شهادت

صدیقه با همسرش اسیر کومله‌ها شد، اما بدون او بازگشت
قصه «صدیقه یاوری» از هشت سال جنگ شاید ده، دوازده روز بیشتر نباشد. او بقیه سه‌چهار ماه زندگی در سنندج و دیواندره را از ترس و دلهره خمپاره، موشک و راکت، در اتاق‌های دربسته‌ای گذراند.
دنیا خانه گذر است
رزمنده‌ها را پشت کامیونش، از جلو حرم تا مناطق جنگی، برده بود. ته بار، یک دفترچه چند‌برگی با نوشته آیت‌الکرسی پیدا کرده بود که بالای صفحه اول آن، این کلمات دیده می‌شد: دنیا خانه گذر است، نه جای ماندن.
سیدکاظم به شهادت هم لبخند زد!
بی‌بی‌‌طاهره تقوی، مادر شهید می‌گوید: سیدکاظم خیلی رئوف بود. وقتی نگاهش می‌کردی، انگار یک لبخند مهربان روی صورتش بود، کمک کردنش به دیگران هم با روی گشاده و لبخند مهربان همیشگی‌اش بود.
نخستین ساکنان مشهد چه کسانی بودند؟
نخستین ساکنان مشهد، زائرانی بودند که به شوق زیارت خود را به مشهد می‌رساندند. به این افراد باید تعدادی از اهالی نوغان، تابران، سناباد، «تروغبذ» و شاید «تروغ» را هم افزود.
محمداحسان‌پور در اسارت جندالله به شهادت رسید
شهید محمد احسان‌پور سال ۸۶ به سربازی رفت. بعد از ماه‌ها برای دو هفته مرخصی رفت و از آن روز به بعد پدر ومادرش چشم به راه بازگشت او به خانه هستند. آنها می‌گویند که شهادت محمد باورمان نمی‌شود.
غروب‌های غریب «الانبار» به روایت محسن غیور
لحظه‌ای که محسن غیور در اثر اصابت خمپاره مجروح شد تا سپیده صبح ده بار اشهدش را بر زبان آورد و در نهایت با روشنایی هوا و صدای حرکت تانک‌های بالای سرش چشم باز کرد. قصه هشت‌ساله اسارت او از اینجا آغاز شد.
شهید محمدرضا یگانه، برای رفتن به جبهه، فرمانده را فریب داد
محمدهاشم یگانه برادر شهید می‌گوید: محمدرضا در دوازده‌سالگی همراه گروه سرود، برای اجرا تا چذابه رفت. پس از برگشت، کار هر روزش این بود که دل مادر و پدرم را به‌دست بیاورد تا برای رفتن به جبهه رضایت بدهند.