دفاع مقدس

رفتار سروان محمد صادقی با اسرای عراقی مثال‌زدنی بود
سمیه صادقی از مرحوم پدرش می‌گوید: از خود او شنیدم در کمپ اسرای عراقی یک کیسه طلا جمع کرده و همه را تحویل تهران داده بود. همیشه مراقب بود که مقرری سربازان سر موعد پرداخت شود.
خاطرات خدمت سربازی در منطقه تفحص
محمدجواد مشهدی سربازی که ۳ ماه از خدمتش را داوطلبانه در مناطق تفحص گذراند. او ۱۵ سال پیش سفری به منطقه طلائیه داشت و آنجا با دوربین شخصی تصاویری را از تفحص شهدا ثبت کرد.
سرهنگِ پزشکِ عکاس
دکتر علی انجم‌شعاع که این روز‌ها مدیریت بیمارستانی در مشهد را برعهده دارد، رزمنده دفاع مقدس بوده و روایت همه روز‌های جنگ را با تک‌تک عکس‌ها و تصاویر سیاه و سفید، پیش چشم ما به‌تماشا می‌گذارد.
۱۳سال چشم‌انتظاری مادر شهید محمدحسن منتظری
حسن منتظری تقریبا هر بار یک نامه داشت، اما یک‌بار که پستچی آمد، نامه همه را آورد الا حسن. دفعه بعد هم پستچی آمد و نامه حسن نیامد. سال‌ها هیچ‌کس هیچ خبری ازش نداشت تا یکی از هم‌رزمانش اعتراف کرد که در‌جریان یک عملیات در جزیره مجنون دیده که حسن شهید شده است.
با گازکشی خانه‌ها، گرمابه گلبهار تعطیل شد
پدر و مادر شهید علی‌نژاد حدود چهل سال در گرمابه گلبهار کار می‌کردند. گرمابه‌ای که حالا دیگر به تاریخ پیوسته است. انگار چیزی روی دل مادرشهید سنگینی می‌کند، اما لب از لب نمی‌گشاید. می‌ترسد حرف‌های کهنه، نو شوند.
دوران اسارت برای «رئیس السادات» پر از درس زندگی بود
سید محمدهادی رییس السادات می‌گوید: اسارت برای من نعمت بود، شاید سختی داشت، اما سختی‌هایش هم برایم شیرین بود. سراسر آن، درس اسلام‌شناسی، دشمن‌شناسی، دوست‌شناسی و شهیدشناسی بود.
پای سردار نجاتی در عملیات والفجر جا ماند
حاج اکبر نجاتی می‌گوید: فکر می‌کردم از موج انفجار پاهایم تا خورده است، اما وقتی سر چرخاندم به سوی پاهایم، دیدم استخوان پای راستم کاملا شکسته و پایم فقط به شلوارم آویزان است. بدون هیچ نقطه اتصالی به بدنم...»