ارتش

5 سال زندان به جرم دیوارنویسی
«قنبر راسخ» از جمله فعالان و آزادگان سیاسی ارتش است که به جرم دیوارنویسی و فعالیت‌های مذهبی در نوزدهم تیر ماه1353 دستگیر و به مدت 5سال به حبس محکوم شد. در نامه کمیته مشترک خراب‌کاری رژیم شاهنشاهی، علت بازداشت وی این‌چنین آمده است: «اقدام علیه امنیت کشور شاهنشاهی پخش اعلامیه، توهین به مقام سلطنت و شعارنویسی بر روی دیوار فرماندهی لجستیکی و تنظیم شعارهایی با چنین مضامینی علیه شاه و اربابانش.» او در سال 1352 به استخدام ارتش شاهنشاهی در آمد و در فرماندهی لجستیکی نیروی زمینی شاغل شد. کارشان تعمیرات، بازسازی و نوسازی توپ، تانک و ابزار زرهی بود که به نظر راسخ عملا یک اسم را یدک می‌کشید.
تب و تاب انقلاب به روایت زندانیان سیاسی دوران پهلوی
این‌ها تنی چند از هزاران زندانی دوران پهلوی‌ها هستند که به جرم بیان عقیده، سال‌ها در بند بودند و با پیروزی انقلاب اسلامی از بند رژیم شاهنشاهی رها شدند. مردانی که با وجود بر تن داشتن لباس خدمت مقابل فشار‌های آن دوران سر خم نکردند و دین خود را به اسلام و انقلاب ادا کردند. میهمان چند تن از اعضای کانون زندانیان سیاسی نظامی قبل از انقلاب هستیم.
سرهنگ تولایی بازنشستگی را نپذیرفت تا از وطن دفاع کند
محمود منظم تولایی، دوم اردیبهشت سال ۱۳۱۴ در مشهد به دنیا آمد. او در ابتدای جوانی با عنوان سرباز پیمانی وارد ارتش شد؛ این حضور ۹ سال طول کشید تا به دانشکده افسری رفت و به عنوان دانشجوی ممتاز با مدرک لیسانس دانش آموخته شد. با اینکه او در زمان پیروزی انقلاب، می توانست بازنشسته شود، اما ترجیح داد بماند؛ می گفت: «حالا خدمت برای ارتش و دفاع از میهن و اسلام ناب محمدی ارزش دارد، نه زمان طاغوت.» عراق که به ایران حمله کرد، او از همان نخستین روزهای جنگ به عنوان یک فرمانده مسئول و نظامی متعهد در فکر رفتن به جبهه بود و چنین حضوری را وظیفه خود می دانست.
یکشنبه خونین، تکلیف انقلاب در مشهد را روشن کرد
نهم و دهم دی ماه ۱۳۵۷ از روز‌های خونین و فراموش‌نشدنی در تاریخ تحولات اجتماعی و انقلاب اسلامی در مشهد است. روز‌هایی که در آن ده‌ها نفر از مردم بی‌گناه مشهد به خاک و خون کشیده شدند.
کوچه خانواده جانبازان و شهدا در کوی امیرالمؤمنین
کوچه خیبر28 که به دلیل قرارگرفتن ایستگاه آتش‌نشانی شماره12 در ورودی آن با نام کوچه آتش‌نشانی نیز شناخته می‌شود سابقه 40ساله سکونت دارد. اولین ساکنان آن خانواده شهدا وجانبازان ارتش و سپاه هستند. هنوز هم اکثریت این کوچه را خانواده شهدا و جانبازان تشکیل می‌دهند. یک سمت خیابان مسکونی است و در سمت دیگر پارک و فضای سبز قرار گرفته است.
شهید محمد ذاکری‌نسب، جانباز شیمیایی که مرگ را زندگی می‌کرد
پس از سه ماه حضور در جبهه، 64/۱/18 ساعت ۵ بعدازظهر در جزیره مجنون بمب شیمیایی زدند. دود غلیظ و بوی نامطبوع همه جا را فراگرفته بود؛ به زحمت سرم را بالا آوردم؛ صحنه‌های دردناک و فراموش‌نشدنی را دیدم. سربازی در یک متری لاشه بمب، مغز سرش و محتویات شکمش بیرون ریخته بود. دیگر توان راه‌رفتن نداشتم. من در دومتری بمب بودم. گاز شیمیایی تأثیرش را گذاشته بود.
بساط کافه‌های وکیل‌آباد را به هم ریختم
زمانی فرمانده دسته مرکزی بودم و ۸ پاسگاه از طرق و طرقبه همه زیر نظر من بود. مسئول وکیل‌آباد هم بودم. در باغ وکیل‌آباد لات‌بازی و هرزه‌گردی و اعمال خلاف عفت زیاد بود. به‌ویژه لات‌هایی بودند که از مردم باج می‌گرفتند. وقتی فرمانده دسته مرکزی شدم فرمانده ناحیه مرا خواست و گفت: می‌خواهم وکیل‌آباد را درست کنی. من هم به ناچار از افراد خودم چند نفر را برداشتم و گفتم: با من بیایید وکیل‌آباد، از پاسگاه طرقبه هم یک نفر را نگه داشتم که شاهد کار‌های ما باشد.