شهید «سیدعلى اندرزگو» سال1۳۱۸ در خیابان شوش تهران در خانوادهای متوسط به دنیا آمد. پس از پایان دوره ابتدایى بهخاطر مشکلات معیشتى، ترک تحصیل کرد و در کارگاه نجارى مشغول به کار شد، اما علاقه زیادش به علوم دینى سبب شد تا در کنار کار، اوقات فراغتش را به دنبال کسب دروس فقه و اصول در مسجد هرندى باشد.
شهید در دوران نوجوانى با «نواب صفوى» آشنا شد. منش و شخصیت این روحانى مبارز روی او اثر گذاشت و نتیجهاش، آشنایى با تشکیلات فدائیان اسلام و مسیر مبارزاتى آنها بود که در تعیین خط مبارزاتى شهید تأثیر بسزایی داشت.
پسرم، جواد هم همیشه راهی تظاهرات میشد. او خیلی تلاش میکرد که حواسش به مردم تظاهرکننده هم باشد. بیشتر پولهایش را صرف خرید دستمال و آبلیمو میکرد تا زمانی که در درگیریها گاز اشکآور میزدند، از آنها استفاده کند. یک بار هم که به بیمارستان امام رضا (ع) تیراندازی شده بود، جواد کلی گز خرید. به خانه آمد و همه ما را جمع کرد که به دیدن مجروحان حادثه برویم. اعتقاد داشت که باید اعضای خانوادهاش بدانند و ببینند که رژیم منحوس چه بر سر مردمانش میآورد.
انقلاب به ایستگاه چهل و سه سالگی رسید. افرادی که آن زمان جوان بودند حالا سنشان به نزدیک 70 رسیده است و آنها که نوجوان بودند به میانسالی قدم گذاشتهاند اما خاطرات روزهای پرشور انقلاب همچنان در ذهنشان نقش و نگار روزهای اول را دارد. کافی است از امام و انقلاب بپرسی تا سیلِ خاطراتشان را به سمتت گسیل کنند. به مناسبت ورق خوردن یک برگ دیگر از انقلاب راهی محلات مختلف میشویم تا از خاطرات آن روزها بشنویم.
در بحبوحه انقلاب ، راهپیمایی و تظاهرات از هر نقطه مشهد که آغاز شدهبود، به حرم منتهی میشد؛ با این باور که حرم امامرضا(ع) سنگری برای روشنگری مردم مذهبی به آنچه در حکومت میگذرد، خواهدبود. به واسطه همین در آخرین ماههای مبارزات (آبان تا بهمن) حرم پایگاهی برای فعالان انقلاب شدهبود و بیشتر سخنرانیها هم در همین مکان برگزار و قطعنامههای پایانی قرائت میشد. نقش حرم در سال 1357 باعث شدهبود تا سرآغاز یا پایان ماجراهای زیادی به این مکان برگردد؛ وقایعی که به عنوان رویدادهای تاریخی در حافظه این مکان ثبت شدهاست.
به اعتقاد استاد محمدرضا شفیعی کدکنی، کتابفروشی باستان در مشهد قدیم -که ناشر هم بود- این امتیاز را بر تمام کتابفروشیهای مشهد داشت که زیر بار خرج کتابهای سنگین و پرخرج و دیرفروش میرفت.
مصطفوی صاحب انتشاراتی و کتابفروشی «هجرت» یکی دیگر از افرادیست که پای صحبتهایش نشستیم تا از روزهای پرخاطره فروش کتاب در مشهد بگوید. این کتابفروشی اواخر سال ۵۵ شروع به کار کرده و اوایل در خیابان خسروی نو قرار داشته است، اما بعد به کوچه آیت ا... خامنهای نقل مکان میکند و حالا حدود ۲۰ سال است که در خیابان آزادی قرار دارد. بعد از انقلاب ، کتابفروشی به «هاتف» تغییر نام پیدا کرده و امروز هم فقط در کار پخش کلی کتاب هستند.
طاهره اکبرزاده متولد سال1342 یکی از زنان انقلاب ی است. یکی از هزاران زن شیردل که در آن دوره نمیتوانست یک جا بنشیند. طفل خود را به آغوش میکشد، اعلامیه پخش میکند و در راهپیماییها شرکت میکند. او حالا هم پس از گذشت سالها با فعالیت در بسیج، تهیه جهیزیه نوعروسان، آبادانی روستاها و حرکتهای جهادی انساندوستانه و... به حفظ و پاسداری از ارزشهای انقلاب اسلامی میپردازد. برای گفتوگو با او پا به خانهاش میگذاریم، خانهای قدیمی در انتهای مصلی. او هم با شور و حرارت از خاطرات گذشته و پیروزی انقلاب اسلامی برایمان میگوید.