از همان کودکی به بازیگری علاقه داشت اما غم از دست دادن خواهر و مادرش که در نه و یازدهسالگی رقم خورد، حس و حالی برایش نگذاشت. در مقابل احساس میکرد باید بنویسد تا غمش سبکتر شود و در حال حاضر جزو نمایشنامهنویسان است.
حدیثه عدالتجو اکنون در آستانه بیستوهشتسالگی با افتخار در عرصه معلمی فعالیت دارد و همزمان در فعالیتهای هنری مشغول است. او فیلم کوتاه «روشنتر از خاموشی» را کارگردانی کرده است.
از سال90 دور ایران راه افتادم و کلی کار کردم. سال98 سکتهای کردم. آن موقع معاون روابط عمومی سازمان کتابخانهها، موزههاو مرکز اسناد آستان قدس رضوی بودم. گفتم در سازمان کهنهتر و بااطلاعتر از من نیست. این همه اطلاعات را کسی ندارد پول که نمیخواهم حداقل هوایم را داشته باشید و اطلاعات و تجربیاتم را برای خودتان نگه دارید. اما کملطفی کردند و من هم شش ماه زودتر خودم را بازنشست کردم. سال99 هم یک سکته دیگر. این اتفاق همسرم را پیر کرد.
هیچوقت تصویر روزی را که نیروهای حکومت پهلوی به خانه ما آمدند، فراموش نمیکنم. بیش از پنج سال نداشتم که یک روز صبح زود در فصل زمستان با وحشت زیاد از خواب پریدم. صدای بلندصحبتکردن چند مرد با بستن محکم در حیاط مرا از خواب بیدار کرد. در همین موقع مهرداد هم از خواب پرید.
هر دو به طرف راهرویی که میان اتاق ما و اتاق خواب پدر و مادرم بود، دویدیم. پنجره بسته بود و قد ما به شیشه پنجره نمیرسید. مهرداد متکای خودش را به طرف پنجره کشید، هر دو روی متکا ایستادیم و به طرف حیاط نگاه کردیم.
پولی که مرحوم پدر برای تحصیلم در اروپا کنار گذاشته بود را بیپروا و بیتوجه به آینده، صرف بازسازی «تئاتر نادر» کردم و به همراه یکی از دوستانم دو سال عاشقانه تلاش کردیم، اما سال 1338 دیو ورشکستگی به سراغمان آمد و همه چیز نیست و نابود شد. برنده اصلی تصمیم من، مرحوم مشحیدر سمسار بود که همه چیز را درو کرد و در انبان خویش ریخت. اشک حسرتی بود که در آن روز تلخ و سرد زمستانی بر گونهام در میدان ده دی ماسید! در به دری یک هنرپیشه حرفهای گریبانم را گرفته بود و بدینسان چند روز بعد از آن اتفاق به پیشنهاد یکی از دوستانم به تهران رفتم.
کمکم مادر متوجه شد که فرزندش موقع بازی با عروسکها داستان خودش را تعریف میکند. حالا یگانه شمسنیا یازدهساله ساکن محله امام خمینی(ره) توانسته بیستداستان بنویسد و بعضی از آنها را با تصویرگری خودش به شکل کتاب دربیاورد، او همچنین مقامهای مختلفی در مسابقات داستاننویسی آموزش و پرورش دارد.
استاد شاکری در سال 46 به ریاست کتابخانه فرهنگ و هنر مشهد برگزیده شد. در طول سال های حضورش در این کتابخانه، تحولات بزرگی در این کتابخانه ایجاد کرد. او تاریخچه این کتابخانه را در کتاب «تاریخچه کتابخانه عمومی فرهنگ و هنر مشهد در پنجاه سال» به رشته تحریر در آورده است.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، او به خواست تولیت فقید آستان قدس رضوی به عنوان رئیس کارگزینی آستان قدس رضوی منصوب شد. پس از گذشت مدتی و با توجه به علاقه اش به کتاب و کتاب خوانی به عنوان نخستین سرپرست کتابخانه آستان قدس انتخاب شد. او توانست در طول 15سال حضورش در کتابخانه آستان قدس، فعالیت های بسیاری درزمینه توسعه کتاب خوانی و حفظ میراث ارزشمند این کتابخانه انجام دهد.
کتاب «گنج هزارساله» که در آن به معرفی میراث نفیس کتابخانه آستان قدس پرداخته، یکی از آثار نفیسی است که در مدت سرپرستی کتابخانه نوشته است.
در ضمیر ناخودآگاهمان نشسته است، نمیتوانیم بگوییم خانم گرگه، گرگها در ذهن ما همیشه آقا هستند و خورشید همیشه خانم، کمتر کسی است که ترکیب «خورشید آقا» را بپسندد. از گذشتههای دور این طور در ذهنمان نشسته که کنار واژههای زیبا، از لفظ خانم استفاده کنیم. شهرها هم یکی از آن واژههای زیبا هستند که از دیرباز مونث بودهاند، به همین خاطر شهرها با هم پیمان خواهرخواندگی میبندند نه برادرخواندگی. شهرها چون دخترانی هستند که گرچه هر روز با مشکلات مختلف دست به گریبانند، هیچگاه دست از تلاش برای زیباتر شدن برنمیدارند. تمیزی، لطافت و مهربانی شهرها مرهون همین حس دخترانه است. دخترانی که داستان زندگیشان را در ادامه آوردیم، همانهایی هستند که به حس دخترانهشان اعتماد کردند و توانستند در وادی علم، ادب و هنر افتخارآفرینی کنند.