ارتش

هسته اولیه سپاه در مشهد چگونه شکل گرفت؟
پدرم در شهرک شهید‌رجایی (قلعه‌ساختمان) فردی با‌نفوذ و معتمد مردم بود و من هم در‌جریان مبارزان انقلابی، پدرم را در مسجد جامع شهرک همراهی می‌‌کردم. همان زمان بود که با‌توجه‌به ناامنی‌‌های موجود، با همراهی تعدادی از روحانیون و افراد امین و تعدادی از جوانان تلاش کردیم پایگاهی مردمی در این مسجد ایجاد کنیم تا با ناامنی‌‌ها مقابله و مبارزات انقلابی را سامان‌دهی کنیم. عده‌‌ای از اهالی هم سلاح‌ شکاری داشتند و به ما پیوستند. ما هم تعدادی سلاح از تربت جام خریداری و آن‌ها را در یک کامیون جاسازی کردیم تا برای پشتیبانی مبارزات انقلاب در مشهد از آن‌ها استفاده کنیم.
روایت‌هایی از زندگی سیدموسی فرزین‌فر شهیدی که سری برای شناسایی نداشت
اول خبرش را آوردند، بدون جنازه. خانه‌مان فرش نداشت. برای همین مراسم را در خانه برادر سیدموسی گرفتیم. یادم نیست چقدر طول کشید؛ شاید یک ماه، که جنازه‌اش را آوردند. گوشه سردخانه مانده و شناسایی نشده بود. آخر، نه سر داشت و نه دست و پای سالم. من که پیکرش را ندیدم.
جانباز 70 درصد محله امام هادی(ع) شهید زنده‌ لقب گرفته است
غلامرضا اربابی،‌ زاده سیستان است. او می‌گوید: من سه بار تصادف سخت کرده‌ام. جنگ رفته‌ام. قرار نبوده که 58 سال از خدا عمر بگیرم. سرنوشت من می‌توانست همین معلولیت باشد، ولی به دلیل تصادف. همه معلولان قابل احترام هستند، ولی من راهم را انتخاب کردم. زخم زبان هست، ریشخند هست و سخت هم هست. جوان‌های حالا تحملشان کمتر است، ولی اگر موفق شوند کارشان بی‌نهایت از کاری که ما کردیم ارزشمندتر است.
حمایت نزاجا از طرح‌های نخبگان برای افزایش قدرت دفاعی
آنجا مارهای بزرگ و خطرناکی داشت بارها پیش می‌آمد که به عنوان مثال در حال خوردن ناهار بودیم و یک مار یا عقرب وسط سفره‌مان می‌افتاد. حتی یک‌بار دنبال سربازی می‌گشتیم و او را در حالی پیدا کردیم که حیوانات تمام بدنش را خورده و فقط پوتین‌هایش باقی مانده بود.
دلتنگی‌های کرونایی پرستاران
از زمانی‌که کرونا آمده، می‌گویند در خانه بمانید، هر یک از ما بهانه‌ای برای دور هم جمع شدن داریم. عید نوروز است، تعطیلات است، یلداست، خسته شدیم، دلمان گرفت یک سفر برویم و...چرا با خودمان فکر نمی‌کنیم ممکن است ناقل باشیم. اگر عزیزانتان را بیمار کنید چه حسی خواهید داشت، علاوه بر آن کادر درمان هم خانواده دارند و دلشان برای آن‌ها تنگ شده است.
ثبت انقلاب مشهد با کَنُن 135
پدرش به‌دلیل فعالیت‌های انقلابی‌ای که داشتند برایشان دوربین خریده بود و عباس و برادرش از هر چیزی که می‌دیدند عکس می‌گرفتند. آن‌ها به دنبال ثبت و ضبط خاطرات و وقایع اطراف بودند.عباس در آن زمان 17ساله بود، اما به‌تبع آنچه از خانواده‌اش آموخته بود حضور فعالی در راهپیمایی‌ها و برنامه‌های انقلابی داشت.
مبارزه با کرونا کارِ گروه مهندسی رزمی 444
گروه 444مهندسی رزمی ارتش همچنان در کنار مردم ایستادند، درست مانند 8سال دفاع مقدس با برپایی ایستگاه‌های مختلف در حاشیه شهر و مناطق محروم به کمک مردم در حوزه پیشگیری و شناسایی بیماری آمدند.