ارتش - صفحه 9

برای تحقق آرزوهای کودکی، هیچ‌وقت دیر نیست
سیدمحمود مقدم نائینی، نظامی بازنشسته هر روز به عادت سی و چند ساله ساعت 4صبح از خواب برمی‌خیزد، نماز و قرآن و مفاتیحش را می‌خواند، پیاده‌روی‌اش را می‌کند و بعد سراغ کتابخانه‌اش می‌رود تا یادداشت‌های روزانه‌اش را از کتاب‌های مورد علاقه‌اش رونویسی کند و به این ترتیب نه‌تنها خیال پیرشدن ندارد که به قصد جنگیدن با آلزایمر به دنبال عملی‌کردن آرزوهای بچگی‌اش است؛ یعنی «مخترع شدن» در دهه80 زندگی‌اش.
مجتمع فاطمیه نماد همکاری و تعاون بانوانِ یک محله است
حدود یک‌سال قبل از پیروزی انقلاب اسلامی ایران، ارتش تصمیم گرفت که کارمندان مشهدی‌اش را خانه‌دار کند. آن زمان طبق طرح‌های تفصیلی مصوب که معروف‌ترینش طرحی موسوم به خازنی بود، شهر مشهد باید به سمت غرب گسترش پیدا می‌کرد. در همان سال فاز اول این اراضی که درست وسط بیابان‌های اطراف روستای قاسم‌آباد بود، به ارتش ی‌ها تحویل داده شد. زمین‌هایی که هرکدام 300تا 350 متر بود. بعد از انقلاب کار ساخت خانه‌ها تمام و شهرک‌لشکر به صورت رسمی افتتاح شد. آن هم در جایی که به گفته خودِ اهالی‌اش بیابانی لم‌یزرع بود و کسی امیدی به آبادی این محله نداشت.
چترباز ارتش و فرود از ارتفاع 12 هزار‌پایی
کار در ارتفاع هم علاقه و عشق است و هم اوج ترس و هیجان؛ چون هیچ تکیه‌گاه و دست آویزی در هوا وجود ندارد فرد باید بر خودش تکیه کند و با اعتماد به نفس تصمیم بگیرد و با توجه به اینکه ذات انسان هیجان طلبی است بر ترس خود غلبه می‌کند تا پرواز را تجربه کند، به همین دلیل چتربازی اعتماد به نفس بالایی به آدم می‌دهد چون باید برای جان خودت تصمیم‌‌گیری کنی!
ثامن الائمه، خیابان مسجد نور
خیابان ثامن الائمه(ع) که هنوز هم بسیاری از ساکنان محله امام خمینی(ره) آن را با نام سردادور(سرهنگ خوشنام ارتش در پیش از انقلاب) می‌شناسند یکی از خیابان‌های قدیمی منطقه8 است. این خیابان با درختان برافراشته نمای زیبایی دارد. عرض کم معبر و تردد زیاد خودروها در این مسیر سبب شده تا ساعاتی از روز به‌ویژه زمان‌هایی که اداره‌ها و مدارس تعطیل می‌شوند ترافیک زیادی در این مسیر به وجود آید. امید مردم این محله برای رفع ترافیک، تعریض این خیابان پس از جابه‌جایی پادگان ارتش است.
حافظ میراث پدر؛ ساعتی با امیر اسعدزاده فرمانده بازنشسته ارتش
روزهای پایانی جنگ و خدمت در ارتفاعات کردستان باعث می‌شود تا علاوه بر ترکش‌های زیادی که از 8سال حضور در جنگ در بدنش به یادگار دارد، شیمیایی نیز شود. یکی از خاطراتش را این‌گونه روایت می‌کند: بعد از سرنگونی صدام و باز شدن راه کربلا برای زیارت بارگاه حضرت اباعبدالله(ع) به کربلا رفته بودم و همان طور که مشغول زیارت بودم مردی عراقی به سراغم آمد. چهره او بسیار برایم آشنا بود اما به خاطر نمی‌آوردم تا اینکه خودش را معرفی کرد و گفت در یکی از عملیات‌ها اسیر شده است و با وجودی که می‌توانستیم آن‌ها را بکشیم اما این کار را نکردیم و جان خود را مدیون من که فرمانده عملیات بودم، می‌دانست!
ماجرای شمشیربازی که ارتشی شد
شمشیربازی که دوباره راه افتاد کارهای من هم شروع شد. این ورزش طوری اعتیادآور است که اگر مدت زمان زیادی هم از آن دور باشید، باز نمی‌توانید وسوسه خودتان را کنترل کنید و سراغش نروید. این دقیق حکایت من بود که بعد از 15 سال تعطیلی مثل روز اولی که با این ورزش آشنا شده بودم، دوباره به سمتش رفتم. این‌بار در کسوت مربی. می‌خواستم مثل اروپایی‌ها مدرسه شمشیربازی تأسیس کنم. آن اوایل راه‌اندازی دوباره این ورزش سازمان تربیت‌بدنی وقت خیلی توجهی به آن نشان نمی‌داد. ما در شمشیربازی قهرمان آسیا بودیم و پنجم جهان اما هرجا رفتم گفتم می‌خواهم آموزشگاه شمشیربازی راه بیندازیم، کسی تحویل نگرفت.
زندگی به سبک کلاه سبز‌ها
یک کلاه‌سبز در 24 ساعت شبانه‌روز تنها 3 ساعت حق استراحت دارد، در عملیات‌های صحرایی هر روز 45 کیلومتر در بیابان‌های بی‌آب و علف راه‌پیمایی می‌کند که بعضا بچه‌ها از فرط خستگی و عطش به حالت اغماء و بیهوشی می‌رفتند. در عملیات‌های هوایی برای بار اول از ارتفاع 2هزار متری سقوط آزاد با چتر انجام می‌شود که بسیاری در لحظه پرش، به صورت ناخودآگاه بی‌هوش می‌شوند. این تمرینات طاقت‌فرساست که کماندوهایی ورزیده برای دفاع از جان، مال و ناموس مردم را تربیت می‌کند.