هرموقع از معابر محله جنت عبور میکند، باورش نمیشود که در مدت کمتر از چهلسال، خیابانهای محلهشان اینقدر تغییر کرده باشد. منزل پدری محمدحسین خوشنویس چهلوسهساله در پاسداران ۴ بوده است. او هرگاه پیاده یا سواره بناهای تازهساز و مجتمعهای سربهفلککشیده را میبیند، دلش برای روزهایی که خبری از ساختمانهای چندینطبقه نبود، تنگ میشود.
آقای خوشنویس تعریف میکند: مسجد امامحسین (ع) فاصله چندانی با خانهمان نداشت. من همه دوران کودکی و نوجوانی، مکبر این مسجد بودم؛ برای همین دلبستگی خاصی به اینجا دارم.
از موقعی که باسواد شدم تا پایان دوران دانشگاه، ساعتها غرق در کتابهای کتابفروشی بهنشر (انتشارات آستان قدس رضوی) در خیابان امامخمینی (ره) میشدم. هنوز هم برای خرید کتاب به این فروشگاه میآیم.
در دبستان شهیدآذرمنش واقع در ارشادالرضا ۱۰ درس خواندم. به یاد دارم در مسیر برگشت به خانه همراه دوستم از داخل بیمارستان امامرضا (ع) رد میشدیم تا او مادرش را که پرستار بود، ببیند.
مجتمع تجاریای که در حاشیه خیابان پاسداران قرار دارد، روزی زندان مشهد بود. زندان را یادم نیست، اما تا قبل از اینکه مجتمع ساخته شود، حصاری چوبی دورتادور زمین رهاشده اطراف آن کشیده بودند که این مکان را در نظر ما بچهها ترسناک میکرد.
وقتی بچه بودم، بهجای کتابفروشی بهنشر فعلی در خیابان رازی، فروشگاه نان قدس رضوی بود. آن زمان تنوع نان در بازار اندک بود و بیشتر مردم برای اینکه طعم یک نان جدید را بچشند، از این فروشگاه خرید میکردند.
هر موقع از مقابل بانک ملی رد میشوم، با دیدن دلارفروشها که مسیر پیادهرو را بستهاند یادم میآید که در دهه ۶۰ دوسهتا صرافی در خیابان فعال بود و خبری از دلارفروشهای سیار نبود.
* این گزارش سهشنبه ۴ دیماه ۱۴۰۳ در شماره ۵۹۵ شهرآرامحله منطقه ۷ و ۸ چاپ شده است.