرد. آن زمان‌ها هر روز سهم غذای حضرت داشتیم؛ بیست‌سال، اما از سال گذشته سهم غذایمان را قطع کردند.

 

دلم برای گل‌های حرم تنگ می‌شود

یاد روز‌های کلیدداری بهشت رضوان این‌قدر برایش شیرین است که یادش می‌رود دست‌هایش درد دارند و با آب‌وتاب برایمان از آن روز‌ها می‌گوید: چند نفر از خادم‌ها با من کار می‌کردند. وقتی برای مصاحبه آمدند، به من که سنم از بقیه بیشتر بود، گفتند «پدر گل‌های حرم». من هم واقعا برای گل‌ها پدری می‌کردم. هیچ‌وقت بی‌وضو به گل‌های امام‌رضا (ع) آب ندادم. هیچ‌وقت اجازه ندادم کسی بیاید و در گلخانه بهشت رضوان سیگار بکشد.

آهی می‌کشد و با افسوس می‌گوید: این روز‌ها دلم برای گل‌های حرم تنگ می‌شود. حتما دل آنها هم برایم تنگ شده است. عکس همکارانش را نشان می‌دهد و یکی‌یکی اسم‌هایشان را می‌گوید؛ همان‌هایی که هنوز گاه‌وبیگاه به او سر می‌زنند و سلام گل‌ها را به حاج‌علی‌اکبر نوروزی، پدر گل‌های حرم، می‌رسانند.

 

* این گزارش پنج‌شنبه ۱۱ بهمن‌ماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۸۰ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44