عباس حافظ دربانی، از آن قدیمیهای خیابان چهنوست. تاریخ زنده این خیابان از پنج دهه پیش است. او چهنوی قدیم را چنین یه یاد میآورد: ۳۰، ۴۰سال پیش این خیابان چهارتا مغازه بیشتر نداشت، یک بقالی، یک قصابی، یک نانوایی و یک عطاری، همین.
محمدحسن امیریپور متولد سال ۱۳۳۰ است و یکی از قدیمیترین مسگرهای شهر مشهد محسوب میشود. این کاسب قدیمی محله کارمندان اول میگوید: وقتی مس سیاه شد، با پنبه قلع را به بدنه مس میمالیم.
حسنآقا در هفتاد وششسالگی با وجود سختیهای کار و کمرونقشدن بازار صادرات فرش، هنوز نخهای مرغوب را با دستهای خودش رنگ میزند. میگوید: همهچیز را با تجربه و شاگردی یاد گرفتهام. نه درس خواندهام و نه کلاس رنگشناسی رفتهام.
حاج محمد حسینقنبری از همان ۴۰ سال پیش که نخستین نانوایی تنوریاش را در محله طلاب مشهد راه انداخت هنوز محکم، قوی و با اراده است.
وقتی از آتشنشانان میخواهیم خاطرات شیرین شغل خود را بیان کنند، هر کدامشان کمی به فکر فرو میروند تا حرفی برای گفتن پیدا کنند. معنای این مکث یعنی «در آتشنشانی خاطره شیرین به ندرت پیدا میشود». با اینحال ما درنهایت میهمان خاطرات شیرین این مردان فداکار شدیم.
مبینا ثانی مهندس کامپیوتری است که فعالیت حرفهایاش را از مغازه تعمیرات یخچال محله آغاز کرده است، میگوید: پدرم بنکدار قطعات لوازم منزل است و من با مشورت ایشان، خواستم روی فروش و تعمیر قطعات یخچال متمرکز باشم.
ایده سیدمحمد طباطبایی، کار خودش را کرده است. نصب تابلوی «سیگار نمیفروشیم» در مغازه، برای مشتریهای سیگاری محله بلال، قضیه را جا انداخته است که برای خرید این یک قلم نباید به دکان او مراجعه کنند.






