کد خبر: ۵۵۴۲
۱۰ شهريور ۱۴۰۳ - ۱۴:۵۵

نذر تاکسی صلواتی

با امام‌رضا (ع) عهد کردم، اگر دستم را بگیرد تا از این گرفتاری رها شوم، چهارشنبۀ هر هفته کسانی را که نمی‌توانند به زیارت آقا بیایند؛ به حرم ببرم.از همان چهار‌شنبه هم تصمیمم را عملی کردم.

یکی از شانس‌های بزرگ ما مشهدی‌ها همسایگی با کسی است که منبع خیر و برکت است. در شادی و عزا شریک غممان است و در گرفتاری و تنگناها تنها امید و پناه. چه بسیار افرادی که در چه کنم چه کنم زندگی، تنها راه رهایی و رسیدن به آرامش را توسل به آقا علی‌بن‌موسی‌رضا (ع) دیده و بد هم ندیده‌اند از این توسل و کمک‌خواهی.

حمید، یکی از همشهریانی است که در آغاز جوانی با مشکلات عدیده‌ای روبه‌رو می‌شود و وقتی مستأصل و ناامید از همه‌جا و همه‌کس، دست به دامان امام‌رضا (ع) می‌شود تا به قول خودش «شاه خراسان» گره از کارش باز کند، با نذر و عهدی که با امام رئوف می‌بندد، کمی بعد گره از کارش گشوده می‌شود.

اینچنین می‌شود که او واسطه‌ای می‌شود تا زائران مشتاق حضرتش را در روز زیارتی حضرت به مقصد برساند و دعای خیر آن‌ها را هم پشت سر داشته باشد. این همشهری که از ترس اینکه کارش رنگ ریا بگیرد، نمی‌خواهد نامی از او ببریم، هفتۀ گذشته میهمان دفتر شهرآرامحلۀ ثامن بود تا برایمان از تأثیر این تصمیم در زندگی شخصی‌اش بگوید.


خودتان را معرفی کنید و از انگیزۀ تصمیمی که گرفته‌اید، بفرمایید؟

حمید هستم، ۲۸ ساله. از وقتی خودم را شناختم به‌دنبال کسب روزی حلال بودم. پدر و مادرم روی رزق حلال و نان پاک خیلی تأکید داشتند. هر کاری هم که بگویید کرده‌ام؛ حتی مدتی ضایعات جمع می‌کردم.

مدتی هم به پیشنهاد یکی از دوستان به‌سراغ کار توزیع مواد غذایی رفتم. اما چون بی‌تجربه بودم، چند میلیون ضرر کردم. بعد رفتم سراغ پخش مواد فاسدنشدنی. خدا را شکر کارم گرفت، اما یک روز وانتم را با تمام اجناس دزدیدند. کلی ضرر دادم. بعد از آن ماجرا چکی از بازار جنس می‌خریدم و با قیمتی کمتر، اما نقد می‌فروختم تا بتوانم بدهکاری‌هایم را صاف کنم.

در این میان نارفیقی ۱۷ میلیون تومان پولی را که به امانت دستش سپرده بودم، منکر شد و، چون رسیدی نداشتم، حرفم به جایی نرسید. این بدبیاری‌ها ادامه داشت تا اینکه من شدم آدم آس‌وپاسی که ته حسابش خالی است. وانتم سر بدهی‌هایم رفت و من مانده بودم و حدود صد‌میلیون تومان بدهی به بازار. چنان مستأصل و ناامید شده بودم که آرزوی مرگ می‌کردم.

یک شب که از سمت پنجراه به‌سمت حرم می‌رفتم، چشمم به گنبد طلای آقا افتاد و یاد مادر و پدر پیرم افتادم که چقدر آرزو دارند حرم بیایند و به‌خاطر سن و سال بالا و دوری راه نمی‌توانند به زیارت بیایند.

با امام‌رضا (ع) عهد کردم، اگر دستم را بگیرد تا از این گرفتاری رها شوم، چهارشنبۀ هر هفته کسانی را که نمی‌توانند به زیارت آقا بیایند؛ به حرم ببرم.از همان چهار‌شنبه هم تصمیمم را عملی کردم و سه نفر را صلواتی به حرم بردم.

 

وسیله‌ای که با آن زائران را به حرم می‌برید؟
پدرم یک پیکان مدل پایین دارد که بعد از اینکه وانت را سر بدهی‌هایم فروختم، آن را دراختیارم گذاشت تا با مسافرکشی خرج زن و دو بچه‌ام را دربیاورم.


دقیقاً از چه زمانی تصمیم‌تان را عملی کردید و نحوۀ اطلاع‌رسانی‌تان به چه صورت بود؟

اوایل اردیبهشت امسال بود. یکی از دوستانم کانال تلگرامی داشت. از او خواستم آگهی «حرم صلواتی از هر نقطۀ شهر» را در کانالش قرار دهد. تماس زیاد داشتم، اما خیلی‌ها فکر می‌کردند، سرکاری است.

بعضی هم به این ماجرا گمان خوبی نمی‌بردند و اعتماد نمی‌کردند. من خیلی وقت‌ها که تماسی ندارم طبق قراری که با حضرت دارم دوتا کاغذ «حرم صلواتی» به شیشۀ عقب و جلوی ماشین می‌چسبانم و سه نوبت صبح و ظهر و عصری که قرار کرده‌ام، به‌سمت حرم می‌روم.

در روز‌های دیگر هم اگر گذرم به‌سمت حرم آقا بیفتد و غیرمشهدی یا غیرایرانی سوار خودرو‌یم شود؛ چون میهمان حضرت است، وجهی دریافت نمی‌کنم. البته خیلی از آن‌ها اصرار می‌کنند، اما من تعیین مبلغ را به‌عهدۀ خودشان می‌گذارم. من هیچ‌وقت وجهی تعیین نمی‌کنم، چون می‌دانم صاحب‌خانه یک‌جای دیگر هوایم را خواهد داشت.


این حرکت خداپسندانه در زندگی‌تان هم تأثیری داشته است؟

من از همان شبی که این تصمیم را گرفتم، آرامش را در خودم حس کردم. اولین تأثیرش مداراکردن طلبکاری بود که چند میلیون طلب داشت و پولش را یکجا می‌خواست. بعد از این عهد و پیمان با امام‌رضا (ع) بود که خودش تماس گرفت و گفت: «تو که نمی‌توانی پول من را یکجا بدهی، پس ماه به ماه مبلغی را تعیین کن و همان را بده.». این برای من یک چراغ امید بود که امام‌رضا (ع) عهدم را قبول کرده است.


مسافر ثابت هم دارید؟

یکی دو نفر هستند که چند نوبت با من تماس گرفته‌اند. حتی بعضی شماره‌ام را می‌گیرند تا اگر سرویسی لازم داشتند از خودروی من استفاده کنند. یکی از آن زائران، مرد عربی است که بعد از بردنش به حرم، شماره‌ام را گرفت تا سرویس‌هایش را من انجام دهم.

چند نوبتی که برای سرویس‌دهی به مقابل هتل محل اقامتش رفتم. رانندۀ پژویی آمد جلو گفت: «نگاه کن، اینجا پر است از ماشین‌های مدل بالا، تو چطور توانستی با این پیکان درب و داغان این سرویس را بگیری؟!» و من فقط به‌سمت حرم اشاره کردم و گفتم همه‌چیز دست اوست، من کاره‌ای نیستم.».


از مسافران صلواتی امام‌رضا (ع) هم خاطره‌ای دارید؟

بهترین خاطره‌ام در تمام مدت این چند ماه نوکری زائران آقا (ع) دعای خیری است که تک‌تک آن‌ها موقع پیاده‌شدن بدرقه‌ام می‌کنند. آن دعا دنیا دنیا برای من ارزش دارد. همه‌چیز که مادیات نیست. برکت آن دعا و آن نگاه حضرت چندبرابر پولی است که من فرضاً می‌توانستم از پیرزن یا پیرمرد زائر‌ی بگیرم.


درد و دلی هم با امام رضا (ع) دارید؟

امام‌رضا (ع) برای من شاه خراسان بوده و هست. حرف دلم این است که «آقا جان! حالا که دستم را گرفتی، دیگر رها نکن تا در مسیر رضای تو قدم بردارم و نگاه تو برکت زندگی من و خانواده‌ام باشد.».

 

این گزارش پنجشنبه، ۲ شهریور ۹۶ در شماره ۲۴۸ شهرآرامحله منطقه ثامن چاپ شده است.

ارسال نظر
آوا و نمــــــای شهر
03:44