وقتی پایان جنگ از رادیو اعلام شد، بهتزده گوشهای نشسته بودم و به چند متر آن طرفتر نگاه میکردم که سربازهای عراقی درکنار سنگرهای خود قدم میزدند.
نظم ارتش دوستداشتنی است و حقیقت این است که خیلی از جوانها تا به سربازی و خدمت در نظام نروند، قدر زندگیشان را نمیدانند.
شاه عباس صفوی از کردهای جنگجوی ولایات غربی ایران بهره گرفته و آنها را به شمال و شمال شرق خراسان کوچ میدهد، نادرشاه هم چنین میکند و خراسان بدل میشود به قرارگاه اصلی قشون ایران، در دوره افشاری.
بنای ارتش که از سال ۱۳۰۰ در این مکان که خارج از شهر مشهد محسوب میشد برپا شده بود، این روزها خالی شده است. برخی از قسمتهای ورودی پادگان لشکر ۷۷ جایش را به خیابانهای تازهتأسیس داده است.
سه رزمنده بودیم؛ یکی سیدطالب، یکی سیدعلیاصغر و دیگری سیدعلیاکبر. سیدطالب گروهبان ارتش بود و من و علیاصغر بسیجی بودیم. هر سه همزمان به سهسوی جنگ فرستاده شدیم.
رحمان حوتی تعریف میکند: خاطرم هست یکبار نوزادی را آوردند که قنداقپیچ شده بود. به امام گفتند دستی به این نوزاد بکشید که متبرک شود.
حدود بیستسال قبل بود که نیروی زمینی ارتش در شهر مشهد اینجا زمینهایی را خریداری کرد و برای ساخت به پیمانکار سپرد. حدود چهارسال طول کشید تا خانهها ساخته شود.