اوستارضا؛ کفاش محله مطهری روایتگر اصالت است
دستهایش پینه بسته و سیاه است. چهرهاش خسته است و نشان میدهد که مدت زیادی از پشت میز کارش بلند نشده. کفش مردانهای در دست دارد و حسابی با آن کلنجار میرود. سوزن بزرگ مخصوص کفاشی بین انگشتانش میرقصد. بوی واکس فضای مغازهاش را برداشته. تا چشم کار میکند کفشهای جورواجور دور و برش را گرفته؛ دخترانه، پسرانه، کهنه و رنگورو رفته یا تروتمیز و نسبتا تازه. گوشهای را برای نشستن خالی میکنم و سیدرضا، کفاش محله مطهری، با روی باز صحبت با شهرآرامحله را میپذیرد.
سیدرضا حسینی ۶۸ ساله است و از ۱۰ سالگی حرفه کفاشی را انتخاب کرده است. از هفتهای یک قِران شروع کرده و کمکم حقوقش به روزی یک قِران رسیده. با همان سن و سال کم نانآور خانه میشود. پدر به رحمت خدا رفته و باید خرج یک خواهر و نازنین مادرش را بهعهده بگیرد. به قول خودش اوستاهای آنروزها خیلی سختگیرتر از امروزیها بودند. اوستای او هم حسابی سخت گرفته تا سیدرضا برای خودش اوستایی در کفاشی شده است.
سیدرضا میگوید: آن روزها امکانات امروزی نبود و کفشها با دست دوخته میشد. سوزن و درفش وسیله اصلی کارمان بود. چندین و چند بار تا حالا دستانم را بریدهام. خیلی طول نکشید تا کار را یاد بگیرم، اوایل فقط به دست اوستا نگاه میکردم تا ببینم چهطوری کفشها را میدوزد. یکساله اوستا شدم. آنوقتها در نزدیکی حرم کار میکردم.
او از آن کفاشهای قدیمی است که همزمان به تحصیلش هم ادامه داده و دیپلم قدیم را داراست. با این وجود کارو کسبش را تغییر نداده و برای خودش مغازهای روبهراه کرده و چند شاگردی هم دورش را گرفتند. با اینحال ۱۰ سالی میشود که در مغازه بهتنهایی امور را بهدوش میکشد و چهار، پنج سالی است که دیگر نودوزی ندارد و فقط به تعمیر کفشها بسنده میکند. شاگردها همه از دورش پراکنده شدهاند، به قول خودش یا اوستا شدهاند و یا از این کار خسته شدهاند.

۸ بچه را با کفاشی به ثمر رساندم
سید رضا هشت دختر و پسر را با کفاشی بزرگ کرده. به همهبچه هایش افتخار میکند؛ یکی کارمند بانک است، یکی تراشکار، یکی هم مدیر عامل شرکت. همهشان به جایی رسیدهاند و کاروباری دارند. در حال صحبت با اوستارضا هستم که خانمی میانسال وارد مغازه میشود و سراغ کفش همسرش را میگیرد.
بنا بوده تعمیر شود. تا چشم اوستارضا به خانم مشتری میافتد از میان کفشهای دور وبرش لنگه کفش سیاهی را بیرون میکشد. با واکس، برقی به کفش میاندازد که بیا و ببین. از اوستا میپرسم چهطور کفشها را از هم تشخیص میدهید و اوستا میگوید: صدتا کفش هم اگر دوروبرم باشد و اگر چندین و چند مشتری همزمان به دنبال کفشهایشان بیایند میدانم کدام کفش متعلق به چه کسی است.
قدیمترها بیشتر برای دوخت به ما مراجعه میکردند و حالا بیشتر برای تعمیر
کفشهای آنزمان کجا و کفشهای حالا کجا
به قول اوستارضا کفشهای حالا با آنزمان خیلی فرق میکند. جنسش رو به تباهی رفته. قدیمترها بیشتر برای دوخت به ما مراجعه میشد و حالا بیشتر برای تعمیر. به قولی تعمیر کفش به خاطر جنس نامرغوبش زیاد شده. کفشهای حالا بیشتر از جنس فوم است و زود پوسته پوسته میشود و پاره. کفی آن هم از نوع پلاستیک درجه یک نیست و زود ترک میخورد. البته کفشهای خوب هم کم نیست. ولی کفشهای قدیمی بیشترش از چرم بود و دیر پاره میشد.

کفاشهای قدیم ارج و قرب بیشتری داشتند
سیدرضا از روزهایی میگوید که باخاطر آسوده بهسراغ ازدواج و تشکیل خانواده رفته. از روزهایی که کفاشهای قدیم ارج و قرب بیشتری داشتند و روز خواستگاری همین که لبتر میکردند و میگفتند که کفاشند کافی بود. امروز با کلی زحمت کفشی دستدوز به اتمام میرسانی و خریدار سر یک قران و دوزار چانه میزند. هرجور حساب کنید خیلی از شغلها درآمدش از کار پرمشقت کفاشها بیشتر است.
در کارنامه او کفاشی برای خیریه مرتضوی جا خوش کرده است. اوستارضا دست به خیر است و از همان شروع کارش تا حالا به هر مشتری بیبضاعتی کمک کرده و گاه حتی از حق الزحمهاش هم مایه گذاشته است. اوستارضا خسته است، خسته، اما راضی و مسرور به اخلاصی که در کارش داشته و دارد.
*این گزارش شنبه ۱۶ آذر ۱۳۹۱ در شماره ۳۲ شهرآرامحله منطقه دو منتشر شده است.
